یعقوب نگاری فرزند حاجی رفیعا نگاری در سنۀ 5670 عبری مطابق با 1910 میلادی در خانواده ای متدین و پرهیزکار در همدان چشم بجهان گشود. طبق نصب نامۀ خانوادگی, جد او ، یکی از اعضای سنهدرین بزرگ در شهر بغداد بوده.
حاجی رفیعا در همدان تجارت عطاری میکرد ضمن آنکه از خیر اندیشان و نیز عضو فعال انجمن حبرا همدان بود.
یعقوب پنج سال بیش سن نداشت که آموختن سیدور تفیلا ، توراه و سایر کتب مقدسه را نزد حاخام موشه عمار که از ایسرائل برای انجام امور خیریه به همدان آمده و در خانۀ آنها مهمان شده بود آغاز نمود . او از همان دوران خردسالی ، هوش سرشار و قدرت حافظۀ خارق العاده ای در آموختن از خود نشان میدهد بطوریکه قبل از رسیدن به سن بلوغ تمام تفیلاهای سال (دعاها) اعم از روش هشانا, کیپور, اعیاد و تفیلاهای مناسبتهای دیگر را که در محضر استادانش ، ملا اهرون و ملا یهودا آموخته بود کاملا از حفظ میدانست.
در پنج سالگی پدرش بعنوان تشویق برایش یک مغیلای استر بسیار زیبا و کوچک میخرد ، او در زمان کوتاهی از شدت شور و شعف آنرا از حفظ یاد میگیرد. بدین طریق توراه , نویئیم و کتوبیم را از حفظ می آموزد و بعدها موفق میشود تعداد زیادی از قسمتهای گمارا و میشنا را دقیقاً در حافظه عجیب و خارق العادۀ خود ضبط نماید.
یعقوب نگاری در سالهای تحصیل در مدرسۀ آلیانس همدان ، تبحری خاص در یادگرفتن ادبیات زبانهای فارسی, عبری, عربی و فرانسه ازخود نشان میدهد. زبانهای ارمی و انگلیسی را بعدها بتنهائی یاد میگیرد. درطی تحصیل در مدرسۀ پهلوی همدان قطعات بسیاری از اشعار شاعران نامی سعدی, فردوسی, سنائی ، مولوی, باباطاهر, نظامی گنجوی و نیز اشعار شاعران و نوشته های نویسندگان فرانسوی ازقبیل لامارتین, ویکتور هوگو, دکارت و همچنین شعرای عبری زبان (سفارادی) از جمله ربی یهودا هلوی, ربی ابن گویرول و … را با یکبار مطالعه و یا شنیدن کاملا حفظ میکرد. او طی تحصیلات دبیرستان ، بیش از هیجده هزار بیت شعر فارسی میدانست و در مشاعره ازاستادان خود پیشی می گرقت.
یعقوب نگاری از جوانی بسیار روشنفکر, مآل اندیش و کوشا بود او در مقایسه با دوستان فرهیخته و افراد متشخص جامعه ، همواره در فعالیت های اجتماعی, فرهنگی و مذهبی پیش کسوت و کوشا بود. او قرآن را از حفظ میدانست و کتاب ایقان بهائی ها و انجیل مسیحیان و نهج البلاغه را بخوبی یاد گرفته بود و اغلب در مباحثات مذهبی با مبلغان دیگر ادیان با درایت و کفایت به سخنوری می نشست و ادعا و منظور آنها را با استدلال قاطع و ایمان پاک در مورد پیوستن یهودیان آن دوره به مسلک مسیحی, مسلمان یا بهائی رد می نمود.همچنین درجمع عالمان, معلومات وسیعی در زمینۀ تاریخ ملل, جغرافیای دنیا, پیدایش ادیان, فلسفه و منطق داشت.
در سال 1306 خورشیدی یعقوب نگاری برای خدمت سربازی بعنوان اولین سرباز یهودی از همدان وارد ارتش رضا شاه میشود . او دوران خدمت و دانشکدۀ افسری توپخانه و سوارکاری را باموفقیت شایانی می گذراند, سپس بتدریس در دانشکدۀ نظام منصوب میشود. او جزو کادر افسران برجستۀ ارتش بشمار میرفت و بخاطر اگاهی در فنون نقشه کشی, علوم , ریاضیات, و هندسۀ فضائی مسئولیت ارشد طرح و نقشه کشی چند ساختمان پادگانهای سربازی جنوب تهران , حشمتیه و عشرت آباد را بعهدۀ می گیرد. از وضایف دیگر او در ارتش مسئولیت تدارکات پادگان حشمتیه بود.
قیل از خاتمۀ دوران افسری یعقوب نگاری با همسرش سارا خاتون از خانوادۀ نتن الی ازدواج میکند ، ثمرۀ این پیوند پنج فرزند پسر و سه دختر می باشد. او بعد از خاتمه نظام و ورود بزندگی اجتماعی به شغل کمیسیونری در بازار تهران می پردازد ، ضمن آنکه با شخصیت های معروفی چون شادروانان حاخام حییم موره, حاخام داود شادی, حاخام ملا یوسف اورشرگا, هاراو اسحق مئیر لوی مدیر اوتصر هتورا در ایران و حاخام یدیدیا شوفط آشنا میشود و در طی ملاقات با این بزرگان معلومات با ارزشی از آنها کسب میکند و آنها هم از عمق معلومات و بزرگی ایمان او در یهدوت تحت تأثیر قرار گرفته او را تقدیر میکنند. در طول سالیان دراز حاخام یهوشوع نتن الی و جناب حاخام اوریئل داویدی از همدرسان گمارای آن زنده یاد بودند.
در اوائل اقامت در تهران چه در دورۀ افسری و چه بعد از آن حاخام یعقوب در کنیسای حسن آباد سمت شالیح صیبوری را عهدار بود و باصدای رسا و نوای گیرائی که در خواندن توراه و تفیلاهای سال داشت ، توجه جماعت کنیسا را بخود و قلب آنها را به قادر متعال جلب میکرد بخصوص که تفیلاها و هفطاراهای سال و تفسیر آنها و شیراهای مختلف را از حفظ قرائت میکرد و مردم را به شگفتگی و تحسین وامیداشت. حاخام یعقوب در تمام عمرش باوجود معلومات و احترامی که تودۀ مردم برایش قائل بودند رسم داشت تواضع و فروتنی را پیشه کند, هرگز ادعای بزرگی و تفخر بخود راه نمیداد. درعوض شخص شوخ مسلک, وظیفه شناس و وقت شناسی بود. همیشه مردم را براستی راه حق و حقیقت بینی و خیرخواهی هدایت میکرد.
پس از مدتی به قسمت جنوب غربی تهران محل سه راه طرشت نقل مکان میکند و درآنجا دراولین فرصت اقدام بر افتتاح کنیسائی میکند که خود وظیفۀ رهبری و شالیح صیبوری آنجا را بعهده میگیرد ، پس از مدتی با همیاری تشکیلات اوتصر هتورا که خود یکی از اعضای فعال آن شمرده می شد، ساختمان سه طبقۀ بزرگی را برای مدرسۀ ابتدائی کودکان یهودی آن ناحیه میسازند. بار دیگر در سال 1961 به ناحیۀ یوسف آباد نقل مکان میکند و در آنجا باهمکاری مرحوم یوسیان و دیگران کنیسای مجلل و معروف یوسف آباد را میسازند که بنای آن ازنظر کاشی کاری از زیباترین کنیساهای دنیا بشمار میرود. همزمان با این مساعی بعنوان عضو فعال و مؤثر انجمن اوتصر هتورا در ایران مدارس گنج دانش را در یوسف آباد بنیاد گذاشت که موفقیت و پیشرفت بسزائی در بین قاطبۀ یهودیان شمال تهران پیدا کرد.
او همواره بفکر جماعت یهود و بخصوص همیشه نظرش متوجۀ نونهالان و جوانان بود و از هیچ کوشش و مساعی برای آنها فروگزار نبود. درطی چهل سال تجارت و کمیسیونری مواد تولیدی در بازار تهران با حسن نیت, امانتداری و درایت معامله میکرد .از این رواز شخصیت های مورد اعتماد در بین بازاریان شمرده می شد . ضمن آنکه در جمع آوری کمکهای مالی و دستگیری از مستمندان, در خفا پیش قدم بود
حاخام یعقوب همراه با خانواده اش در سال 1354 خورشیدی (1976 میلادی) به بخاطر عشق به سرزمین مقدس به آنجا مهاجرت کرد و در شهر یروشالیم اقامت گزید . پس از سروسامان گرفتن ابتدا ، اقدام به تأسیس یک کانون مذهبی و فرهنگی برای جامعه یهودیان ایرانی نمود. نیز همچنین برای تحصیلات فقه و علوم کبالا وارد یشیوا شد و تا آخرین ایام عمر پرثمرش در آنجا مشغول فراگرفتن موضوع مورد علاقه و آرزوی دیرینه اش, کبالا گردید.
رهاورد این پژوهش و مطالعات باعث گردید که این شخصیت روحانی بعنوان یک کبالیست بتواند بمردم محتاج و درمانده کمک های بیشتری انجام دهد . از این رو ، حاخام یعقوب برای نیل به اهداف خیرخواهانه ، باتلاشی پیگیر و خستگی ناپذیر از هیچ کمکی دریغ نکرد تا به آرزوی دیرینه اش که همان مساعدت بمردم بود برسد.
او در خاطراتش ذکر کرده بود ، برای سلامتی انسانها صدها تفیلا (دعا) و قامیع برای مادران نازا, دختران و پسران پای بخت و جویندگان رزق و روزی ، سعادت و خوش بختی نوشتم و همه عایدی این کمکها را بمنظور تأسیس کنیسای بزرگتر و مرفه تری برای ایرانیان صرف کردم و هرگز منظورم نفع شخصی نبود. همیشه در فکر رفاه مردم و تشکل جامعۀ یهود بود.
حاخام یعقوب نگاری با وجود کهولت سن موفق به تألیف هفت کتاب بنامهای تهیلت یعقوب, قهیلت یعقوب, عبدی یعقوب, پند پدران, یشوعوت یعقوب, ستارۀ یعقوب, شعر هگیلگولیم و چندین رساله های ارزنده ای دربارۀ توراه و مطالب مربوط به ایمان و آداب و رسوم یهودیت و آتیه و تکلیف قوم یهود تا آمدن ماشیح شد.
دیری نپائید ، کتب منتشره و نوشتارهای حاخام نگاری در سرتاسر دنیا ،بدست همکیشان پارسی زبان رسید و توانست نظر بسیاری از علاقمندان علوم مذهبی را بخود جلب کند . این شخصیت باتقوی و پرهیزکار ایام آخر عمر خود را به تفیلا خواندن و تعنیت گرفتن برای استقرار صلح و سلامتی در جهان گذراند. حاخام نگاری درسال 1996میلادی بپاس خدمات بشردوستانه مفتخر بدریافت تقدیرنامۀ مخصوص ازطرف نخست وزیر ایسرائل گردید.
حاخام یعقوب نگاری صبحگاه روز شبات 25 ماه شواط سال 5758 مطابق فوریۀ 1998 پس از مدتی بیماری بدنیای بالا خوانده شد و در هشتادو هشت سالگی چشم از جهان فرو بست . روانش شاد