به نقل از نخستین فصل کتاب مقدس “سفر برشیت” ( آفرینش ) آمده است که قوم بنه ایسرائل آن دوره، به دنبال قحطی در سرزمین کنعان که محل سکونت آنان بود، به ناچار به مصر مهاجرت نمودند و در آن جا اقامت کردند، تا هنگامی که پس از دویست سال حضرت موسی آنان را از سرزمین بردگی مصر نجات می دهد و به سوی سر زمین مقدس رهنمون می گرداند
“سرح بت آشر” در عهد عتیق دختر آشر فرزند یعقوب است. او یکی از هفتاد عضو خاندان یعقوب است که از کنعان به مصر مهاجرت کرد . همچنین در زمانی که موسی از قوم بنه ایسرائل در بیابان سرشماری میکند نام او به چشم میخورد. سفر بمیدوار (46:17) ، مهم اینجاست او تنها زنی است که در تمامی سرشماریها در توراه به او اشاره میشود . علمای یهود بر این باورند که «سرح بت آشر» دارای ویژگی خاصی بوده است. از این رو او قهرمان اسطوره ای بسیاری از افسانههای یهود می باشد.
درکتاب مذهبی یهودیان، تنخ آمده ، برادران یوسف هنگامی که به کنعان باز می گردند تا پدر را با خود به مصر بیاورند، نمی دانند چگونه مژده یافتن یوسف را به وی برسانند که یعقوب از شادی جان نسپارد، یوسفی که پیش از این ادعای دریده شدن وی را کرده بودند و پیراهن خونینش را نزد پدر آورده بودند اکنون صدراعظم مصر گشته به عبارتی فرزند دلبند وی که سالیان دراز در سوگ او نشسته بود نمرده و زنده است و به مقام والائی در یک کشور بیگانه رسیده است. حضرت یعقوب در آن دوران بسیار سالخورده بوده و فرزندانش بیم داشتند که اگر چنین خبری را به طور ناگهانی به او بدهند ممکن است در دم جان سپارد.
گفته می شود که هشتمین فرزند حضرت یعقوب آشِر نامیده می شد . او دختری به نام “سِرَح” داشت که چنگ نواز بود و صدای دلنشینی داشته است.
فرزندان یعقوب برای آن که بتوانند پیام زنده بودن یوسف را به پدر بگویند، بی آن که او به هیجان بسیار دچار شود، از سرح می خواهند که آن را با نوای موسیقی بیان کند. سرح در حالی که چنگ می نواخته و آواز می خوانده، به پدر بزرگ نزدیک می شود و می سراید:
יוסף במצריים, מנשה ואפריים Yosef beh-mitsraim. Menashe ve efraim
که در زبان عبری یک بیت قافیه دار است و به این معنی که “یوسف در مصر است و منشه و افرائیم (برادران او) هستند. با این نوا ، سارح به پدر بزرگ خود می فهماند که یوسف فرزند او زنده است پدر بزرگ که همیشه از شیندن صدای نوه اش لذت می برد، متوجه می شود که دختر جوان ، با صدای آسمانی خود بشارت یافتن یوسف گمگشته و فرزندعزیز او را می دهد و او متوجه می شود که یوسف زنده است .
در ادبیات فارسی نیزاین روایت بسیار ریشه دوانیده و گفته هائی چون “یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور” و “پیر کنعان” و مطالب مشابهی که در غزلیات حافظ آمده است و شعرای دیگری چون سعدی و عراقی و نظامی و دیگران نمونه هائی این گونه که پیر کنعان چنان در سوگ فرزند دلبند خویش گریسته بود که بینائی خود را از دست داده بود و به یک حالتی می خواست حتی پیراهن حضرت یوسف را به چشم خود بمالد تا شاید بینائی خویش را بازیابد.
به هر حال، سرح بت آشر این بشارت را که یوسف زنده است به پدر بزرگ خویش می فهماند و در آن هنگام است که حضرت یعقوب دعای بزرگی در حق نوه خویش می کند و به او می گوید همان طور که با مژده و صدای خوش مرا حیات بخشیدی و دگر بار مرا زنده کردی، «انشاالله همیشه جاودان بمانی» یعنی، مرگ در تو اثر نکند و پایدار بمانی. چنین می گویند که به خاطر همین دعای حضرت یعقوب پیر کنعان ، سارح بت آشر به زندگی جاودان دست یافته است.
طبق باورهای مذهبی یهودیان «سارح بت آشر» هنوز زنده است و در باغ عدن بسر می برد و گذرگاه او در حوالی اصفهان بوده . از این رو جایگاه ویژه ای به نام این بانو خوش صدا بنا گردیده که در حال حاضر زیارتگاه مومنین و زائران راه خدا بخصوص کلیمیان اصفهان است .
در احادیث و روایات یهود بیان شده وقتی یهودیان از سرزمین بابل بسوی ایران زمین کوچ می کنند، به منطقه اصفهان امروز می رسند که بطور یقین در آن دوران به این نام مشخض نبوده ، سارح بت آشر نیز از جمله رهروان این کاروان یهودی بوده است.
نیز همچنین نقل شده ، سرح بت آشر می تواند هم زمان حضور داشته و یا غائب باشد – بعبارتی هم مرئی باشد و هم غیرمرئی. از این رو، حدث زده می شود که یهودیان در آن نقطه ای که سارح بت آشر در رفت و آمد بوده جایگاهی به نام نیایشگاه حضرت یعقوب برپا می کنند، با گذشت زمان این مکان به صورت کنیسائی در می آید.
البته تفاسیر دیگری هم در همین راستای نیز وجود دارد که به دوره حکومت صفویه می رسد و با داستانی در مورد “شاه عباس اول” ارتباط می یابد
در این روایت که بعنوان یکی از داستان های فوکلور رایج در بین یهودیان ایران شمرده می شود، آمده است که شاه عباس که روزی به شکار رفته بود، آهوئی را می بیند و با اسب خود به دنبال آن می تازد و به نقطه ای می رسد که در کنار ناحیه لنجان قرار داشته که به طور معمول شکارگاه شاه عباس بوده و تا نزدیکی های پیر بکران می رسد و متوجه می گردد که آهو وارد غاری شد.
شاه عباس که عزم جزم داشته که این آهو را هرطور که شده شکار کند، برای به دام انداختن آن از اسب پائین می آید و وارد غار می شود ، تالاری را می بیند و دهانه غار بلافاصله بسته می شود. شاه عباس گرفتار می آید و ناگهان در برابر خویش بانوئی را می یابد
شاه عباس خطاب به آن بانو می پرسد “تو کیستی؟” و زن در پاسخ می گوید: من سرح بت آشر نوه حضرت یعقوب هستم. می دانم که تو بر ملت من ستم روا می داری و آنان را زجر می دهی و ندای پدر بزرگ خویش را از آسمان شنیدم که باید قوم یهود را از دست مظالم تو نجات دهم.
و جالب است بدانیم که بیشترین مظالم بر یهودیان در دوره شاه عباس رفته است از جمله اجبار به تغییر دین و تغییر محل و دیگر انکه احتمال میرود در این دوره بازسازی و بدل توجهی به این قدمگاه شده و مساحت آن گسترش یافته. و این غار امروزه به نام غار کوکولو در نزدیکی مجموعه سرح بت آشر قرار دارد و اعتقاد بر این است که سرح بت آشر از دهانه دیگر غار به اورشلیم عزیمت کرده.
این روایت به نحوی وارد اشعار “بابائی بن لطف کاشانی” شاعر یهودی آن دوران نیز شده که مصادف با دوران پادشاهی شاه عباس دوم زندگی میکرده است. ولی مطالبی که او در این ارتباط سروده به دوران شاه عباس اول ، شاه صفی و شاه عباس دوم مربوط میشود. نا گفته نماند، که ” بابائی بن لطف” در قرن هفدهم میلادی میزیست و تاریخ یهودیان ایران را در قالب پنج هزار بیت شعر سروده است . روایتی که او در این زمینه میسراید زاده فکر خود او نیست، بلکه او به حکایتی استناد میکند که در طول دورهها و قرون متمادی، نسل به نسل و سینه به سینه نقل شده ولی به دوره شاه عباس مربوط میشود و احتمال دارد که پیش از او نیز چنین روایتهائی وجود داشته است.
همچنین داستان دیدار یوسف و یعقوب در ادبیات فارسی نمود فراوانی پیدا کرده و مضامینی چون « بوی پیراهن یوسف»٫ «یوسف گم گشته»، «پیرکنعان» و «کحل یعقوب» از این داستان ساخته شده و در شعر شعرایی چون حافظ و نظامی و رودکی و سنایی و عطار و …. راه یافته. و البته در قرآن هم ذکر داستان یوسف رفته و با نام احسن القصص مشهور است.
در کتاب انبیا به دیگر معجزات سرح بت آشر اینگونه اشاره شده خطاب به “یوآو” سردار حضرت داود من سرح دختر آشر فرزند یعقوب، در نزد مشه ( موسی ) نیز احترام زیادی داشتم، زیرا این من بودم که مخفی گاه تابوت عمویم یوسف را به وی نشان دادم
یکی از زیارتگاه های مهم کلیمیان ، درشهر استرا خاتون «در روستایی به نام پیر بکران » در استان اصفهان آرامگاه “سِارَح بَت آشِر” (שרח בת-אשר Serah Bat-Asher) است که به عبری آن را “سرح بت آشر” تلفظ می کنند. البته دیگر اهالی اصفهان، این مکان مقدس را به نام “سارا خاتون” یا “استر خاتون” می شناسند.