نمای روبرو کنیسای خشنود در دهه 1370 خورشیدی
پس از به قدرت رسیدن حکومت پهلوی و ایجاد امنیت و آزادی بیشتر برای اقلیت های مذهبی ، جامعه کلیمی بابل در اوایل دهه 1300 خورشیدی (1921 میلادی) با همیاری تنی چند از خیراندیشان اقدام به تاسیس کنیسای با نام خشنود نمودند .
کنیسای خشنود به عنوان آخرین عبادتگاه کلیمیان شهر بابل ، یکی از مدرنترین کنیساها ( در مقایسه با دیگر کنیساهای کلیمیان در دیگر شهرهای ایران ) در عصر خود و نیز یادگاری از یک معماری شکیل و بی نظیر متعلق به اواخر قرن نوذدهم محسوب می شود .
کنیسای خشنود بصورت یک زیر مجموعه از مجتمع فرهنگی در یک ساختمان اعیانی در دوطبقه بنا گردید . طبقه اول را اختصاص داده بودند به دبستانی با شش کلاس ، در طبقه دوم کنیسائی با سقفی بلند با مساحت پانصد متر مربع ، نمای داخلی با طرحی بهره گرفته از هنرمعماری اروپائی با گنجایش بیش از یکصد و پنجاه نفر . ، این کنیسا به تعبیت از شکل کلی ساختمان و قوانین عبادتگاه ، تشکیل شده بود از سالنی بزرگ و با کشیدگی شرقی و غربی که در وسط آن سکو مانندی بلند تر از کف اصلی ساخته بودند . بالای این سکوی جایگاه پیشنماز با هنر منبت کاری با طرح ورنگ مشابه سکوی مقابل جایگاه توراه (هخال) قرار داشت .
در ضلع دیوار غربی در مقابل جایگاه پیشنماز ، جایگاه الواح (هخال) واقع شده بود .که مجموعا 9 سفر توراه قدیمی (بغدادی) به شکل طومار در آن نگهداری می شد . چهار طرف این سکو (جایگاه پیشنماز) نیمکت های چوبی با رنگ و طرحی هماهنگ ، زیبائی خاص به این کنیسا بخشیده بود . در مجاورت کنیسای خشنود کنیسای دیگری به نام عزار وجود داشت که بجهت فرسودگی از آن استفاده نمیشد . از این رو سفر توراه های آنرا که به نسل های گذشته جماعت تعلق داشت ، به عبارتی میراث پدرانشان بود
به کنیسای جدید (خشنود) منتقل نمودند . علت وجه تسمیه خشنود به احتمال زیاد به دلیل این است که بنیانگزار این کنیسا شخصی با نام خانوادگی خشنود بوده ، ضمن آنکه مدت ها اعضای خانواده خشنود شخصا متولیان این کنیسا بوده اند .
تزینات نسبتا پر کار گچ کاری و آینه کاری و نیز بواسطه سازماندهی و آرایش عناصر داخلی ، چون مکان نشستن ها ، جایگاه پیشنماز و جایگاه توراه (هخال) همگی از نکات قابل توجه در این کنیسا بوده .
از ویژه گی های کنیسای خشنود ، داشتن سقفی بلند با ارتفای دو طبقه و وجود پنجره ها در دوردیف (بصورت نورگیر) با شیشه های رنگین و تقسیمات بلند و کشیده با قوس های انتهای آن شبیه به کلیساهای روسیه ، نیز همچنین محیط داخل کنیسا از نظر معماری و ساختاری به ویژه در اطراف جایگاه توراه (هخال) با بهرگیری از هنر گچ کاری و آینه کاری ، هماهنگ با طرح درب های چوبی هخال و جایگاه پیشنماز، فضائی زیبا و روحانی به این عبادتگاه داده بود .
پس از وقوع انقلاب اسلامی بسیاری از خانواده های کلیمی برای برخورداری از امکانات پایتخت ، راهی تهران شدند . از این رو اعضا ی کنیسای خشنود هم رو به کاهش نهاد ، ضمن آنکه مدرسه هم ازچند سال پیش از فعالیت باز ایستاد ه بود . کنیسای خشنود بجهت عدم حضور کلیمیان در بابل از سال 1360 خورشیدی از فعالیت های مذهبی باز ایستاد و درب های آن برای همیشه بسته شد ، خزان کنیسا “شکرالئه درشان” و دیگر مسئولین هم به مرور به تهران کوچ نمودند .
ضمن آنکه فقط تعدادی انگشت شمار از کلیمیان سالخورده ، آنهم بدلیل وابستگی هایشان در بابل ماندند . از آن جمله “حوا خانم” که سالها بعنوان متوالی کنیسا در یکی از اطاق های این مجتمع فرهنگی زندگی می نمود .
دراواخر سال 1388 خورشیدی ، مسئولین انجمن کلیمیان “حوا خانم” را بدلیل سالخوردگی و ناتوانی به سرای سالمندان یهود در تهران منتقل نمودنند تا از وی نگهداری شود .
ساختمان کنیسای خشنود پس از نود سال که در جهود محله ( شمشیرگر محله ) قرار داشت ، و برای سالها بی استفاده مانده بود . بخاطر عدم رسیدگی و بی توجهی به یک ویرانه مبدل گردید . از این رو انجمن کلیمیان این بنا متروکه را به یکی از اهالی بابل واگذار نمود .
در سال 1391 خورشیدی این بنا خراب گردید و بجای آن یک ساختمان مسکونی احداث گردید . همزمان “حوا خانم ” متولی وفادار کنیسای خشنود چشم از جهان فرو بست .
برگرفته از یاداشت های :
وائیرا نادری و جواد بیژنی
نمای از داخل کنیسای خشنود در دهه 1370 خورشیدی
نمای از سقف کنیسای خشنود در دهه 1370 خورشیدی
نمای خارجی کنیسای خشنود در دهه 1370 خورشیدی
نمای داخلی کنیسای خشنود در دهه 1370 خورشیدی
نمای ویران شده از بنای کنیسای خشنود در دهه 1380 خورشیدی
نمای از ضلع غربی کنیسای خشنود در دهه 1370 خورشیدی
حوا خانم متولی کنیسای خشنود در دهه 1380 خورشیدی
بچه های خردسال مسلمان ساکن در « جهود محله » از متولی کنیسای خشنود و آخرین شهروند یهودی( حوا خانم ) می ترسیدند چون موی سرش قرمز بود . ولی بزرگتر ها می دانستند که او زن مهربان و بی آزاری است و ترس بچه ها بی مورد است . سال ها قبل او بطری های مشروبات الکلی را جمع و تبدیل به پول می کرد . با وجود پیری و فرسودگی ، سعی بر کار کردن داشت.
برادرش یعقوب که نبش خیابان « یوسف پوری » که بعدها بانک صادرات شد ، دکان مشروب فروشی داشت و مشروبات را به صورت استکانی هم میفروخت ، کاری که بقیه نمی کردند و حتما می بایستی بصورت بطری (در بسته) و یا پنج سی سی می فروختند . آن زمان (قبل از انقلاب ) یعقوب با این نحوه فروش مشتری بیشتری جذب می کرد .