مدرسه ی نور و صداقت یا مدرسه ی میرزا نورالله و میرزا جالینوس ، بیش از یک قرن گذشته یعنی در سال 1273 خورشیدی ( 1894 میلادی )توسط “میرزا نورالله” و “میرزا جالینوس حکیم” در یک اطاق از منزل دکتر “موسی حکیم اعلم” واقع در کوچه ی حکیم تأسیس شد . در این کوچه چند پزشک یا حکیم دیگر هم مشغول طبابت بودند . وجه تسمیه کوچه ی حکیم نیز به همین جهت بود . این کوچه تقریباً شرقی و غربی بود . از طرف غرب به بازار کهنه دوزها و بازار آهنگرها که در امتداد بازار پامنار بود منتهی می شد و از طرف شرق با یک انحراف از ورودی کنیسای عزرا یعقوب و سر چال گذشته به بازار بزازها و خیابان سیروس منتهی می شد .
در این مدرسه فقط یک کلاس (یا یک اطاق) با شاگردانی در سنین مختلف وجود داشتند و معلم ناچار بود با هر شاگردی نسبت به سن و اطلاعاتش جداگانه کار کند . چون کتاب درس هم وجود نداشت ، معلم به ناچار کار کتاب را هم انجام می داد ، درست مثل مکتب خانه های قدیم . تنها فرق این کلاس با مکتب خانه ها این بود که در مکتب خانه شاگردان و معلم روی زمین می نشستند ولی در این مدرسه روی نیمکت و پشت میز . یک تابلوی سیاه هم روی دیوار نصب شده بود . در همان ایام اطاق دیگری از دکتر موسی حکیم اعلم اجاره گردید که تبدیل به کتابخانه ای با چندین جلد کتاب شد . ضمن آنکه در همین خانه دکتر موسی حکیم اعلم هم به کار طبابت و مداوای بیماران خود مشغول بود و هم با زن و فرزندانش زندگی میکرد .
پس از دو سه سال که تعداد شاگردان زیادتر شدند ، خانه ی بزرگتری کمی بالاتر از تکیه ی رضا قلی خان که متعلق به یکی از ثروتمندان مسلمان بود – و از دو دستگاه حیاط تشکیل شده بود – اجاره شد و مدرسه به آنجا نقل مکان گردید این دو حیاط بعد از چند سال توسط “حاج اسحق فهیمیان” بانکدار و “یوسف درویش “خیاط ، پدر دکتر درویش خریداری شد . در همین دو حیاط تعداد کلاسها زیادتر گردید و چند کلاس هم به دخترها اختصاص داده شد . پس از چندی خانه ی بزرگ دیگری که در محله ی صاحب دیوان در جوار محله ی یهودیها قرار داشت و گویا متعلق به خود صاحب دیوان از وزرای قاجاریه وقت بود اجاره شد و مدرسه به محل جدید انتقال یافت . (از خاطرات برادر بزرگترم ابراهیم بنایان که کلاس اول ابتدائی را در همین مدرسه آغاز کرد )
من خودم کلاس چهارم یا پنجم بودم که مسئولین محل دیگری را در خیابان چراغ برق نزدیک سه راه امین حضور ، مقابل کوچه ی میرزا محمود وزیر خریداری کردند و شاگردان را به محل جدید انتقال دادند . در این محل ساختمان جدیدی مخصوص مدرسه بنا نمودند که شامل دو حیاط بزرگ ، مدرسه ی پسرانه و دخترانه ی متصل به یکدیگر بود (معمار این ساختمان پدرم استاد عزیز معمار بود) من کلاس ششم ابتدایی را در این مدرسه به پایان رسانیدم . در آن زمان حدود دویست شاگرد پسر و در همین حدود یا تعداد کمتر شاگرد دختر در این مدارس مشغول تحصیل بودند .
بودجه ی مدرسه ی نور و صداقت توسط میسیون مسیحی وابسته به کلیسای انجیلی تأمین می شد و تمام شاگردان به رایگان در این مدرسه پذیرفته می شدند . گاهی هم به بعضی شاگردان که استطاعت مالی خوبی نداشتند در طی سال کفش لباس داده می شد .
میرزا نورالله فرزند حکیم مُشه پزشک خانواده های درباری بود که تا چهار یا پنج سال قبل از تأسیس مدرسه ی نور و صداقت در تهران ، در معّیت یک میسیون مذهبی مسیحی در اصفهان فعالیت داشت . وقتی مشاهده می کند که «آلیانس ایزرائلیت »در تهران شروع به فعالیت فرهنگی کرده و مدارس خود را افتتاح نموده ، ضمن آنکه دولت وقت هم با تاسیس آن مدارس موافقت کرده و حتی از آنها حمایت هم می کند ، موقع را مناسب دانسته با کمک پسر خواهر خود “میرزا جالینوس حکیم” اولین کلاسها را در تهران تشکیل داد . میرزا نورالله دایی میرزا جالینوس و دایی مادر “ملیحه سپیر” (کشفی) بنیانگذار کانون بانوان یهود و عظیمه سپیر و دکتر سپیر بنیانگذار درمانگاه کانون جوانان (که بعد به بیمارستان سپیر یا کانون خیر خواه تبدیل شد) است .
میرزا جالینوس حکیم فرزند میرزا “شکرالله حکیم” از نواده های “حکیم الیاهو” بود . پدر و مادر میرزا جالینوس در تهران فوت کردند و در گورستان یهودیان واقع در اول جاده ی مازندران دفن شدند .
خانواده ی میرزا نورالله و میرزا جالینوس از اهالی خوانسار و گلپایگان بودند و جزو اولین خانواده هایی هستند که با جمعی از یهودیان شیراز به تهران آمده ساکن شدند . خانواده ی میرزا نورالله و میرزا جالینوس دو شاخه از خانواده ی بزرگ حکیم سلیمان بودند که اوایل سلطنت سلسله ی قاجاریه وارد تهران شدند . شخصیت دیگری که لازم است معرفی شود دختر میرزا نورالله است . وقتی مدرسه به محل صاحب دیوان منتقل شد
میس نورالله دختر میرزا نورالله را Miss Noorolah که در انگلستان تحصیل کرده بود پس از ورود به تهران به سمت رئیس مدرسه ی دخترانه مشغول کار شد . او دختری نسبتاً زیبا ، فوق العاده مؤدب ، زحمتکش ، فداکار و با محبت و صمیمی بود و به تمام شاگردان عشق می ورزید در اندک مدتی تمام شاگردان او را حامی و حتی فردی از خانواده ی خود می پنداشتند و برایش احترام خاصی قائل می شدند .
عظیمه و ملیحه سپیر و شمسی بنایان گفته اند او تمام زندگی خود را وقف تعلیم و تربیت شاگردان کرده بود و علاوه بر مقام ریاست مدرسه ی دخترانه شخصاً چند کلاس انگلیسی را هم اداره می کرد . او نسبت به رفتار و کردار شاگردان بسیار سختگیر بود و حتی در مورد غذا خوردن و لباس پوشیدن بچه ها با معلمین و خانواده ها ساعتها صحبت می کرد . تنها جریمه ای که برای شاگردان خلافکار و تنبل به کار می برد ، وادار کردن آنها به خوردن یک بسته گنه گنه بود که تنها داروی مالاریا بشمار می رفت . (در آن زمان مالاریا همه گیر بود و هیچ خانواده ای از این مرض در امان نبود) پدر و مادرها که به سادگی قادر نبودند گنه گنه ی تلخ را به خورد بچه ها بدهند از این مجازات استقبال می کردند . او با احترام گذاردن به فرد فرد بچه ها آنها را وادار می کرد که به معلمین و خانواده ی خود احترام بگذارند .
آموختن کارهای دستی ، خیاطی ، حصیربافی و حتی قالی بافی را برای دختران تشویق می کرد و سعی داشت از این راه ها درآمدی هم برای خانواده های بی بضاعت که بیشتر خانواده ها را شامل می شد کسب کند . او مدتها پس از تعطیل شدن مدرسه ی میرزا نورالله و میرزا جالینوس (نور و صداقت )دست از تعلیم برنداشت تا اینکه انقلاب او را مجبور کرد به آمریکا مهاجرت کند . چون میس نورالله به مال دنیا بی توجه بود و اندوخته ای نداشت ، سالهای آخر عمرش به سختی گذرانید و مخارج زندگی اش را بانوی نیکوکاری به نام “میس تورتیل” متحمل می شد ، و در سنین پیری و در حالیکه به مرض فراموشی دچار شده بود در نیویورک دار فانی را وداع گفت . میس نورالله تا آخر عمر مجرد ماند ، همسری اختیار نکرد و زندگی اش را وقف سوادآموزی نمود . او انسان والایی بود .
برگرفته از یادداشت های جهانگیر بنایان
مطالب مرتبط : مدرسه نور صداقت