میدان سرچال واقع در محله کلیمیان، تهران عودلاجان دهه 1890 میلادی
نام عکاس ANTOIN SEVRUGIN از آرشیو Arthur M .SACKLER
محله عودلاجان وروی کوچه هفت کنیسا
عکس از آرشیو بنیاد فرهنگی حبیب لوی
مستر کوهنکا و دکترشورویچ در کوی اصلی محله عودلاجان 1339 خورشیدی
عکس از آرشیو مدرسه آلیانس
اجرای مراسم مذهبی با حضور مسیوکازس ( بنیاگذار مدارس آلیانس در ایران) در کنیسای ملایعقوب
محله عودلاجان اواسط دهه 1290 خورشیدی (1911 میلادی)
ضلع ورودی عودلاجان از سمت جنوب (پانزده خرداد)
هیچ جای دنیا به غیر از ایران به پیروان دین یهود، “کلیمی” نمی گویند، این عنوان از آنجا گرفته شده که حضرت موسی (ع) “کلیم الله” است و این مردم پیرو آن پیامبرند.
تاریخ زندگی کلیمیان ایران که خود بخشی از تاریخ ایرانیان است ، کمتر نوشته شده و اگر نوشته هایی وجود دارد، یا خاطره نویسی از روایات گذشته است که معمولاً ذکر مصیبت ها است و یا گزارش جهانگردان و سازمان های یهودی اروپایی که آمار جمعیتی و دیدگاه های مذهبی مردم در آن خلاصه شده و کمتر می توان به آن استناد کرد. در همان نوشته های به جا مانده نیز می توان به حضور فعال و زندگی مشترک کلیمیان با سایر هموطنانشان هر چند گاهی سخت و دردناک ، در این مرز و بوم پی برد.
نگاهی به گذشته نشان می دهد هسته مرکزی و جمعیت کلیمیان ایران کم و بیش در محلات جداگانه زندگی می کردند که در این محلات ضمن پایبندی به زندگی جمعی، کنیساها و نیازهای شرعی آنها نیز وجود داشت. البته این محلات هیچ شباهتی با “گتو” ها در اروپا نداشتند. معروف ترین این محلات در اصفهان محله جویباره و در شیراز حاشیه گود عرب ها بود. در شهرهای دیگر به نسبت جمعیت، محلات مخصوص کلیمیان وجود داشته که مهمترین آنها محله کلیمیان تهران در مجموعه “عودلاجان” است.
محله عودلاجان یکی از پنج محله قدیمی تهران در حاشیه بازار است که، از جنوب به میدان مولوی، از شمال به خیابان امیرکبیر و سرچشمه ، از غرب به شمس العماره و ضلع شرقی آن به امامزاده یحیی محدود می شود ، بخشی از محله عودلاجان در قدیمی ترین نقشه های تهران با عنوان محله کلیمی ها نامگذاری شده و کلیمی ها این بخش را “سرچال ” می گفتند ، شاید به این دلیل که برای رسیدن به یکی دیگر از محله های قدیمی تهران یعنی “چاله میدان” روندگان باید از این محل گذر می کردند و عودلاجان را بیرون از چال یا سرچال می گفتند، اما بعدها قسمت یهودی نشین عودلاجان بین اهالی یهودی و مسلمان با عنوان “محله” یا “سرچال” معرفی شد و این عنوان هنوز هم معتبر است.
روایت دیگر اینکه در میدان مرکزی محله کلیمیان، چاله ای وجود داشت که آن باران و فاضل آب جاری کوچه ها در سرازیری به این چاله و چاه آن می ریخت و این محل را به همین دلیل سر آن چاله یا سرچال می گفتند.
از دوران سلطنت قاجاریه 1925-1794 م. که تهران به محلات مختلف تقسیم می شد، هر محل ویژه گی و شرایط خاص خود را دارا بود. ساکنان هر محل به نام محله خود، شناخته می شدند ، به کلیمیان تهران “بچه های سرچال” گفته می شد و سکنه و کسبه این محل عموماً یهودی بودند، البته مسلمان ها هم در محل زندگی می کردند ، ولی محدوده “محله” ، تنها جایی بود که کلیمیان در آن اکثریت و به نوعی مدیریت اعلام نشده داشتند.
جمعیت یهودیان محله دراین سالها که حدود بیست هزار نفر آمده شده که در محوطه مرکزی محله یا کوچه های اطراف زندگی می کردند.
بعد از سال های 1320 ش. که شهر تهران گسترش یافت، کلیمیان تهران نیز رفته رفته به نقاط مختلف کوچ کردند و پس از وقوع مهاجرت، تعداد ساکنان یهودی محله روز به روز کمتر شد، ولی چه در زمان تجمع کلیمیان تهران در محله چه پس از آن ، نوع ارتباط بین مسلمانان و کلیمیان در محله نشان از تفاهمی ارزشمند میان فرهنگ های ایرانی – اسلامی و ایرانی- کلیمی داشته و دارد، و در این معنی میان ساکنان “محله” هر کس، مسلمان یا یهودی، مصرانه و متعصبانه بر عقاید دینی خود پافشاری می کرد و هر طرف خود را مقید به رعایت احترام به عقاید طرف دیگر می دانست. یهودی ها در عزاداری مسلمانان شرکت می کردند و در مواردی خود برپاکننده چنین مجالسی بودند و مسلمانان در هیچ موردی لااقل از انجام فرایض مذهبی کلیمیان جلوگیری نمی کردند.
تعرضاتی گاهی از طرف گروهای مسلمان به یهودیان محله اتفاق می افتاد که به وسیله کسانی خارج از محله و معمولاً دسته جات اوباش و باج گیرهای حرفه ای سازماندهی می شد و موجب لطمات جسمی –روحی و مالی برای خانواده های یهودی در محله بود .
در جغرافیای کوچک محله چهارده “کنیسا” و دو مسجد وجود داشت که گاهی طنین الله اکبر نمازگزاران مسلمان در مسجد با صدای آوازهای مذهبی یهودیان در کنیساها در هم می آمیخت و کمتر مورد موجب اعتراض و یا مانعی در اجرای فرایض یهودیان بود.
این روزها سخن گفتن و تصویر کردن وضعیت “محله” کمی دشوار است ، کلنگ نوسازی، توسعه معابر و مشکلات دیگر بافت قدیمی “محله” و زندگی مردم آن را ویران و دگرگون کرده است، برای “محله” با این خصوصیات ، فردایی وجود ندارد،اینک ترکیب جمعیتی “محله” را انبوه حاشیه نشینان و چند خانواده کلیمی و مسلمان شکل می دهند زندگی کردن در “محله” موقتی و به شدت آسیب پذیراست ؛ و کمتر کسی از گذشتگان به خود زحمت پرسه زدن در کوچه های “محله” فعلی را میدهد.
خاطره زندگی گذشته یهودیان “محله” در سه کنیسا ، که جمعیت یهودی آن از جاهای دیگر می آیند تا چراغ کنیسا با عبادت روزانه آن روشن بماند ، خلاصه می شود.
بیمارستان دکتر سپیر که چون علامت میراثی کهن همچنان پابرجاست و به همت انجمن کلیمیان تهران و مردم خَیر، دوام آورده نشانه ای دیگر است و امید آن که این نشانه ها نیز به گذشته ایام محو نگردد.
در این جا اتفاقی عجیب نیست…! نه گذشته و هم آلود قدیمی و نه امروز در حال فروپاشی آن…! به نظر می رسد همه چیز همان طور که باید بشود شده است…این ساختمان های کهنه با دیوارهای فرسوده و کوچه های ویران و بوی نفرت انگیر فقر، سرنوشت مختوم خود را رقم می زنند، پیداست که طی سال ها همه چیز تغییر کرده و میکند . بناها، کوچه ها و آدم ها تغییر کرده اند، اما هیچ چیز زیباتر از گذشته نشده است، یعنی از همان دوران هم، چیز زیبایی وجود نداشت که زیباتر شده باشد.
خانه های توسری خورده که برای آب سازی معمولاً پایین تر از سطح کوچه ساخته می شد، کوچه های باریک با سقف های سیاه کوتاه، که از ترس ساکنان تاریخ زده آن حکایت می کرد و اینک نفس های آخر خود را می کشد و امروزه، دیگرانی فقرزده تر از گذشته ، زندگی موقت خود را در آن سپری می کنند، و این تاریک خانه هایی که به کوچه های پهن تر متصل می شود و مایحتاج مردم که در چند دکان کم و بیش پر زرق و برق به فروش می رسد.
به نظر می رسد گذر عمر برای این مردم چون جویباری می گذرد، و هر آنچه باید بشود، می شود.
حالا سکنه محله حالا عموماً مسلمانان افغانی هستند ولی در گذشته نیازهای مردم محله به وسیله دکانداران یهودی تامین می شد. دکان های قصابی، غذاپزی ها کاشر، بقالی ها با پنیر کاشر که در خود محله ساخته می شد و لوازم و نیازهای مذهبی در مغازه ای جداگانه به فروش می رسید. بافت اقتصادی محله را همین کسبه و دوره گردهای فروشنده پارچه و لباس در خارج از محله و چند کارگاه سراجی و لبافی در بازار آهنگرها که به وسیله مردان یهودی اداره می شد و مطب دو سه پزشک و ماما و معلمین مدارس اتحاد وسیله ارتباط ساکنان محله با خارج از محله بودند. ثروتمندان محله در چند نفر صاحبان چند هجره پارچه فروشی در بازار بزازهای تهران خلاصه می شدند.
البته “محله” امروز با گذشته یک تفاوت چشمگیر دارد و آن اینکه فضای زندگی در گذشته صمیمانه تر بود، در آن دوران مجموعه ای هماهنگ وجود داشت، سروصدای دکاندارها که با هیاهوی بازی های کوچه ای بچه ها و رفت و آمد پایان ناپذیر اهالی توام می شد ، به آهنگی موسیقایی می مانست که نت های آن را برای همین جا نوشته بودند و این آهنگ شب ها با صدای یکنواخت چراغ های زنبوری دکان ها و نور متفاوت آن جلوه دیگری پیدا میکرد.
در این محله با اولین بارندگی فصلی، کف خاکی کوچه ها به باتلاقی تبدیل می شد و روندگان هنگام برداشتن قدم های خود از کفش هایی که گویا مناسب این وضع به پا کرده بودند، گل و لای را به هر طرف و به سر و صورت خود و دیگران می پاشیدندو این بازی طبیعت برایشان مقدر و معمول بود و شکایتی نداشتند.
در آن زمان در کوچه های “محله” مردانی که گاه به سرعت و گاهی به آرامی و سر در گربیان قدم بر می داشتند تا هنگام شروع عبادت روزانه، در کنیسا باشند و زنانی که همواره در جستجوی چیزی ارزانتر، کیسه یا سبدی را زیر چادرهای گلدار خود با عجله به خانه می برند، تا غذای خانواه را تدارک بینند و بچه هایی که صبح ها عموماً با هیاهو و بی میلی به مدرسه می رفتند و عصرها خسته و پاکشان به خانه بر می گشتند، به زندگی در محله شکل میدادند.
جوان ها به عنوان نشانه بلوغ سعی می کردند برای خودشان کسب و کاری دست و پا کنند و تا بی کار نمانند و رزق و روزی فردا را برای ازدواجی که از پیش معلوم بود فراهم سازند، مشغله فکری آنها یادگرفتن کمی زبان عبری، برای خواندن تورات و مزامیر داوود و از برخواندن دعاها و متون دینی در کنیساها بود که آن را در خانواده یا در کنیسا فراگرفته و بازگو کردن آن را نشانی از تفاخر و بزرگی خود می دانستند.
دختر و پسرهای دم بخت معمولاً همدیگر را می شناختند و ازدواج ها در نهایت سادگی و سهولت انجام می گرفت، عشق و عاشقی حتی در پنهانی ترین زوایای فکری جوان معنی پیدا نمی کرد، آنچه در این باره می دانستند عشق زلیخا به یوسف بود با آن سرانجام که همه می دانیم و ربطی به مقدمه عاشقان آن نداشت، پدر و مادرها اگر حوصله داشتند قصه هایی برای بچه ها می گفتند که در آنها همیشه فضا برای غصه دار شدن بیشتر وجود داشت تا عاشق شدن و شادی کردن.
اینک اخلاق و رفتار مروم “محله” چون ساختمان ها و کوچه های باریک و آسفالت شده آن دگرگون شده و گویا بولدوزرها همان طور که خانه ها را زیر و رو می کنند زندگی و اخلاق مردم را نیز ویران ساخته اند.
اینک فرهنگ یهودی در محله هیچ نشانی از خود ندارد یک خانواده دو زن و یک مرد یک فرزند در کنیسا عزرا یعقوب سکونت دارند و کنیسای حاداش به وسیله پیر مردی مشتاق و از جان گذشته شنبه ها به کمک دوستانش دایر است و کنیسا ملا حنینا را نمازگزاران ساکن خارج از محله اداره می کنند.
پیرمرد دیگری که به شیوه کارتن خواب های ایرانی و یا “هوم لِس” امریکایی زندگی می کند نشانه دیگری از یهودیان در محله سرچال است، او تنها کسی است که روز و شب یهودی بودن خود را به ساکنان و کسبه محله با صدای بلند اعلام میکند و همه او را می پذیرند و به او کمک می کنند.
برگرفته از کتاب تاریخ شصت ساله یهودیان ایران نوشته هارون یشایایی 2011
نفشه تفضیلی از سه راه سیروس و محله سرچال و محله عودلاجان ( برای دیدن جزییات بیشتر بر روی عکس کلیک کنید)
نقشه تقریبی محدوده محله یهودیان در تهران، ترسیم مهندس جهانگیر بنایان (1321) شمسی برگرفته از آرشیو مهندس عزیز بنایان
محله عودلاجان _ ضلع غربی خیابان سیروس تکیه رضا قلی خان
محله رضا قلی خان ضلع غربی خیابان سیروس، تکیه رضا قلی خان کوی منتهی به عودلاجان
تکیه رضا قلی خان
تکیه رضا قلی خان کوی اول : کوچه های تنگ و باریک به جامانده از معماری قرن گذشته
درب خانه با کوبه مردانه سمت راست و کوبه زنانه سمت چپ
عودلاجان تکیه رضا قلی خان کوی سنگی
ضلع شرقی خیابان سیروس کوی سرجمبک سابق ( تقوی)
کوی تقوی منتهی به امام زاده یحیی
ضلع شمال شرقی محله کوی امام زاده یحیی
ضلع جنوب شرقی – امام زاده یحیی
ضلع شرقی – کوی تقوی
تقاطع کوی تقوی کوچه علوی
ضلع شرقی محله – کوی میرزا محمود وزیر
ضلع شرقی تکیه سر تخت، سقاخانه سرتخت
گذر عزت الدوله
عودلاجان به عنوان يکي از بخش هاي مهم تهران عهد ناصري از لحاظ سياسي محل سکونت تعداد زيادي از رجال و اعيان قاجاري بوده است. عودلاجان یا عودلاجلار از دو واژه «عود» و «لاجي» تشکيل شده که به دليل قرار داشتن بازار عطاران در اين منطقه به اين نام معروف شد.
بن بست آقا عزیز
ضلع شرقی محله – حمام میرزا علی عسگر (ویژه مسلمین) ، بنای حمام به سبک حمام های گذشته حدودا 10 متر پایین تر از سطح خیابان
ورودی حمام میرزا علی عسگر
نمای داخلی حمام ( به سبک معماری حمام متعلق به دوران قاجار) یکی از حمام های بجا مانده از دوران گذشته
محوطه رختکن حمام
راهروی منتهی به حمام خصوصی
ضلع شرقی خیابان سیروس کوی ماست بندان
کوی ماست بندان ضلع شرقی
و اما راسته بزازها همانطور که اسمش پیداست اکثر دکانها به بزازی اختصاص داشت و یک دکان هم نخ و قرقره و روبان و توری های سفید و رنگی و پهن و باریک می فروخت: صاحب آن یهودا کاشی و پسرش بود، اسم مغازه هم افلاک بود. چند دکان مشروب فروشی و یک دکان خیاطی هم در این کوچه وجود داشت.اغلب بزازهای دوره گرد از این دکان ها پارچه می گرفتند و برای فروش به محله های مسلمان نشین و یا دهات اطراف تهران می رفتند. اغلب بقچه پارچه را شخصا حمل می کردند و گاهی توسط الاغی نحیف و نزار جمل می شد.
برگرفته از یادداشت های جهانگیر بنایان
کوی سر جمبک سابق (تقوی) کوچه مسجد
انتهای کوچه مسجد ضلع شرقی
براي نخستين بار ۱۵۰ سال پيش، مسيو کرشيش معلم اتريشي مدرسه دارالفنون نقشه اين بافت تاريخي را با تمام گذرها، کوچه ها و حتي بناهاي تاريخي و ارزشمند اين بافت به تصوير کشيد. وي که در دارالفنون تاريخ و جغرافي، حساب، هندسه و فنون توپخانه تدريس مي کرد از سوي شاه قاجاري مامور شد نقشه تهران را براي اولين بار طراحي کند. فهرست خانه هاي تاريخي عودلاجلار (عودلاجان) گواه آن است که قالب ساختاري اين بخش از تهران دوران قاجار را اعيان قاجاري و منسوبان دربار قاجار، کارکنان درباري، سفيرها و اقليت هاي مسيحي و يهودي تشکيل مي دادند. در هر يک از بخش هاي بافت تاريخي عودلاجان فهرستي از نام چندين خانه تاريخي ارزشمند وجود دارد. در ميان اين بناها تعدادي از آنها به دليل بي توجهي و رها شدن و همچنين تعدادي هم به خاطر تخريب هاي ناشي از فعاليت هاي عمراني شهرداري تهران نابود شده اند
خانه ای در کوی مسجد آثاری از تمدن گذشته
جایگزین شدن بناهای جدید و تمدن رو به انقراض قرن گذشته
مسجدی با قدمت بیش از یک قرن در کوجه مسجد ضلع شرقی
کوچه تقوی ضلع شرقی
کوچه مقابل کوچه ابوالقاسم شیرازی
کوچه تقوی – کوچه ابوالقاسم شیرازی
ضلع شرقی خیابان سیروس – کوچه سُرسُری
ترکیبی از معماری جدید و قدیم :
ضلع غربی خیابان سیروس – کوچه مسجد حوض، محل سمت چپ
دکان و خانه داوود سبزی فروش
کوچه مسجد حوض، منتهی به محله عودلاجان
ضلع غربی خیابان سیروس محله عودلاجان
دکان حئیم داود اناری که تابستانها پالوده و بستنی می فروخت و زمستانها هم یک دیگ فرنی (مخلوط از شیر و نشاسته و شکر) می پخت و در کاسه های کوچک جلو دکان خودش می فروخت بعد از آن یک دکان مشروب فروشی ، بعد یک قصابی متعلق به موشه خداداد بود. بعد دکان سیرابی حیم ملا با پسرش و آش کشکی متعلق به ابرام (ابراهیم) آش کشکی بود. جنب آن دکان شمعون پوست تراش بود. هنگامیکه پوست گوسفند ها را از کشتارگاه می آوردند و در دکان های قصابی از گوشت گوسفند می کندند: شمعون هم در دکان خود آنها را دباغی می کرد یعنی پشم آنها را با وسیله ی مخصوص جدا می کرد.
کمی جلوتر یک تیمچه یا محلی شبیه پاساژ وجود داشت که یک قهوه خانه ی کوچک متعلق به یعقوب قهوه چی بود که به صاحبان سایر دکان ها و مردم رهگذر چای می فروخت و ظهرها هم پلو هویج لوبیا و یا چلو با آبگوشت گُندی می فروخت و مردم یا در محل می خوردند یا به خانه های خود می بردند. در حقیقت بعد از سیراب و حلیم و عدس و آش کشک که معمولا صبحها فروخته می شد این محل تنها رستوران محله بود. در این رستوران میز و صندلی وجود نداشت هر کس غذای خود را می گرفت و سر پای یا روی زمین می نشست و غذای خود را می خورد.
ضلع غربی خیابان سیروس محله عودلاجان
محله عودلاجان – کوچه کشفی
ضلع غربی خیابان سیروس محله عودلاجان
کوچه عودلاجان
آثار ثبت شده بافت تاريخي عودلاجلار (عودلاجان) شامل مسجد خان مروي، خانه فرمانفرما، آب انبار مسجد حکيم، امامزاده يحيي، باغ سفارت روسيه، بازارچه نايب السلطنه، ساختمان چاپخانه، حمام حکيم باشي، حمام خانم، خانه قوام الدوله، خانه امام جمعه، سقاخانه سرچشمه، خانه موتمن الاطبا، گذر و محله مسجد شاهي، مدرسه خان مروي، مسجد و منار پامنار، مدرسه رضاييه، خانه وثوق مسجد ميرزا محمود است و اکنون محله تاريخي عودلاجلار (عودلاجان)٫ که در فهرست آثار ملي جاودانه شده است، بدون هيچ گونه هراسي و در سکوت مسوولان سازمان ميراث فرهنگي توسط شهرداري تخريب مي شود.
کوچه سرچال منتهی به محله سرچال
ماشاالله یزدی ، تنها بازمانده یک کاسب یهودی در کوچه عودلاجان
ماشالله یزدی با بیش از 65 سال اقامت در محله عودلاجان
زمستان 2009
کوچه سرچال خانه ای که در گذشته در مالکیت رحمت شمس ( مشهدی) و موسی مرغی قرار داشت و بیش از 10 خانوار در آن مستاجر بودند.
نزدیک حمام سرچال یک کنیسای کوچک و چند خانه ی کوچک، از جمله خانه ی آقاجان اسفندی معروف به آقاجان لختی بود که شغلش تنبک فروشی بود. در سمت غرب سر چال یک دکان ریخته گری و یک قصابی دیگر وجود داشت. در ضلع جنوبی غیر از دکان داود اناری و یک قصابی منزل عبانانی (کد خدا زاده) که شغلش آوردن نان سنگک از دکانهای نانوائی (متعلق به مسلمانها) بود می خرید و در همین سر چال به خالق الله می فروخت. چند نفر مطرب یهودی هم در اطراف سرچال خانه داشتند. مطربها زبان مخصوص بین خود داشتند. شغل مطربی اکثرا ارثی بود یعنی از پدر به پسر، ساز و ضرب و ویولن را به همدیگر می آموختند و نسل به نسل به ارث می رسید. در نتیجه باید گفت که موسیقی ایرانی از بعد از حمله ی اعراب به ایران فقط توسط یهودیها حفظ شد چون در اسلام موسیقی حرام بوده است. بدین سبب و همچنین به علت حرام بودن موسیقی در اسلام، یهودیان سهم بسزائی در حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی داشتند.
منطقه سرچال، محوطه کوچه هفت کنیسا که بخشی از آن به پارک مبدل شده
نمایی از آثار به جای مانده کوچه هفت کنیسا
کوچه هفت کنیسا و یکی از کنیسا های بجا مانده که به خانه ی مسکونی مبدل شده است.
از چند روز قبل از کیپور تمام کنیساها نظافت کاری می شد، تمام قالی ها شسته می شد و اغلب کنیسا ها را رنگ می کردند و هر چیز در جای مخصوص خود جای داشت بطوریکه شب کیپور با نور شمع ها و چراغ ها جلوه ی مخصوص داشت مخصوصا اینکه هر کس از کوچک و بزرگ زن یا مرد سعی می کرد تمیز ترین لباس خود را بپوشد بطور خلاصه جلوه ی شب کیپور در کنیساها جلوه ی دیگری بود.
ضلع غربی محله کوی هفت کنیسا
در حدود بیست کنیسای بزرگ و کوچک در همان محدوده کوچک عودلاجان به چشم می خورد. در فاصله بین سر چال و منزل ما یک کنیسا به نام کنیسای حکیم وجود داشت که در این کنیسا یک اطاق در ضلع شرقی قرارداشت در این اطاق میرزا آقای فالگیر (پدر جمشید کشفی) مشغول فالگیری بود و اطاق او همیشه پر از مشتری های مسلمان و ارمنی و حتی اروپائی بود که برای فالگیری به او مراجعه می کردند و زیر این اطاق یک آب انبار بودکه متاسفانه زیاد هم بزرگ نبود پاشیر گودی داشت که همیشه هم پله های آن لیز بود و آنهایی که در خانه آب انبار نداشتند از این آب انبار و پاشیر آن استفاده می کردند.
برگرفته از خاطرات جهانگیر بنایان
درب ورودی کنیسا (سابق)
سر در کنیسای سابق واقع در کوچه هفت کنیسا، از یک هفته قبل از کیپور تمام خانواده های یهودی تهران مشغول خریدن مرغ و جوجه می شدند تا شب قبل از کیپور به تعداد نفرات هر خانواده این کار انجام می شد. در این کار سعی می کردند به تعداد پسر در خانواده جوجه خروس و به تعداد دخترها جوجه مرغ بخرند و البته برای خود پدر و مادر هم مرغ و خروس بزرگ خریده می شد و شب قبل از کیپور آنها را قربانی می کردند.
برگرفته از خاطرات جهانگیر بنایان
ضلع غربی محله (عودلاجان) یکی از کوچه های یهودی نشین سابق که سر کوچه دکان فالوده شیرازی قرار داشت.
ضلع غربی محله – کوچه برازجان
کوچه برازجان – محل استقرار حلوتص، اولین مرکز فرهنگی جوانان در محله
کوچه ای تنگ باریک واقع در سرچال
آنوقت که آب لوله کشی در تهران نبود در کوچه ها یک نهر کوچک باریک بود که جلو هر خانه ای که آب انبار یا حوض داشت یک حفره بود که از این حفره آب در جریان داخل نهر وارد آب انبار خانه ها می شد و معمولا این حفره ها پر از لجن و کرم بود و به محض اینکه راه آب را باز می کردند مقداری از لجن و کرم های نهر وارد آب انبار می شد و در نتیجه همیشه آب انبارها پر از لجن و کرم بود. کوچه ها هم که آنوقت ها آسفالت حتی اغلب مفروش هم نبود همیشه مملو از خاک و کثافات بود، هر وقت باران می بارید این کثافات وارد حفره های نهرها و در نتیجه وارد آب انبار می شد.
محله ی سرچال
صحبت از میدان سرِ چال شد تصور نکنید که میدان بزرگی مثل میدان توپخانه یا میدان فوزیه یا میدان 24 اسفند بود خیر خانه های محله و کوچه پس کوچه های آن به قدری کوچک و باریک بودند که این میدان که شاید جمعا چیزی حدود یکصد متر مربع نبود به صورت میدان جلوه می کرد و تازه تقریبا همیشه تمام محوطه آن از زباله و کثافت انباشته بود و اگر گاهی از این زباله ها به عنوان کود از طرف زارعین اطراف تهران استفاده نمی شد هیچ فردی یا موسسه ای مسئول جمع آوری آنها نبود.
ضلع شرقی محله سرچال
بطور کلی میدان کوچک سَرِ چال از کوچه های اطراف گودتر بود و چه تسمیه سر چال هم از همین جا نامش بود و هر وقت که باران می آمد آبها تمام کثافت کوه های اطراف را به داخل سرِ چال سرازیر می کرد و این میدان کوچک را با تمام زباله های آن تبدیل به یک برکه می شد که واقعاً عبور از آن غیر ممکن بود و متاسفانه برای عبور از شرق محله به طرف غرب ناچاراً باید از این منجلاب عبور کرد و چشمان از حدقه در آمده ی سگها و گربه های مرده زل زل به آدم نگاه می کردند و دهان باز آنها مثل اینکه به آدم دهن کجی می کردند تا آنجا که یادم می آید دکانهای کوچک قصابی مقداری از مازاد و آشغال استخوانهای خود را به پشت بام دکان خود پرتاب می کردند. از این جهت تعداد زیادی سگ ها و گربه ای بزرگ و کوچک در روی پشت بامهای محله که همه به هم متصل بود زندگی می کردند و شبها گله های بزرگ آنها از این طرف به آن طرف روی پشت بام ها در حرکت بودند.
عودلاجان- کوچه سنگی – کوچه حکیم – منتهی به کنیسای عزرا یعقوب
کوچه ای جنب کنیسای عزرا یعقوب در کوچه حکیم
خانه ای که من در آن متولد شدم تقریبا در 25 قدمی سَرِ چال که خود محله ی کوچکی از ناحیه ی عودلاجان است قرار گرفته بود. ناحیه ی عودلاجان یکی از پنج ناحیه ی معروف تهران قدیم است و محله ی سرِ چال شامل یک میدان کوچک و چند کوچه باریک بود و در اصطلاح عمومی به محلّه معروف بود. این خانه که شامل دو اطاق و یک حیاط کوچک و یک آب انبار در زیر و نیز یکی از اطاقها و در منتهااله یک دالان سر پوشیده بعرض تقریبی یک متر قرار داشت و هر وقت بزرگترها به خانه می آمدند یا از خانه بیرون می رفتند باید خم می شدند که سرِآنها به طاق دالان نخورد.
برگرفته از یادداشت های جهانگیر بنایان
ضلع شرقی کوچه سرچال منتهی به عودلاجان
درسمت شمال این کوچه از ابتدای سر چال دکان شموئیل بقال بود وکمی به طرف شرق دکان سلمانی صیون بود یک مرتبه هم برای ماشین کردن سرم به سلمانی صیون مراجعه کردم چون من بچه بودم خود استاد سر مرا درست نکرد یک شاگرد آنجا بود که به عوض اینکه با ماشین سر مرا ماشین کند دانه دانه موهای مرا می کند مثل کشیدن میخ از تخته چون تیغ داخل ماشین بقدری کُند بود که موها را نمی برید بلکه از ریشه می کند من توانستم مقداری تحمل کنم عاقبت صد دینار روی میز سلمانی انداختنم و از زیر دست سلمانی فرار کردم.
ضلع شرقی خیابان سیروس کوچه پرورشگاه
بنای پرورشگاه سازمان بانوان یهود ایران مدتی است تخلیه شده
بخشی از مناطق ویران شده در عودلاجان
بهار 2009