ماشالئه (شالم) بروخیم در سال 1280 خورشیدی (1907 میلادی) مقارن با حکومت “مظفرالدین شاه قاجار” در یک خانواده متدین یهودی در شهر کرمان چشم به جهان گشود . با استناد به شجرنامه خانوادگی ماشالئه بروخیم ، پدرش “ملا هارون” یزدی تبار و زاده یزد بود که در اواخر قرن نوزدهم به جهت شیوع قحطی در یزد (به همراه چندین خانواده) به شهر کرمان کوچ نمودند . ملا هارون پس از سر و سامان گرفتن به شغل پیله وری روی آورد . بعد ها در بازار کرمان در دکانی به خرید و فروش کرک و پشم بز و گوسفند مشغول شد .
ماشالئه تحصیلات ابتدائی را طبق روال آن دوران در مکتبخانه و هم زمان شریعت یهود را نزد پدرش فرا گرفت . او پس از فراغت از تحصیل ، چون فرزند ارشد خانواده بود از جوانی در حجره پدرش به عنوان شاگرد مشغول به کار شد . با شروع جنگ جهانی اول در فاصله 1914- 1919 میلادی ، مقارن با حکومت “احمدشاه قاجار” علیرغم اعلام بی طرفی دولت ایران ارتش های متخاصم روسیه از شمال و بریتانیا از جنوب ، ایران را متصرف شدند و با به تاراج بردن ذخائر مواد خوراکی باعث شکل گیری قحطی و بحران اقتصادی و اجتماعی برای مردم شهرها ایران زمین شدند که البته استان کرمان هم از این امر جدا نماند .
از این رو ماشالئه بناچار جهت کسب درآمد بیشتر و تأمین نمودن هزینه زندگی خانواده به شغل پیله وری روی آورد . او مال التجاره خود را سوار به یک گاری که توسط یک الاغ حمل می شد به شهرها و دهات مجاور کرمان می برد و داد و ستد می کرد . او در یکی از سفرهایش به شهر سیرجان تصمیم می گیرد در سیرجان اقامت کند ،
ابتدا جنب بازار و کاروانسرای حاجی ابراهیم سکنا گزید سپس جنب خانه اش دکانی را تأسیس نمود و چون سیرجان را بستری مناسب برای تجارت می بیند ، از خانواده اش (ملا هارون و مادرش نیز از برادرانش باروخ ، سلیمان و ابراهیم) دعوت می کند که برای کار به سیرجان کوچ نمایند . دیری نپائید ملاهارون دکانی را در بازار سیرجان باز نمود و با همکاری دیگر پسرانش به کسب و کار (خرازی) مشغول شد .
ماشالئه در سال 1305 خورشیدی با دخترخاله خود به نام “کوکب” از خانواده آبائی پیوند زناشوئی بست ، ماحصل این ازدواج سه فرزند پسر و سه دختر بود . (یکی از فرزندان پسر در سه سالگی فوت نمود)
ماشالئه بروخیم شخصیتی محجوب . بسیار مبادی آداب ، دارای چهره ای جذاب رفیق باز و خوش مشرب بود ، از همان ابتدای ورود به سیرجان با مردم به ویژه با هم سن و سالان خودش ارتباط صمیمی برقرار نمود . هرازگاهی جهت تهیه مایحتاج و نیز داد و ستد به کرمان مراجعه می نمود و اغلب به سراغ خویشان و آشنائیان منجمله آقا صبی(حاجی بابائی دندانساز) هم می رفت .
حاجی بابائی مشخصاً از طریق دندانسازی امرار معاش می کرد . او عاشق هنر عکاسی بود و از دلمشغولیات مهم وی به شمار می رفت . حاجی بابائی فن عکاسی و حرفه دندانسازی را از یک لبنانی تبار مقیم کرمان آموخته بود و هنگامی که قصد مراجعت به وطن خود گرفته بود تصمیم گرفت که حرفه های فوق را به یکی از دوستانش که با استعداد و باهوش است بیاموزد . از این رو حاجی بابائی را بهترین شخص در این امر تشخیص و به او آموزش داد .
حاجی بابائی نیز تا پایان عمر سخاوتمندانه دو حرفه عکاسی و دندانسازی را به آشنایان و بستگان می آموخت . اولین گروه اشخاصی که عکاسی را از وی آموختند ، شوهر خواهرش “حاجی داود میزراحی” ،و پسرانش به نامهای “سلیمان” و “موسی میزراحی” بودند آنها در نواحی شهر های بافت ، بم و بندرعباس مشغول به کار عکاسی شدند . ناگفته نماند بیشتر فعالیت آنها تابع ارتش در حوزه های نظام وظیفه بود ، به ویژه هنگام سربازگیری زیرا هر مشمول خدمت سربازی جهت تشکیل پرونده احتیاج به چند قطعه عکس (تمام رخ در قطعه 4*3)داشت و شخص عکاس موظف به همکاری در این امر با اداره نظام وظیفه بود .
ناگفته نماند چهار سال پس از اختراع دوربین عکاسی ، از طرف دولت انگلیس و روسیه هر یک ، دوربینی به عنوان هدیه برای ناصرالدین شاه قاجار ارسال نمودند . از آنجائیکه سلطان قاجار خود اهل ذوق و هنر بود و به فن عکاسی علاقمند بود بر توسعه و ترویج عکاسی به ویژه در بین درباریان همت نمود . او به روش های علمی و فنی عکاسی نیز آشنا بود و شخصاًعکاسی می نمود ، نیز همچنین با حمایت و تشویق دیگرعکاسان توانست تصاویر بسیار هنری و تاریخی گرانبهایی را از ایران آن روز ضبط و ثبت نماید . از این رو بر باور بسیاری دوران سلطنت ناصرالدین شاه را می توان دوره شکوفایی عکاسی در قرن نوزدهم ( در تاریخ ایران ) برشمرد .
پس از برقراری حکومت پهلوی و شروع اصلاحات رضا شاه ، تغییر و تحولی بزرگ در سیستم اداری و نظام کشوری بنیاد نهاده شد . رفته رفته شهرها و راهها از امنیت بهتری برخوردار شدند و چون سیرجان در منطقه خاص تجاری در مسیر مواصلاتی شهرهای شمال به جنوب قرار داشت ،سیرجان و بازار آن در این دگرگونی شکل فعال تری بخود گرفت ، در همین راستای سیرجان صاحب ژاندارمری و مدرسه نظام وظیفه می شود . بچه های سیرجانی باید بجای مکتب خانه به دبستان و دبیرستان بروند و نیز تحصیلات عالیه را طی کنند . جوانان باید اجباراً به خدمت نظام وظیفه (سربازی) اعزام شوند . دیری نپائید گردان سواره نظام سیرجان برای حفظ امنیت منطفه تأسیس گردید و به مرور حوزه های تحت نفوذ بیشتری از سیرجان را پیدا نمود ، از این رو جهت نظم بخشیدن در سیستم اداری ارتش ، مدارس و دیگر سازمان ها جهت استخدام و تکمیل کردن مدارک شخصی و صدور کارت شناسائی افراد ، می بایستی از آنها عکس پرسنلی تهیه شود .
در این راستای هرازگاهی افرادی از کرمان برای عکاسی به سیرجان می آمدند که البته جوابگوی نیازهای مردم سیرجان نبودند . ماشالئه بروخیم که بر این امر واقف بود و نیز اشتیاق زیادی به فن و هنر عکاسی داشت تصمیم می گیرد عکاسخانه ای را در سیرجان تأسیس کند . از این رو پس از مشورت با حاجی بابائی و گذرانیدن دوره های آموزش عکاسی (نزد حاجی بابائی )و وارد شدن به فن عکاسی ، با پولی که بدین منظور پس انداز کرده بود یک دوربین عکاسی بزرگ و پایه دار (دسته دوم) ساخت کمپانی « آگفا » را از “حاجی بابائی” به مبلغ یکصد و هفتاد تومان می خرد و به سیرجان می آورد .
به جهت آنکه اداره نظام وظیفه در سیرجان (هنگام سرباز گیری)احتیاج به یک عکاس داشت . در اوایل دهه 1310 ماشاالله عکاس دعوت آنها را می پذیرد و در این امر بصورت غیر رسمی و بطور نیمه وقت در خدمت حوزه نظام وظیفه سیرجان قرار می گیرد و شروع می کند به کار عکاسی از سربازان آماده بخدمت ، ماشالئه عکاس از هر سرباز وظیفه سه قطعه عکس (پروسنالتی) در ابعاد 4*6 تهیه و چاپ می نمود و مبلغ 15 ریال دستمزد دریافت می کرد . البته از این مقدار پنج ریال حق والحساب به کارکنان اداره نظام وظیفه می پرداخت که برایش مشتری بفرستند .
ماشالئه عکاس در خانه اش واقع در بازار حاج دارایی اطاقی را به حرفه عکاسی اختصاص می دهد . در مقابل یکی از دیوارهای اطاق پرده ای را آویزان می کند و یک صندلی را جلو پرده می گذارد و دوربین عکاسی را روی سه پایه روبروی صندلی در فاصله سه متری قرار می دهد . در ضلع دیگر اطاق آئینه ای را نصب می کند و در مقابل آن میزی کوچک قرار می دهد و بر روی آن شانه و برس برای آرایش و یک عینک بدون شیشه و یک کلاه پهلوی برای استفاده بعضی از مراجعین می گذارد . ضمن آنکه در همین اطاق کار ظهور ،روتوش و چاپ را انجام می داد .
ماشالئه عکاس در آغاز فقط در دو اندازه پروسنالتی و کارت پستالی روی فیلم شیشه ای (حدأکثر در اندازه 18*13) عکاسی می نمود . این پدیده نوظهور روز به روز تعداد بیشتری از سیرجانی ها را به این امر جذب و شیفته تر می کرد . در ابتدا فقط افراد ثروتمند و صاحب منصبان که توانایی ثبت و ضبط تصاویر خود را با دوربین عکاسی داشتند از وی دعوت می کردند به خانه ی آنها بیاید و از مراسم و یا مناسبت های خاص عکس بگیرید ، با گذشت زمان مردم بیشتری برای عکاسی به وی مراجعه می نمودند . گاهی همه طبقات و از اصناف مختلف با کلاه و بی کلاه با لباس های شیک و مجلسی برای ثبت تصاویر خود در صف نوبت منتظر می ماندند .
دیری نپائید . “ماشالئه عکاس” هرازگاهی دوربین را روی سه پایه می گذاشت و جلو خانه اش عکاسی می کرد ،معمولا مراجعین را مقابل دوربین قرار می داد ( قبلاً سر و رویشان را مرتب می کرد ) سپس پرده ای به ابعاد 3*2 متر در پشت سوژه آویزان می کرد . گاهی برای زیبا شدن عکس از پرده ای نقاشی شده (مناظر طبیعت) بهره می برد . ماشالئه عکاس به موازات حرفه ی عکاسی ، کسب کار خودش را در بازار توسعه بیشتری بخشید . از این رو برادر کوچکتر خود “ابراهیم” را بعنوان دستیار به یاری طلبید ، ضمن آنکه از مدت ها قبل چندین نفر از دوستان و آشنایان سیرجانی و کرمانی که بدنبال کار بودند ، مسئولیت هایی را در حجره اش در بازار به آنها سپرده بود . با توسعه و موفقیت های روز افزون در امر تجارت ماشالئه عکاس بخشی از کارهای عکاسی را به ویژه عکسبرداری هایی که به مناسبت هایی در اطراف سیرجان انجام می شد به ابراهیم سپرد و خودش هم در امر تجارت و هم در حرفه عکاسی مدیریت می نمود .
ماشالئه بروخیم در مدت کوتاهی شهرت و موفقیت های چشم گیری در امر عکاسی در سیرجان بدست آورد و توانست نام خود را در تاریخ حرفه عکاسی سیرجان بعنوان اولین عکاس به ثبت برساند . او نیز همچنین به عنوان یک تاجر موفق یهودی توانست در بین بازاریان اعتباری خاص کسب کند .
ماشالئه عکاس در کارهای خیریه هم فعال بود . او بارها از سیلوی گندم که در اختیار داشت (( به ویژه هنگام شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین ، شهر سیرجان هم در آشوب جنگ صدماتی کلان دید و شهر دچار قحطی شد طوریکه مردم سیرجان مجبور شدند ،هسته خرما جمع کنند و آنرا آسیاب کنند تا بتوانند با آن نان تهیه کنند )) سخاوتمندانه کیسه های پر از گندم را در خفا به خانواده های عیالوار و فقیر اهداء می کرد . نیز همچنین ماشالئه بروخیم در بخشی از خانه اش ،اطاقی بزرگ را اختصاص داده بود برای یک کنیسا تا همکیشانش در مناسبت ها ، روزهای شبات و دیگر موعدیم با سفر توراه ایکه که خودش تهیه نموده بود ، بتوانند مراسم عبادی (تفیلا) و دیگر فرایض دینی را در این مکان اجرا نمایند .
شهرت ماشالئه عکاس باعث گردید ،مسئولان و صاحب منصبان وقت در هر فرصتی برای تهیه عکس های خصوصی ومناسبتی خود سراغ وی می رفتند و حتی از او برای جشن های مهم (برای عکاسی) دعوت بعمل می آوردند . سوژه ها اکثر رجال سیاسی ، نظامیان گردان سواره نظام سیرجان ، تجار بازار ، کسبه اصناف ، خانواده های ثروتمند بودند و نیز همچنین هنگام افتتاح پروژه های دولتی ،مدارس ،مراسم جشن ها ، چراغانی نیمه شعبان و نیز مراسم عزاداری ماشالئه حضوری فعال داشت . یکی از فرصت های مهم برگزاری جشن کشف حجاب در سیرجان بود که در سال 1313 خورشیدی از همه طبقات مردم منجمله اقلیت های کلیمی هم دعوت بعمل آمده بود تا در این جشن حضور داشته باشند . چند قطعه عکس از این مراسم توسط ماشالئه عکاس ضبط و ثبت گردید .
در سال 1323 خورشیدی (1944 میلادی) ماشالئه (شالم) بروخیم به جهت مبتلا شدن به بیماری ذات الریه (سینه پهلو) بر بستر بیماری افتاد و بخاطر نبودن پزشک حاذق و بیمارستان و نیز مؤثر نبودن مداوا ، پس از چند روز در سن سی و هفت سالگی ، دار فانی را وداع گفت و به دیار باقی شتافت . پس از درگذشت “ماشالئه عکاس” کلیه مسئولیت های نگهداری خانواده ماشالئه ( پنج فرزند و همسرش کوکب )بعهده برادر کوچکتر ابراهیم قرار گرفت .
ابراهیم (اوراهام) بروخیم که حرفه عکاسی را از برادر بزرگتر آموخته بود و سالها به عنوان دستیار با وی همکاری نموده بود ، پس از در گذشت ماشالئه با داشتن تجربه کافی این حرفه را دنبال نمود و به جهت امرار معاش خود و خانواده ماشالئه ، علیرغم گشوده شدن آتلیه های دیگر در سیرجان و رقابت در این امر ، کار عکاسی را با جدیت بیشتری دنبال نمود .
پس از مدتی (در اواخر 1325 خورشیدی) ابراهیم برای آموزش و آشنائی با فن آوری های جدید عکاسی رهسپار تهران گردید و پس از گذرانیدن دوره های لازمه نزد اساتید این فن به سیرجان بازگشت .
اگرچه در آمد عکاسی در آن دوران که شعله های جنگ دوم دامن گیر بسیاری از کشورهای جهان شده بود کافی نبود ، مع الوصف ابراهیم با بهره بردن از تجربیات گذشته و ابراز شایستگی در حرفه عکاسی ، توانست بعنوان یک عکاس یهودی در بین دیگر همکاران خود جایگاه ویژه ای را برای خود در سیرجان کسب کند . و با وجود آنکه جوان بود او را استاد “ابراهیم خان” و یا “خانو” خطاب می کردند .
از ابتکاراتی که برای اولین بار “ابراهیم” در سیرجان در این حرفه از خود نشان داد ، بزرگنمائی تصاویر تا ابعاد (45*60) بود . او ضمن تهیه عکس برای کارت شناسائی ، معافی و پایان خدمت عکس های در ابعاد کارت پستال و بزرگتر (تابلوئی) را هم انجام می داد . او نیز همچنین کارهای عکس برداری از رویداد ها تاریخی ، گردهمائی های اجتماعی و بسیاری از مستندنگاری های مهم در شهر سیرجان را در کارنامه فعالیت های حرفه عکاسی خود به ثبت رساتد . ضمن آنکه بسیاری از کارهای فنی عکاسی از قبیل ، ظهور ، بزرگنمائی ، روتوش و چاپ عکس ها را خود شخضا انجام می داد .
پس از مدتی ابراهیم بروخیم هم ازدواج نمود و تشکیل خانواده داد ، از آنجائیکه در آمد ابراهیم از کار عکاسی جوابگوی دو خانواده نبود . از این رو خانواده ماشاله عکاس در سال 1331 خورشیدی یکسال بعد از در گذشت ملا هارون برای کسب در آمد بهتر به شهر کرمان بازگشتند .
دیری نپائید ابراهیم منزل شخصی خود را بفروش رساند ، نیز همچنین تمام تجهیزات عکاسی و تعداد زیادی از نگاتیو های موجود در آرشیو آتلیه خودش را به دوست و اولین شاگرد ماشاله عکاس (حاج محمد کاظم موحدی) واگذار نمود و راهی تهران و سپس به ایسرائل مهاجرت نمود .
برگرفته از یادداشت های :
داوید بروخیم ( فرزند ماشالئه عکاس )
کوروش میزراحی
رضا سیوند
ایستاده سمت راست ماشاله عکاس و ابراهیم ، نشسته ملا هارون و همسرش کوکب و دختر بچه سارا فرزند ماشاله عکاس
نفر اول سمت راست ابراهیم بروخیم همراه با دوستانش
جشن کشف حجاب در سیرجان با حضور همه طبقات مردم و اقلیت های کلیمی و زرتشتی عکاس ماشاله عکاس 1313 خورشیدی
مدرسه دخترانه اتحاد یزد عکاس ابراهیم بروخیم
سرباز وظیفه عکاس ماشاله
آرامگاه ماشاله عکاس در سیرجان