مقدمه: مساله شر، مسالهای است که همواره ذهن بشر را به خود مشغول کرده و به رقیبی جدی و سرسخت برای خدای مورد اعتقاد او مبدل شده است. بشر خداباور همواره کوشیده است تا اعتقاد راستین او به خدای کاملا مطلق از سوی شر نابود نشود و به شکاکیت تبدیل نشود؛ چراکه این اعتقاد برای او مبدا و بنیاد تمامی باورها و اعتقاداتش است. به بیان بهتر، ستون و تکیهگاه زندگی او محسوب میشود. حال اگر این ستون به وسیله مساله شر فرو ریزد خیمه زندگی انسان فرو خواهد ریخت و نابود خواهد. بنابراین انسان معتقد به خدا همواره تلاش کرده است با تمام وجود و با استدلال و دلایل مختلف از اعتقاد بنیادین خود دفاع و مساله شر را توجیه کند.
§ بخش اول: مسأله شرّ از دیدگاه یهودیت
معضل شرّ این است که میان دو واقعیت تناقض دیده میشود: 1. وجود شرور 2. باورهای دینی درباره صفات خداوند
از طرفی شروری در این جهان وجود دارند که قابل انکار نیستند: از جمله:
1. شرور طبیعی: همچون بیماری، سیل، زلزله، طوفان، مرگ، پیری و…
2. شرور اجتماعی: مانند ظلم، حقکشی، دزدی، جنایت، جنگ، تجاوز، کلاهبرداری و…
3. شرور اخلاقی: مانند گناه، حسادت، خودبینی، تکبر، غرور و…
و از سوی دیگر، باورهای دینی خداوند را موجودی دارای قدرت مطلق، علم بیپایان، خیرخواهی و عدالت محض میدانند. مجموعه این اوصاف اقتضا میکند که چنین موجودی اجازه ندهد که هیچگونه شرّی در جهان پدید آید. بنابراین میان مجموعه این اوصاف و وجود شرور تناقضی بوده، باید یکی را انکار کرد. آنچه که نفی میشود نمیتواند و جود شرور باشد؛ زیرا قابل انکار نیست. پس نتیجه، انکار وجود خدا خواهد بود. این استدلالی است که فلاسفه دین ملحد بدان متمسک شدهاند.
ادیان ابراهیمی (یهود، مسیحیت و اسلام) نه وجود و واقعیت شرّها را انکار کردهاند و نه به دو خدا قائل شدهاند، بلکه با وجود یک خدای علیم، قادر، عادل و خیرخواه به وجود شرور نیز اعتراف کرده و هیچ ناسازگاری را در این میان نمیبینند.
در متون مقدس یهود خداوند موجودی قادر، الیم و عادل و خیرخواه معرفی شده است. از سوی دیگر، نصوص زیادی را از عهد عتیق داریم که دلالت بر وجود شرّها میکنند؛ یعنی هیچگونه انکاری نسبت به وجود شرّ دیده نمیشود و در هیچ جا آن را پنداری و خیالی نیز تلقی نمیکند. اینک، باید دید که چگونه ممکن است خدایی علیم، قادر، عادل و خیرمحض، اجازه دهد که شرّی در عالم به وجود آید و آیا میتوان از نصوص دینی توجیهی در این زمینه پیدا کرد؟
در عهد عتیق برای وجود شرور چهار علت عمده معرفی شده است:
1. گناه 2. امتحان 3. درخواست شیطان برای اتمام حجت بر او همراه با نتیجه خوب 4. ظاهر بعضی از شرور، شرّ است ولی در واقع، خیر فراوان در آنها نهفته است.
آنچه از برخی متکلمان یهود نقل شده است، نشان میدهد که آنها وجود شرور را به خداوند سبحان نسبت ندادهاند: «شری پیدا نمیشود که از بالا نازل شده باشد. » . ابن میمون برای توجیه شرّ، ابتدا انواع آن را بیان میکند: «هر شرّی که به انسان میرسد، به یکی از سه نوع باز میگردد:
1. شرور طبیعی: شرور طبیعی از لوازم غیرقابل انفکاک عالم ماده است. او انتصاب اینگونه شرّها را به خداوند متعال رد میکرد و آنها را لازمه عالم ماده که محل کون و فساد است، میدانست.
2. شرّهای اجتماعی : این دسته از شرّها هر چند بیش از دسته اول هستند، اما بیش از خیرها نیستند. وی میگوید: «این نوع شرّ، در میان مردم هیچ یک از شهرهای دنیا شایع و اکثری نیست، بلکه وجودش کم است؛ مانند کسی که با حیله دیگری را بکشد یا شبانه به او دستبرد بزند. چنین چیزی تنها در جنگهای بزرگ وجود دارد که این نوع شرّ افراد زیادی را در برمیگیرد. و این هم در تمام روی زمین اکثری نیست». 3. شرّهای اخلاقی : ابن میمون میگوید: «تمام این نوع [شرّها] تابع رذایل هستند؛ یعنی حرص در خوردن و آشامیدن، زناشویی و زیادروی و کمی در آنها… و اما بیماریهای نفس که ناشی از چنین سوء تدبیری است، از دو جهت، یکی تغییری که به دنبال تغییر [و بدی حالت] جسم پیدا میشود… و جهت دوم، آنکه نفس با امور غیرضروری انس میگیرد و به آنها عادت میکند. پس به چیزهایی که نه برای بقای شخصش ضروری است و نه برای بقاء نوع ملکه اشتیاق پیدا میکند و این شوق هم چیزی است که پایانی ندارد. »
تنها یک مسأله باقی میماند و آن، اینکه آیا خدای قادر مطلق نمیتوانست انسان را مختار بیافریند و عالم ماده را خلق کند و این لوازم را نداشته باشد؟ اگر میتوانست، چرا خلق نکرد و اگر نمیتوانست، پس قادر مطلق نیست؟ در پاسخ به این سؤال، علمای یهود شق دوم را بر میگزینند؛ یعنی قدرت مطلق خداوند در محدوده ممکنات است و تفکیک ذاتیات هر چیزی از آن، امکان ندارد.
بخش دوم: مساله شر از نظر جان هیک
باید فاصله میان خداوند و مخلوقات او وجود داشته باشد . بدون فاصلهای میان خدا و خلقت، مجالی برای رشد عقلانی و اختیاری افراد باقی نمیماند. شر اخلاقی شرط ضروری آفرینش انسان در یک فاصله از خداوند است، حالتی که در آن فرد در ارتباط با خالق خود از آزادی واقعی برخوردار است.
بخش سوم: مفهوم شر در فلسفه آرنت
طبق نظر آرنت در کتاب ابتذال شر، آنچه کسانی مثل آیشمان را به افرادی آدمکش و ویرانگر تبدیل می کند. عجز از تفکر است. از نشانه های این گونه افراد، زبان و بیانشان است. به جای فکر در مغزشان مشتی عقاید تقلیدی و ایدئولوژی و پیشداوری جا گرفته است که هر گاه دهن باز می کنند در قالب مشتی الفاظ و اصطلا حات و تعبیرات و ضرب المثل های کهنه و فرسوده و عاریه ای بیان می شود. این عقاید قالبی مانع تفکر اصیل می شوند.
بخش چهارم: الهیات هولوکاست
“هولوکاست یا شوآ به معنی فاجعه است و به انهدام یهودیان در اروپا بوسیلة نازیها در ایام جنگ جهانی دوم اطلاق می شود. که در آن یک سوم ملت یهود، حدود 73 درصد کلیة یهودیان اروپا و حدود 97 درصد از افراد جامعة بزرگ یهودیان در لهستان به قتل رسیدند.
پرسش اساسی این است که چرا خدا هنگام هولوکاست سکوت کرد و در آن فاجعه برای نجات یهودیان مداخله ننمود؟ و آیا هولوکاست مجازاتی برای گناهانِ یهودیان بود؟ در این میان هشت دیدگاه متفاوت که توسط گروه ها و افراد مختلف با عقاید گوناگون پیرامونِ هولوکاست مطرح شده مورد بررسی قرار گرفته است.
1- نظریه گناه
1 -1- گناهان قربانیان
• هنگامی که حادثة بدی رخ می دهد نباید از خدا بپرسیم “چرا “؟ بلکه باید از خود سؤال کنیم، تا اینکه پاسخی بیابیم
• انسان در اینجا و اکنون زندگی می کند. ما نمی توانیم انگیزه خدا را درک کنیم، زیرا ما فاقدِ دیدِ صحیح هستیم. چه بسا کسی که در این نسل صالح است در نسلِ قبل گناهکار بوده باشد.
• بهتر است که انسان در این زندگی مجازات شود تا در حیاتِ آینده.
• انسان تنها بدلیلِ گناهِ خویش مجازات نمی شود بلکه برای همنوعانِ خود نیز. تمامی بنی اسرائیل مسئولِ یکدیگرند. والدین مسئولِ اعمالِ بد فرزندان هستند. یک صدیق یا رهبرِ مذهبیِ حسیدها مسئولِ جامعة مذهبی خود است.
1-2- مسئولیت برگزیدگی
1-3- یک تفکر محوری و عمده و اساسی در یهودیت این است که خدا یهودیان را به عنوان قوم خاصِ خود برگزیده، از دیگر اقوام متمایز کرده و با آنها یک میثاقِ مقدس بسته است. این میثاق مستلزم از خود گذشتگی و اطاعت از خداست. چون قوم اسرائیل براساس کتاب مقدس از دین برگشت. در نتیجة مجازات شده و باز توبه کرده بازگشت. و بار دیگر متمرد شد
1-4- نظریه تناسخ (گیلگول)
• ربای خَئیم اسرائیل زیمرمَن Chaim Israel Zimmerman اظهار داشته آنهائی که هنگمِ خرابی معبد مردند ارواحی بودند که از عصرِ پرگناه در زمانِ زندگی نوح بازگشته بودند. یک گناهکار باید توبه (تِشوا) کند، در غیرِ این صورت برای پاک شدن به حالت قبل باز خواهد گشت. بهمین دلیل تعداِد بسیاری از یهودیان دراین عصر زنده ماندند و بسیاری از ارواحِ گناهکار برای منزه شدن “باز گشته بودند “.
1-5- مسئولیت جمعی (خادم رنجور و بلاکش) :
• در کتاب اشعیاء نبی باب 52 و 53 از شخصی سخن بمیان آمده که :
… خداوند گناه جمیع ما را بروی نهاد. او مظلوم شد اما تواضع نموده، دهان خود را نگشود…. هر چند هیچ ظلم نکرد و در دهان وی حیله ای نبود. اما خداوند را پسند آمد که او را مضروب نموده، به دردها مبتلا سازد. چون جان او را قربانی گناه ساخت. آنگاه ذریت خود را خواهد دید و عمر او دراز خواهد شد و مسرت خداوند در دست او میسر خواهدبود. (اشعیاء 52: 13- 53: 11)
در اینجا رنج و خفت و خواری و مجازات را به نیابت از گناهان دیگران بردوش قربانیان هولوکاست است. که نتیجة آن آرامش و صلح. بنابراین یک توجیه دیگر می تواند این باشد که همانندِ یک صدیق که برای گناهِ جماعتِ خود مجازات می شود، اسرائیل برای گناهانِ جهان مجازات شد. و برای اینکه مجازاتی همانندِ هولوکاست بتواند مشروعیت یابد، باید گناه به عموم تعمیم یابد تا اینکه جنبه فردی پیدا کند.
1-6- صهیونیسم مَکروهِ ویرانی :
• از منظر حردیم، صهیونیسم، آن مکروه ویرانی و گناه کبیره ای بود که باعث چنین مجازاتی شد. زیرا دولت صهیونیستی اسرائیل براساس تمایلات انسانی برپا شد و نه بر اساس اعتقاد به ظهور ماشیح تا از قوم خود محافظت نماید.
• از دست دادن فرصت زمان تفقد
طبق اعلامیة بالفور به ملت یهود اجازه داده می شد تا برای خود یک “خانة ملی” در 1918 بنا کنند. اما بعدا حافتص حییم گفت: قبل از این هم دفعات زیادی زمان نجات فراهم بوده، ولیکن گناهان مردم باعث از بین رفتن آن شده است. به همین طریق می توان زمانِ وحشت هیتلری را توجیه کرد. بخاطر شایسته نبودن ملت یهود، زمان سربلندی و سرافرازی آنها به زمان سرافکندگی و قطع سرشان مبدل شد.
2- رنج به مثابه آزمون الهی
• یکی از رایجترین پاسخها به موضوع رنج این است که آن را امتحان و سنجشِ ایمان بدانیم. بارزترین آن را تمایل ابراهیم به قربانی کردن فرزندش اسحق دانسته اند. که در سفر پیدایش باب 22 مذکور است.
3- چهرة پنهانِ خـدا – آزادی اراده و اختیار
• خداوند به انسان آزادی و اراده را داده است. این آزادی بحدی نیرومند است که وقتی انسان از این آزادی بطور منفی و مخرب استفاده می کند خداوند دخالتی نمی کند. آزادی و مسئولیت در طبیعت انسان است و بدون این دو او تنها یک ماشین محسوب می شود، اما غالبا از آن سوء استفاده می کند.
4- پذیرش رنج:
• خداوند دارای دو صفت است که در مقابل هم هستند، یکی ” دین ” (داوری و قضاوت) و دیگری رَحَمیم (رحم، شفقت) است. حسیدها به دین به عنوانِ امری مثبت نگاه می کنند. به اعتقادِ حسیدها با توجه به اینکه دین و رَحَمیم به شدت بهم وابسته اند نمی توانند به هولوکاست به مثابه مجازاتی از جانب خدا نگاه کنند، زیرا بدین معنی خواهد بود که انسان دین را از رَحَمیم تفکیک کند. همه چیز از خدا می آید، بهمین دلیل عدالتِ خدا نمی تواند موردِ سؤال قرار گیرد.
• در حسیدیم رنج یک امر اتفاقی نیست، بلکه بخشیِ از زندگی است. ریشة رنج را باید نزدِ خداوند جستجو کرد. هنگامی که انسان درک نمی کند که همه چیز از خداوند سرچشمه می گیرد و خداوند با انسان رنج می برد، آنزمان است که انسان احساسِ تنهائی می کند و قبول و پذیرشِ رنج مشکلتر خواهد شد. خدا با بنی اسرائیل رنج می برد، و آنگاه که رنجِ وی بسیار می شود، بنی اسرائیل باید با تمامِ نیرو و توان دعا کند، طلبِ مغفرت و توبه کند تا خداوند را از رنجی که می برد رهائی بخشد.
5- هولوکاست جزئی از وقایع معمول تاریخ یهود است:
• هولوکاست به عنوانِ یک فاجعة دیگر از حوادثِ دورانِ آوارگی یهود دیده شده و برخی معتقدند که فاجعه ها جزء لاینفکِ زندگی یهودی است. یک یهودی باید فکر یهودیت را در سر داشته باشد، و نباید حادثه، تجربه و امثالهم را منفک از خداوند بداند، منشاء همه چیز خداست، حتی هولوکاست. مگر نه این است که براخا (دعای برکت) را همانطور که در موردِ حوادثِ نیکو می خوانیم، در موردِ حوادثِ بد نیز می خوانیم. خداوند هم در تاریخ عمل می کند و هم در طبیعت.
6- مرگ خدا
الف: خدا، بگونه ای که سنت یهودی بیان می کند وجود ندارد.
ب: هولوکاست رخ داده است.
ج: خدا، بصورتی که در سنت یهود تشریح شده نمی توانسته اجازه دهد که هولوکاست روی دهد. به عبارتی دیگر خدای تاریخ و خدای مذهب یهود نفی شده است.
• پاسخ به این پرسش که آیا یهودیت به عنوان مذهب کارش تمام است، منفی است و گفته می شود که مذهب برای انسانها اهمیت خود را دارد و دلیلی وجود ندارد که آن را ترک کنیم. هرچند که خدا مرده است اما تورات هنوز وجود دارد. با وجود اینکه تورات اهمیت مذهبی و قدرت سلطه بر زندگیِ یهودیان را که قبلا داشت از دست داده، اما در عمقِ جانِ قومِ یهود ریشه دارد.
7- هیتلر ابزاری در دست خدا
– هولوکاست به مثابه تحولی مثبت در تاریخ تکاملی یهود
• واژۀ حوربان به معنای خرابی، انهدام و نابودی است. در حقیقت حوربانِ اول همانا خرابی معبدِ اول بسالِ 586 ق- م است. آنوقت بود که نخستین پراکندگی قومِ یهود آغاز شد. بدین وسیله یهودیان فرصت یافتند که کلامِ خدا را در جهان منتشر کنند. از یک منظر این گامی به جلو برای همه جهان محسوب می شود. پس از خرابی معبدِ دوم بسالِ 70 ب. م کنیسه خلق شد، به قربانی گذراندن پایان داده شد. و دین به امری والاتر تکامل یافت ، این دومین خوربان بود. هولوکاست سومین خوربان بود، پس از سومین فاجعۀ دگرگون کننده باید یهودیان خود را به یهودیانی تبدیل کنند که آگاه به عدالت، رحمت و حقیقت اند. یهودیان باید همه چیز را فراموش کنند تا اینکه به آنچه که بخدا نزدیک شدن گفته می شود برسند.
• به تعبیرِ دیگر، سرانجامِ هولوکاست قرونِ وسطی را پشتِ سر گذاشت و یهودیان بالاخره از سلطه مذهبی و تعصباتِ مذهبی نجات یافتند. تقریبا تمام یهودیان اروپای شرقی کشته شدند و همانها بودند که ار نظر تفکر و زندگی اجتماعی نزدیک به قرون وسطی بودند. پس از هولوکاست بیشتر یهودیان در بخش “مدرن” و “پیشرفتة” جهان زندگی می کنند و این یک پیشرفت و گامی به جلو تلقی می گردد. پایانِ قرونِ وسطی در جهان به معنی پایانِ قرونِ وسطی یهودیان است.
• براساس فرازهای دیگر کتاب مقدس خداوند از نَبوکَدنَصَّر به عنوان ابزاری استفاده کرده است. درآیات فوق می بینیم، این خدا بود که قدرت و جلال و حشمت و عظمت به نَبوکَدنَصّر داد تا اقوام و ملل را به انقیاد بکشد و هرکه را بخواهد بکشد و نابود کند، حتی نابودی و انهدام خانه خدا به خواست خدا بوده است. همانگونه که نَبوکَدنَصّر بنده و خادمِ خدا بود، خدا نیز از وی برای رسیدن به هدف خود به عنوان ابزاری استفاده نمود. پس همان خدا از هیتلر به عنوان وسیله ای استفاده کرد. و شش میلیون قربانی هولوکاست، بخاطر گناهان دیگران جان خود را از دست دادند. برای اینکه جانی را پاک و تطهیر کنند و چیزی نو و جدیدی خلق شود. همانگونه که “خادمِ رنجور و بلاکش” که در اشعیاء 52: 13-14 مذکور است که رنج کشید، تحقیر شد و مرد، آنها که در هولوکاست رنج کشیده و بقتل رسیدند. از طریقِ رنجِ آنها بود که نسلهای آینده به آرامش میرسند.
8- میصوای 614 ام
• هنگام خروج بنی اسرائیل از مصر به رهبری و هدایت موسی، عمالق نخستین قومی بودند که به آنها حمله نمودند، و از آنوقت مبارزه بین عمالق که نمادی از بی ایمانی و کفر بودند با قوم برگزیدة خدا آغاز شد. گناه عمالق از منظر خدا تنفرآمیز است. در فریضه “بیادآور”، “یادآوری” ، آنچه را که عمالق کردند و فراموش نکن” است. اعمال قوم “عمالق” برعلیه ملت اسرائیل یکی از فرایض (میصوای) یادآوری های دهگانه روزانة یهودیان است. شبات (شنبة) قبل از جشن پوریم، شبات زاخور خوانده می شود. این شبات به عنوان یادآوری اعمال عمالقی ها بر ضد ملت یهود می باشد.
• شمارة سنتی فریضه ها 613 میباشد، که از آنها 248 فریضه جنبة امر دارد و 365 فریضه جنبة نهی. از یک منظر، این فرایض از طریق یک مکاشفه به کمال رسید، آنهم توسط شنیدن صدای خدا از اردوگاه مرگ. این صدا به قوم یهود فرمانی جدید داد. که آن را باید ششصد و چهاردهمین فریضه دانست.
• حال که این امر بوقوع پیوسته یهودیان نباید یهودی بودنِ خود پایان دهند، در غیر اینصورت هیتلر پیروز خواهد شد. و این امر مختص به یهودیان مذهبی ندارد بلکه حتی سکولارها باید برای این امر تلاش کنند. هر یهودی یک مسئولیتی دارد، بحدی که به یک میصوای جدیدی منجر شد. بدین معنی که فرد یهودی نه تنها یهودیت خود را باید حفظ کند بلکه بجد آن را به فرزندانِ خود منتقل کند. عقیده به ششصد و چهاردهمین میصوا کاملا انقلابی بنظر می رسد، چیزی که بسیاری از یهودیان ارتدوکس آن را رد می کنند.
آرش آبائی – 26 بهمن 1387 – کتابخانه انجمن کلیمیان تهران
منبع: الهیات هولوکاست، هفت دیدگاه کلامی پیرامون هولوکاست، محمـد شمس