نام کتاب : روزی که اسم خودم را دانستم
تالیف : هارون یشایایی
ناشر : نشر شهاب ثافب
چاپ اول : 1396 خورشیدی – تهران
تعداد صفحات : 160 صفحه – مصور
موضوع : داستنان های ادبی
آنچه در این مجموعه می خوانید ، داستان گونه هایی مردم شناسانه از زندگی کلیمیان ایران و بیشتر کلیمیان تهران بویژه در محله سنتی آنها در قسمتی از محله عودلاجان تهران است . نویسنده زندگی خود را تا سی سالگی در میان آنها گذرانده ام . بیان این حوادث و نقل قول های مجموعه را با کمی دست کاری و موشکافانه حکایت گونه کرده ام تا زندگی مردمی را در مکانی مشخص و در مقطعی تاریخی هشتاد ساله زندگی خودم ترسیم کرده باشم هر چند مصادیق این حکایت امروزه کمتر وجود دارد ولی همین موضوع اهمیت ثبت و به یادآوری آن را بیشتر می کند و این تلاش شاید بتواند مردمی را معرفی کند که کمتر شناخته شده اند و گاه با بدبینی و سوء ظن مورد قضاوت قرار گرفته و در بسیاری موارد به دلیل محدودیت و ترس از بازگو کردن زشت و زیبای زندگی خودداری کرده اند .
آنچه در این قصه ها آمده … ! بعضی به زمان های گذشته و بعضی وصف حال معاصر است که می توان آن را در بستر زندگی کلیمیان ایران در گذر عمر دو سه نسل حاضر پذیرفت .
قصه ها یا روایت ها را اکثراً در محدوده ی سنتی کلیمیان تهران «عودلاجان» آورده ام و با ذکر محل وقوع هر روایت و اسامی افراد سعی نموده ام خواننده را با فضای زندگی آن مردم آشناتر کنم .
تمام تلاش خود را به کار برده ام تا این نوشته ها مورد پسند خوانندگان عزیز قرار گیرد و اگر کم و کاستی در شکل و محتوای آنها به نظر خوانندگان می رسد آن را دلیل بضاعت اندک و ناتوانی من بدانند و اگر منت بر من گذاشته و کم بودها را تذکر دهند موجب سپاسگذاری می باشد .
از کسانی که در به یاد آوردن این خاطرات مرا یاری کرده اند قدردانی می کنم ، مخصوصاً خاطره مرحوم مادر بزرگوارم را گرامی می دارم که خود تاریخ شفاهی این دوران بود .