نام کتاب : واکنش جهانیان به هولوکاست
نویسنده : دکتر اردشیر بابک نیا
ناشر : موسسه وایمن، واشنگنتن و بنیاد ممورای، کالیفرنیا
سال انتشار : 2012- لس آنجلس
تعداد صفحات : 628 صفحه
موضوع: تاریخی

کتاب چهارم این مجموعه چهار فصل متفاوت دارد و مکمل سه کتاب دیگر است.
نخستین فصل این کتاب، درباره پایان هولوکاست و آزادسازی اردوگاه های نازی، بازتاب رویدادهای آخرین هفته‌ها و روزهای اردوگاه های مرگ و اسارتگاه های نازی است. گرچه برای بسیاری از مردم جهان تصاویر غم انگیز و سهمناک اسیران آزادشده از اردوگاه های نازی در روز رهایی آنها نماد جنایات غیرانسانی و بیسابقه نازی ها است، لیکن این تصاویر تنها تأثیر اقدامات نازیها را در اسارتگاه هایی چون برگن- بلسن، بوخنوالد و داخاو نشان می‌دهند و جنایت‌های خوفناک رخ‌داده در اردوگاه های مرگ از جمله بلزک، تربلینکا و آشویتس را منعکس نمی‌کنند.
این فصل نه تنها به چگونگی آزاد سازی اردوگاه ها بلکه به شرح کوتاهی از ستمگری‌ها و جنایت های نازی ها در این اردوگاه‌ها از زبان بازماندگان و نیز چگونگی بازگشت آنان به زندگی دوباره می‌پردازد.
برگن – بلسن یکی از معروفترین و منفورترین اسارتگاه‌های نازی بود که اسیران آن در روز ۱۵ آوریل ۱۹۴۵ توسط نفرات نیروهای ارتش هشتم انگلستان رهایی یافتند. چند هفته پس از رهایی برگن- بلسن، انگلیسی ها این اردوگاه را با همه تشکیلات و ساختمان های آن به آتش کشیدند تا آثار جنایات نازی ها را از بین ببرند، لیکن در همان زمان، سردبیر نشریه تایمز نوشت: «سوزاندن این اردوگاه در سرکوب انگیزه و میل جنایتکارانی که دست به چنین اقداماتی زدند بی‌تأثیر است و تنها شواهد فیزیکی این جنایات را از بین می‌برد. برای ریشه‌کن کردن نسل کشی که محدود به ملت و مرام و مذهب خاصی نمی شود، آگاه‌سازی لازم است و باید انگیزه و علل نسل‌کشی‌ها را از میان برداریم وگرنه در آینده، برگن- بلسن های دیگری به وجود خواهند آمد.»
تاریخ نشان داده است که اگر به رویدادهایی مانند هولوکاست و آنچه در برگن- بلسن روی داد فقط به چشم یک جنایت نگاه کنیم و چند جنایتکار را مجازات کنیم، موجب پیشگیری از تکرار جنایت ها مشابه در آینده نخواهیم شد، زیرا برای پَست کردن و از بین بردن ارزش های انسانی و جنایت علیه بشریت، هیچ مجازاتی کافی نیست
فصل بعدی کتاب بازتاب بخشی از اسناد و مدارک موجود در آرشیوهای ملی سرزمین‌ها و اردوگاه‌هایی است که این رویدادها در آنها رخ داده‌اند و یا از خاطرات و نوشته‌های ستمگران، شاهدان، نظاره‌گران و یا بازماندگان این فاجعه گرفته شده‌اند. آزاد شدن صدها هزار مدرک موجود در آرشیوهای دولتی آلمان، کشورهای اروپای شرقی و غربی و آمریکا در دهه‌های اخیر، اطلاعات ارزشمندی را در مورد این فاجعه فاش کرده است. از سویی نیز وسواس خاص نازی ها در ثبت مراحل تصمیمگیری و طرح و اجرای این جنایات، بدون هیچ تردیدی هولوکاست را یکی از مستندترین رویدادهای تاریخ بشر کرده است. رهبران نازی حتی در هنگام اجرای این طرح ویرانگر اخلاقی، کشتار میلیون‌ها انسان بیگناه را «باشکوهترین و شگفت‌انگیزترین برگ تاریخ خود» می‌خواندند.
در این فصل می‌خوانیم که چگونه هیتلر نه تنها در دوران کشتارهای همگانی یهودیان اروپا، بلکه از دو دهه پیش از آن، آشکارا از طرح پاکسازی آلمان از یهودیان سخن گفت و بیرون راندان یهودیان از آلمان و در صورت لزوم نابود کردنشان با استفاده از گازهای سمی را تنها راه حل می دانست، اما تهدیدهای او هیچ گاه جدی تلقی نشدند.
می‌خوانیم که چگونه وقتی نازی ها متوجه شدند کشتار میلیون‌ها یهودی اروپای شرقی اسیر در چنگشان، از راه تیرباران آنها عملی نیست و یا تیرباران مادران و کودکان خردسال موجب آزار روانی برخی از کشتارگران جوان می‌شود که خود فرزندان خردسال داشتند، در صدد یافتن روش‌های «بهتر» و مؤثرتری برای کشتارهای جمعی بر آمدند: روش‌هایی سریعتر، کاراتر و «ارزانتر» برای کشتار میلیون‌ها انسان دیگر.
می‌خوانیم که چگونه هیتلر بارها در سخنرانی های خود گفته بود: «پیروزی نظامی ما در جنگ، بدون نابودی بلشویسم یهودی یک پیروزی کامل نخواهد بود.» و یا: «نابودی یهودیان بخشی از پیروزی ما در این جنگ است.»
فصل سوم درباره شخصیت‌ها، رویدادها، اماکن . . . در رابطه با هولوکاست است. در مورد شخصیت‌ها، شرح کوتاهی درباره اقدامات آنها در رابطه با هولوکاست نوشته شده است. مجال پرداختن به باقی زندگینامه آنها در این کتاب نیست.
در صد سال گذشته، بیش از صد میلیون انسان بیگناه به جرم تفاوت‌های مذهبی، نژادی، ملی، قومی و عقیدتی قربانی خشم، سنگدلی و بیرحمی انسان های دیگر شده‌اند.
آخرین فصل این کتاب، سایر نسل‌کشی‌های صد سال گذشته را به اختصار شرح داده است:
نسل‌کشی ارامنه در ترکیه در سال ۱۹۱۵ نخستین نسل‌کشی قرن بیستم بود و سرمشق بسیاری دیگر از کشتارهای این قرن شد. در این کشتار همگانی که به فرمان رهبران ناسیونالیست افراطی ترکیه روی داد، نزدیک به یک میلیون انسان بیگناه و بی‌پناه، بیهوده جان خود را از دست دادند و نزدیک به یک میلیون نفر دیگر نیز برای همیشه خانه و زندگی و سرزمین نیاکانی خود را ترک کردند و آواره شدند. این یکی از ظالمانه‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین جنایات قرن بود. پس از گذشت نزدیک به صد سال از این نسل‌کشی، دولتمردان ترکیه نه تنها هرگز مسئولیت این فاجعه را به گردن نگرفتند، بلکه در هر فرصت و موقعیتی انکار کرده‌اند که اصولاً این جنایات در تعریف نسل‌کشی بگنجند.
در سال ۱۹۱۹ و هنگام برگزاری کنفرانس صلح پاریس پس از پایان جنگ جهانی اول، تئودور روزولت، رئیس جمهور سابق آمریکا، کشتار بیش از یک میلیون انسان بیگناه از جامعه ارامنه ترکیه را فقط به خاطر آن که دینی متفاوت از رهبران ناسیونالیست افراطی ترکیه داشتند، بزرگترین جنایت دوران جنگ و شکست و کوتاهی بزرگ در سیاست آمریکا و سایر کشورهای بزرگ در کمک به نجات آنها خواند. او گفت:
«در برابر این کوتاهی و شکست اخلاقی رهبران جهان، گفتار آنان در مورد برقراری صلح جهانی یک مشت شعار و وعده پوچ و بیهوده است که به هیچ روی منجر به ایجاد دنیایی امن و دموکراتیک نخواهد شد. در عوض کوتاهی این رهبران موجب گستاخی و جسارت دیکتاتورها و رهبران کشتارهای دیگر در آینده خواهد شد.»
تحقق پیش‌بینی بیست و ششمین رئیس جمهور آمریکا به ربع قرن هم نکشید. هنگامی که هیتلر پس از آغاز جنگ جهانی دوم، قصد خود برای نابودی یهودیان اروپا را با ژنرال‌هایش در میان گذاشت، با مشاهده تردید آنان گفت: «چه کسی امروز از کشتار بیش از یک میلیون ارامنه ترکیه در یک نسل پیش صحبت می‌کند؟»
صفحات دیگر این فصل، به نسل کشی‌های مردم کامبوج توسط رژیم خمر سرخ، مسلمانان بوسنی توسط صرب‌ها، مردم قوم توتسی توسط افراطی های هوتو در روآندا، و مسلمانان غیر عرب دارفور توسط کشتارگران رژیم خارطوم و همدستان جنایتگر آنها، شبه نظامیان جانجاوید در دارفور می‌پردازند.
وجه مشترک این نسل‌کشی‌ها تنها نفرت رهبران و مردم از گروهی «دیگر» با رنگ پوست، ایمان، اعتقاد و نژاد متفاوت نیست، بلکه مهمتر از آن بی‌اعتنایی و بی تفاوتی رهبران و مردم جهان به سرنوشت شوم قربانیان این نسل‌کشی‌ها است؛ قربانیانی که آنها را بیگانه و «دیگری» قلمداد می‌کنند و درد آنها را درد همنوع خود به حساب نمی آورند و یا سرنوشت آنها را در امنیت و یا منافع ملی خود بی‌تأثیر می‌بینند.
با دقت در مفهوم فرافکنی خطر بیگانه‌سازی گروهی از انسان ها که آنها را متفاوت از خود می‌انگاریم، بهتر روشن می‌شود. شخصی که فرافکنی می‌کند آنچه را قادر نیست آگاهانه در ضمیر خود پذیرا باشد به دیگری نسبت می‌دهد. پس به جای آن که ناچار باشد با صفت مذمومی در نهاد خود رویارو شود، می‌تواند تقصیر را به گردن آن دیگری بیاندازد و خود را متفاوت و برتر بیانگارد. اما فرافکنی فقط فردی نیست و ای بسا جوامعی که از همین قاعده پیروی می‌کنند و بر گروهی که یا خارجی هستند یا مسلک و مذهب و نژاد متفاوتی دارند و یا به هر دلیلی «دیگر» و «بیگانه» به شمار می‌آیند برچسب صفت های منفور و ترسناکی را می‌زنند که اگر شهامت یا آگاهی بیشتری داشتند و می‌توانستند نیک نظر کنند، پَر خویش در آن می‌دیدند یا به عبارت دیگر همه‌ این ویژگی‌ها را در خود نیز می‌یافتند.
دیوارهایی که به این شیوه میان افراد یک جامعه که به گونه ای با هم تفاوت‌ دارند بنا می‌شوند به یک‌باره تا به ثریا نمی‌روند، بلکه چنان آرام آرام و آجر به آجر قد می‌کشند که شاید در ابتدا توجه هیچ فردی را جلب نکنند. نخستین نشانه‌های فرافکنی جمعی شاید همان لطیفه‌های به ظاهر بی‌ضرری باشند که دهان به دهان نقل می‌شوند و بی‌سر و صدا، فرهنگسازی می‌کنند. دیری نمی‌پاید که یک ملیت به وحشیگری معروف می‌شود و یک نژاد به کم‌هوشی و یک قوم به شیادی. آجرها به همین سادگی روی هم قرار می‌گیرند و ما و «نا خودی» را از هم جدا می‌کنند. تفاوت‌ها در نظرمان پررنگ می‌شوند و وجوه اشتراک رنگ می‌بازند. دیگر بنی‌ آدم را از یک گوهر نمی‌دانیم مگر آن که زبان و مذهب و آداب و نژادشان عیناً مثل ما باشد.
هنگامی که دیوارهای بین ما و غیر ما بلندتر و ضخیم‌تر شدند، نادیده گرفتن رنج آن دیگران، وجدانمان را آزار نمی‌دهد. حتی شنیدن و خواندن و دیدن مدام مصیبت هایی که بر سر آن گروه می‌رود گویی افکار ما را بیش از پیش تخدیر می‌کند و حساسیت خود را در این قبال به کلی از دست می‌دهیم. چرا باید نگران سرنوشت گروهی باشیم که در نظر ما از فردیت و انسانیت تهی شده و به توده‌ای بی‌تمایز بدل شده‌اند که همگی وحشی یا کم‌هوش یا شیادند؟
در این هنگام است که اگر سیاستمداری لبریز از کینه کور یا دست‌نشانده سودجویانی که حفظ ثروت و نفوذ خود را در گرو شوربختی مردمان و برپایی جنگ و خونریزی می‌بینند بر مصدر قدرت بنشیند و نخست به سلب آزادی های فردی و حقوق شهروندی آن گروه مطرود، فرمان دهد و با سخنان و اقدامات خود بذر ترس و نفرت از این عده را در دل ملت خویش بکارد و سرانجام به فرمان کشتار آنان را دهد، اکثریتی که به تدریج فرا گرفته‌اند این قربانیان را به سبب تفاوت‌های مذهبی، نژادی، آیینی و غیره از خود ندانند با اشتیاق و آمادگی در صف فرمانبران کسی چون هیتلر قرار می‌گیرند و یا فریاد التماس آمیز قربانیان را ناشنیده می‌گیرند و خود را از هر مسئولیتی در برابر این گروه مبرا می‌دانند. چرا که باور دارند این عده که زبان، نژاد، رنگ پوست، آداب و یا باورهایشان با آنها فرق می‌کند، ارتباطی به آنان ندارند و چه بسا سزاوار مهربانی و یاری ایشان هم نباشند و معتقدند که بودجه و امکانات محدود جامعه‌شان نباید صرف نجات «بیگانگان» شود.
رویدادهای هولوکاست و سایر نسل‌کشی‌ها باید بازگو شوند. با خواندن و شنیدن شرح این فجایع است که تلاش خواهیم کرد از تکرار آنها پیشگیری کنیم. اگر بتوانیم، از هولوکاست و نسل‌کشی های دیگری که در تاریخ بشر روی داده‌‌اند درس بگیریم و اجازه ندهیم که مرزبندی و نفرت‌ورزی در میان انسان ها فاصله بیاندازد. باید به هوش باشیم و با توجه به تاریخ، نشانه‌های خطر را دریابیم. زمانی که بابهره گیری از بیگانه هرا‌سی این باور شایع شود که اگر عده‌خاصی در میان ما نباشند زندگی ما شیرین‌تر و فرزندانمان ایمن‌تر خواهند بود، خطر نزدیک است. زمانی که مردم را متقاعد کنند که هر که مذهب، ملیت، نژاد یا عقیده خاصی دارد، متعصبی است که آرزویش نابود کردن شما و تصرف اموالتان است، خطر نزدیک است. زمانی که در مورد نژادی، قومی، پیروان مذهبی و… قضاوتی سطحی و کلی داشته باشیم و همه آنان را به یک چشم بنگریم خطر نزدیک است. زمانی که جمله معروف و مشمئزکننده «سرخپوست خوب سرخپوست مرده است» و یا «یهودی خوب یهودی مرده است» در مورد عده‌ای دیگر به کار رود که به چشم ما به همان اندازه متفاوت و خطرناک بیایند که سرخپوستان در چشم ژنرال شریدان ویهودیان در چشم هیتلر جلوه می‌کردند خطر نزدیک است. اگر از هولوکاست درس گرفته باشیم این خطر را جدی تلقی می‌کنیم. دست روی دست نمی‌گذاریم و بر تهدیدی که می‌دانیم متوجه همنوع ماست و به زودی ممکن است به فاجعه‌ای انسانی بدل شود، چشم نمی‌بندیم.
باید به یاد داشته باشیم هنگامی که می‌گوییم «دیگر هرگز» «Never Again» این اعتراض نباید منحصر به اتاق‌های گاز و کشتارهای همگانی باشد. چرا که این آخرین گناهی بود که نازیها مرتکب شدند. نخستین گناه زمانی بود که نازی ها یهودیان را از حقوق فردی و اجتماعی محروم کردند؛ محرومیت از حق کار، حق رأی، آزادی بیان، حق دوست داشتن و با غیر خودی ازدواج کردن، حق اعتقاد به ایمان خود و حقوقی که بنای موجودیت هر فردی است و از بین بردن آنها راه را برای نابودیشان در آینده باز می‌کند. سکوت در برابر بیعدالتی و رویدادهای سهمناکی با چنین گستردگی، بیحرمتی به شرافت و اخلاق انسانی است. بی‌اعتنایی به هولوکاست، جدی تلقی نکردن سوزاندن کودکان است. رو به رو نشدن با هولوکاست، رودررویی دوباره با فاجعه‌ای همانند هولوکاست در آینده است. تاریخ باید به ما آموخته باشد که دیوار بین انسان ها را نباید به حال خود رها کنیم تا سر به فلک بکشند. باید شباهت ها را مبنا قرار دهیم نه تفاوت ها را. باید مرزها را در نوردیم و همدلی، شناخت و گفت و گو را گسترش دهیم تا هیچ رهبری را یارای برافروختن شعله نفرتو«دیگرستیزی» در دل مردمان نباشد، تا هیچ سرکرده‌ای با اطمینان از بی‌تفاوتی جهانیان دستور کشتار بی‌گناهان را صادر نکند و یا کشتار میلیون‌ها انسان بیگناه را «با شکوهترین و شگفت‌انگیزترین برگ تاریخ خود» نخواند.

نگذاریم که هیاهوی روزانه رسانه‌ها فجایع انسانی را در نگاه ما به آماری عادی تقلیل دهد. نگذاریم که سخنوری سیاستمداران ما را به مهره بازی صاحبان زر و زور بدل کند. حساسیت و آگاهی خود را بالا ببریم و برای انسانیت مرز و طبقه قائل نشویم. اجازه ندهیم که تاریخ چون سنگ آسیابی که بر گرده اسبان چشم‌بندخورده بسته‌اند، پیوسته بر مدار فاجعه بچرخد. هنگام آن است که راه را بر روی دادن هولوکاستی دیگر ببندیم. برای دستیابی به این آرمان باید به درس‌های تلخ و عبرت‌آموز تاریخ توجه کنیم. انکار و فراموش کردن نسل‌کشی‌ها، زمینه‌ساز ناآگاهی نسل‌های بعدی است تا باز با غفلت و بی‌همتی یا با نفرت و بیرحمی پا جای پای گذشتگان بنهند و چه خود دست به کشتار بزنند و چه نظاره‌گران خاموش و بی‌اعتنای این فجایع باشند، باز میلیون‌ها نفر تنها به جرم «تفاوت داشتن» به مسلخ خواهند رفت. پس بر ماست که مشعلدار حرکتی همگانی و قاطع، برای پیشگیری از تکرار این نسل‌کشی‌ها باشیم و آینده روشنتری برای بشریت به ارمغان بیاوریم. به امید آن که این کتاب‌ها روشنگر و راهنمای
ما در این مسیر باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *