شَبات زاخور
شبات پیش از پوریم
شِموئل اول 15/1 – 15/34
شموئل اول – فصل پانزده
یادآوری دشمنی ریشه ای قوم عَمالِق با وحدانیت ذات الهی و پیروان توحید
1. شِموئِل به شائول گفت:
«خد.ا مرا فرستاده تا تو را برای پادشاهی قومش ایسرائل مسح کنم و اینک به سخنان خد.ا گوش فرا ده.»
2. خد.ا چنین فرموده است:
«آنچه عمالق به ایسرائل کرد و در راه آمدن وی از مصر برای او کمین گذاشت، به یاد دارم.»
3. «اکنون برو و عمالق را تباه کن و هر چه دارد نابود کن. به او رحم نکن.
از مرد تا زن، از کودک تا شیرخوار، از گاو تا بره، از شتر تا الاغ را نیست کن.»
4. مردم را شائول گرد آورد و آنها را (با بره هایی که هر کدام آورده بودند) شمرد.
5. شائول تا شهر عمالق رسید و در دره تنگی نبرد کرد.
6. شائول به (قبیله) قِنی گفت:
«بروید! دور شوید! از میان عمالقی جدا شوید! مبادا که تو را با او تباه کنم و حال آنکه تو به فرزندان ایسرائل در آمدنشان از مصر نیکی کردی.»
قنی از میان عمالق دور شد.
7. شائول، عمالق را از حویلا تا دروازه شور که پیشتر از مصر است، در هم کوفت.
8. (اَجاج) اَگاگ پادشاه عمالق را زنده دستگیر کرد؛ ولی تمام مردم را با شمشیر از پای درآورد.
9. شائول و مردم به اگاگ و بهترین گوسفندان، گاوها، بره ای فربه و هر چه با ارزش بود، رحم کردند و نخواستند آنها را بکشند؛ اما چیزهای پوچ و بی ارزش را از بین بردند.
10. کلام خد.اوند به شموئل چنین بود:
11. «چون شائول را شاه کردم، تغییر اراده دادم؛ زیرا از من پیروی نکرد و دستورهای مرا انجام نداد.»
شموئل خشمگین شد و تمام آن شب در حضور خد.اوند ناله کرد.
12. شموئل بامداد برای دیدار با شائول سحرخیزی کرد.
به شموئل چنین آگاهی رسید:
«شائول به کَرمِل آمده و اینک برای خود اثر یادگاری، به شکل دست برپا می کند.»
«پس او چرخیده گذشته و (برای گذراندن قربانی به درگاه خد.ا) وارد گیلگال شده است.»
13. شموئل نزد شائول آمد. شائول به او گفت:
«تو برای خد.ا متبارک باشی، کلام خد.ا را انجام دادم.»
14. شموئل گفت:
«پس این صدای گوسفندانی که در گوش من است و آوای گاوهایی که می شنوم چیست؟»
15. شائول گفت:
«مردم در ذبح به حضور خد.اوندت، بهترین گوسفندان و گاوان را رحم کرده و آنها را از عمالقی آورده اند و مانده را کشتیم.»
16.شموئل به شائول گفت: «بگذار تا از آنچه دیشب خد.ا به من گفته است، تو را آگاه کنم.»
(شائول) به او گفت: «بگو»
17. شموئل گفت:
«اگر توبه نظر خویش (از سبط بینیامین برادر) کوچک هستی، تو در راس شِواطیم ییسرائل قرار داری و خد.ا تو را برای پادشاهی ایسرائل تدهین کرده است.»
18. «خد.ا تو را به این راه فرستاد و گفت:
“برو این خطاکاران – عمالق را نابود کن. تا نیستی آنها با آنها بجنگ”»
19. «پس چرا فرموده ی خد.ا را گوش نکردی و (مانند لاشخور) به غارت هجوم آوردی و این کار بد را در نظر خد.ا انجام دادی.»
20. شائول به شموئل گفت:
«سخن خد.ا را گوش کردم و در راهی که خد.ا مرا فرستاده بود، رفتم و اگاگ پادشاه عمالق را آوردم و عمالق را نابود کردم.»
21. «مردم از این غارت، اولین بره و گاو موقوف را برداشته تا به حضور خد.ایت در گیلگال ذبح کنند.»
22. شموئل گفت:
«آیا خد.ا ذبح و قربانی های سوختنی می خواهد و این کار را اطاعت از فرمان خد.ا می داند؟
آری، پیروی (امر خد.ا) از ذبایح و شنیدن (دستورش) از (تقدیم) بهترین قوچ ها (بهتر) است.»
23. «سرپیچی (امر خد.ا)، برابر خطای شعبده بازی است و اصرار (به اینکه خطا نکرده ام)، برابر با تبهکاری و پرستش بت خانگی است. چون کلام خد.ا را خوار کردی، تو را از پادشاهی می افکنم.»
24. شائول شموئل گفت:
«از امر خد.ا و گفته های تو رو گرداندم، خطا کردم.
چون از مردم بیم داشتم، سخن آنها را گوش دادم.»
25. «پس خواهش که اینک از خطای من درگذری و با من بازگردی تا به حضور خد.ا تعظیم کنم.»
26. شموئل به شائول گفت:
«با تو برنمی گردم؛ زیرا فرمان خد.ا را خوار شمردی. خد.ا از پادشاهی تو بر ایسرائل بیزار است.»
27. شموئل بازگشت که برود.
شائول دامن جامه او را گرفت تا پاره شد.
28. شموئل به او گفت:
«امروز خد.ا سلطنت ایسرائل را از تو برید و آن را به همنوعت که از تو بهتر است، بخشید.»
29. «و نیز درباره ی پیروزی ایسرائل و خلع تو دروغ نخواهد گفت و پشیمان نمی شود؛ زیرا او انسان نیست که پشیمان شود.»
30. (شائول) گفت:
«خطا کردم، تمنا که برابر پیران قومم و ایسرائل به من احترام بگذاری و با من برگردی تا به پیشگاه خد.اوندت تعظیم کنم.»
31. شموئل در پی شائول بازگشت.
شائول به حضور خد.ا کرنش کرد.
32. شموئل گفت:
«اگاگ پادشاه عمالق را نزد من آورید.»
اگاگ با آسودگی نزد او رفت. اگاگ گفت:
«به راستی، تلخی مرگ دور شده است.»
33. شموئل گفت:
«چنانکه شمشیر تو زنانی را بی فرزند کرد، مادر تو هم از زنان بی فرزند می شود.» شموئل، اگاگ را به حضور خد.ا در گیلگال پاره پاره کرد.
34. شموئل به راما رفت و شائول به خانه خود در گیوعَت – شائول رهسپار شد.