روز دوم سوکوت
مَلآخی اول 8/2 – 8/21
ملاخی – فصل هشت
2. همه افراد ایسرائل در ماه ایتانیم (تیشری) که ماه هفتم است، در عید (سوکوت) به حضور شِلوموی پادشاه گرد آمدند.
3. تمام محترمان ایسرائل وارد شدند و کُهِن ها آن صندوق (دو لوح ده فرمان) را برداشتند.
4. صندوق خد.اوند و چادر محل اجتماع و تمام ابزار مقدس را که در آن چادر بود، برافراشتند و آنها را کهن ها و لِوی ها بر دست می بردند.
5. شلوموی پادشاه و تمام ایسرائل که کنار او گِرد بودند، با خود او، گوسفندان و گاوانی که از بسیاری، ناشمار و افزون بودند، پیش آن صندوق ذبح می شدند.
6. کهن ها صندوق پیمان خد.ا را به جای خود به تالار داخلی آن معبد به مکان بسیار مقدس، زیر بالهای کِروویم (کِروبیم – فرشته ها) آوردند.
7. چون (فرشتگان) کروویم بر جای صندوق بال می گستراندند و این کروویم، روی صندوق و بر تیرهای آن از بالا سایه بان بودند.
8. این تیرها بلند بودند. سر این تیرها از مَقدس به سوی تالار درونی دیده می شد؛ ولی از بیرون به نظر نمی رسید و تا امروز آنجا مانده اند. (از صندوق جدا نشدند)
9. تنها در آن صندوق، دو لوح سنگی بود که مُشه در (کوه) حورِو (گرفته بود)، خد.اوند به وسیله آنها (لوحه) با فرزندان ایسرائل در خروجشان از سرزمین مِصر پیمان بسته بود.
10. ابر در آمدن کهن ها از جایگاه مقدس، معبد خد.ا را انباشت.
11. کهن ها برای ابر نتوانستند ایستاده، خدمت کنند؛ چون جلال خد.ا، معبد خد.اوند را پر کرده بود.
12. آنگاه شلومو گفت:
«خد.اوند فرموده است که در ابر غلیظ ساکن خواهد شد.»
13. «به حقیقت برای تو معبدی ساخته ام – مکانی برای سکونت ابدی تو.»
14. چنانکه ایسرائل ایستاده بودند، شلومو رویش را به سوی مردم گرداند و همه ایسرائل را دعا کرد.
15. شلومو گفت:
«خد.ای ایسرائل متبارک است که با دهانش با داوید – پدرم سخن گفت و با نیرویش آن را انجام داد.»
16. «از وقتی که قوم خود، ایسرائل را از مصر درآوردم، شهری را از هیچ یک شِواطیم ایسرائل برنگزیدم که (در آن) معبدی بنا کنم و نام من آنجا قرار گیرد.
داوید را گزیدم که در راس قوم من – ایسرائل بماند.»
17. «در اندیشه داوید – پدرم بود که پرستشگاهی به نام خد.اوند ایسرائل بنا کند.»
18. «خد.اوند به داوید گفت:
“اینکه در فکرت بود معبدی به نام من بسازی، نیک است که چنین اندیشیدی.”»
19. «”مسلما تو این معبد را بنا نمی کنی؛ بلکه پسرت که از وجودت می آید، این معبد را خواهد ساخت.”»
20. «خد.ا سخنی را که گفته بود، وفا کرد.
من به جای پدرم برخاستم و چنانکه خد.اوند فرموده بود، بر تخت (سلطنت) ایسرائل نشستم و این معبد را به نام خد.ا خد.ای ایسرائل بنا کردم.»
21. «برای آن صندوق که در آن پیمان نامه خد.ا جا داشت؛ همان عهدی که در خروج پدران ما از سرزمین مصر با آنها بسته بود، آنجا محلی فراهم ساختم.»