شَبات میان پِسَح
یِحِزِقل 37/1 – 37/14
یحزقل – فصل سی و هفت
1. قدرت خد.ا بر من قرار گرفت. پس اراده خد.ا مرا در آورد و میان دره ای نهاد که آن دره پر از استخوان بود.
2. مرا گرداگرد، کنار آنها گذراند و اینک بر آن دره (استخوانها)، زیاد و بسیار خشکیده بودند.
3. به من گفت: «ای بِن آدام، آیا این استخوانها زنده خواهند شد؟» گفتم: «ای خد.ا، خد.اوند، تو می دانی.»
4. به من گفت: «برای این استخوانها نبوت کن و به آنها بگو:
“ای استخوانهای خشکیده، کلام خد.ا را بشنوید.”»
5. خد.ا – خد.اوند به این استخوانها چنین گفته است: «اینکه من در شما روح می آورم، پس زنده خواهید شد.»
6. «بر شما رگ و پی می نهم. بر شما گوشت می آورم. پوست می بندم. در شما روح می نهم. زنده خواهید شد تا بدانید من خد.اوند هستم.»
7. چنانکه دستور گرفتم، نبوت کردم. در نبوت کردنم ناگهان ندایی پدید آمد و همهمه استخوانها هر کدام به استخوان خود نزدیک می شدند.
8. نگریستم که اینک بر آنها رگ و پی هست و گوشت برآمده است. از بالا روی آنها پوست بسته شده است؛ ولی در آنها روح نیست.
9. به من گفت: «به روح نبوت کن! ای بن آدام نبوت
کن و به روح بگو، خد.اوند چنین گفته است:
“ای روح از چهار سو بیا و در این کشته ها بِدَم تا زنده شوند.”»
10. همان گونه که به من دستور داده شد، نبوت کردم. روح به آنها درآمد. زنده شدند.
بر سر پاهای خود ایستادند. جمعیت بسیار بسیار بزرگی بود.
11. به من گفت: «ای بن آدام، این استخوانهای تمام خاندان ایسرائل است. آری می گویید:
“استخوانهای ما خشکیده اند و امید ما از بین رفته است. برای ما حکم (نابودی) صادر شده است.”»
12. «پس نبوت کن و به آنها بگو: “ای قوم من، خد.اوند چنین گفته است که اینک من قبرهای شما را می گشایم و شما را از قبرهایتان بیرون می آورم و شما را به خاک ایسرائل خواهم آورد.”»
13. «ای قوم من، وقتی که قبرهای شما را بگشایم و هنگامی که شما را از قبرهایتان برافرازم، درمی یابید که من خد.اوند هستم.»
14. گفته خد.اوند است: «روح خود را در شما می نهم تا زنده شوید. شما را روی سرزمین خودتان مستقر می کنم تا بدانید من خد.اوند هستم. گفتم و اجرا خواهم کرد.»