شوفطیم
چهل و هشتمین هفطارا
یِشَعیا فصل 51/12 – 51/23
یشعیا – فصل پنجاه و یک
12. من، (آری) من تسلا دهنده شما هستم.
تو کیستی که از انسانی که می میرد و از آدمی که علف پنداشته می شود، هراسانی.
13. خد.ای سازنده تو که آسمانها را افراشته و زمین را پایه گذاشته، فراموش کردی و همواره تمام روز از خشم ستمکاران که شاید تا زنده باشند، خود را برای ستمکاری آماده می کنند، می هراسی و اما خشم ستمکار کجاست؟ (مگر خشمش کارگر است؟)
14. (ستمکار) می شتابد خود را آزاد کند و خوراکش هم کم نیاید که بمیرد و نابود شود.
15. ولی من خد.اوند تو، آرام کننده دریایی که امواجش می خروشد هستم.
(خد.ایی که) نامش صاحب لشکریان آسمان است.
16. کلام (قول) خود را در دهانت نهادم و تو را در سایه قدرتم (از حوادث) نهفتم. گستراننده آسمان و پایه گذار زمینم تا به صیون بگویم: «تو قوم منی» (و رهاندان تو سخت تر از کار آسمان و زمین نیست.)
17. ای یِروشالَییم! برخیز! به پاخیز که از دست خد.ا جام خشمش را نوشیدی.
دُرد جام زهرآگین را نوشیدی و مکیدی.
18. از همه فرزندانی که یِروشالَییم زاده است، کسی او را ره نمی نماید. (رهنمونی)
از تمام فرزندانی که بالانده است، کسی او را دست نمی گیرد. (یاری)
19. بر تو دو پیشامد است: «غارت و شکست، قحطی و شمشیر.»
که با تو همدردی می کند؟ که تو را (مصیبت دیده ای) تسلا می دهد.
20. فرزندانت در همه کوچه ها مانند گاوی در دام، در خشم و نهیب خد.اوند، ضعف کرده افتاده اند.
21. پس ای بیچاره که بی شراب مست هستی، گوش فرا ده.
22. خد.ای تو و معبود حامی قوم خویش چنین گفته است:
«آری این جام زهر و این دُرد کاسه خشم را از دست تو گرفتم، بار دیگر آن را نخواهی نوشید…»
23. آن را در دست آنها که درد و غم را برانگیختند و به تو می گفتند: «خم شو تا (از روی تو) بگذریم»، تو هم ناچار برای گذرندگان، پشت خود را چون زمین و گذرگاه می نهادی، می گذارم.