حوقَت
سی و نهمین هفطارا
داوران 11/1 – 11/33
اگر پاراشای بالاق، دو پاراشایی باشد،
هفطارای بالاق و در روش حودِش شَبات، یِشَعیا 66/1 – 66/24 خوانده می شود
داوران یا شوفطیم، شرح ایام پس از درگذشت یِهوشوعَ بِن نون است که از سال 2516 عبری به مدت 350 تا 400 سال در ایسرائل معروف است، پس از برخاستن پانزده داور که هر یک از یک تا هشتاد سال، تا آغاز سلطنت شائول بر ملت فرمان می راندند، سرانجام در سال 2882 عبری به پایان رسید.
هفطارای حوقَت، شرح فرمانروایی یِفتاح گیلعادی – نهمین قاضی ایسرائل از خاندان مِنَشه است که با دستی قوی برای شش سال و بین سالهای 2782 تا 2788 عبری بر ملت ایسرائل حکم می راند. وی که سردار و جنگجویی بسیار شجاع و از جان گذشته بود، به دوران هجده ساله نفوذ سخت و مستبدانه عامونی ها بر ملت خاتمه داده، به مشیت الهی در جنگی ایشان را شکست داد.
اشاره به جنگ یفتاح با سپاه عامون در هفطارای حوقَت، همانند جنگ ایسرائل با اقوام اِموری در زمان مُشه است که پاراشای حوقت آورده است.
داوران – فصل یازده
1. و یفتاح گیلعادی (از گیلعاد در شرق زمین خاندان منشه و شمال سرزمین عامونی ها) سردار و جنگجویی قدرتمند بوده، فرزند زنی صیغه برای پدرش گیلعاد نیز می بود.
(همنامی پدر یفتاح و زمین گیلعاد، نشان مقام والای اجتماعی و سیاسی این خانواده در آن زمان است.)
2. اما همسر اصلی گیلعاد برای وی پسرانی زایید که ایشان پس از بالندگی، یفتاح را از خانه پدر رانده، به وی مدعی شدند: «تو سهمی از میراث خاندان پدر ما نخواهی داشت؛ زیرا تو فرزند زن دیگر هستی.»
3. پس یفتاح از دست برادران گریخته، در زمینهای طوب (فرماندار شمال گیلعاد) جای گرفت؛ و گروهی از بی خانمان دیگر گرد یفتاح آمده، به همراه و در پی وی می رفتند.
(یفتاح با ریاست بر این عده به تدریج با رموز فرماندهی و مملکت داری آشنا شد.)
4. چندی بعد، عامونی ها (قوم جنوب گیلعاد) با قوم ایسرائل به جنگ برخاستند.
5. پس از ستیزه جویی های عامونی ها با ایسرائل، بزرگان گیلعاد مصمم شدند تا یفتاح را از اراضی طوب فرا خوانند.
6. آنان به یفتاح پیامی چنین فرستادند:
«ای یفتاح بیا و فرمانده ما باش که آنگاه می توانیم به جنگ عامونی ها برویم.»
7. اما یفتاح در پاسخ به بزرگان گیلعاد چنین پیغام فرستاد:
«آیا شما نبودید که از من بیزار بوده، مرا از خانه پدر راندید؟
چرا هم اکنون که در اضطراب و نگرانی به سر می برید، در پی من آمده اید؟»
8. بزرگان گیلعاد در پاسخ یفتاح پیام دادند:
«اینک که ما به تو متوسل شده ایم تا ما را همراهی کرده، به جنگ عامونی ها برویم.
پس تو رئیس و سردار تمام اهالی گیلعاد خواهی بود.»
9. یفتاح در پاسخ بزرگان گیلعاد پیام فرستاد:
«حال که شما مرا برای جنگ با عامونی ها به خانه پدرم باز می آورید، اگر خد.اوند آنان را به دشمن تسلیم کند، آیا فرمانروایی شما خواهم بود؟»
10. و اما بزرگان گیلعاد در پاسخ یفتاح پیام فرستادند:
«خد.اوند بین ما و تو شاهد است که طبق سخن و خواسته ی تو انجام می دهیم.»
11. پس یفتاح نزد بزرگان گیلعاد بازگشت.
ملت گیلعاد نیز وی را به فرمانروایی و سرداری سپاه خود برگزید. یفتاح هم تمام کلامها و قرارهایش را با بزرگان گیلعاد (در رسمیت دادن به آن تعهد و قرار) در میصپا (گیلعاد) به حضور خد.اوند ادا کرد.
12. آنگاه یفتاح قاصدانی را برای پادشاه عامون فرستاده، به وی چنین پیام داد:
«ای شاه عامون چه چیزی میان من و تو رخ داده که علیه سرزمین من به جنگ و ستیز برخاسته ای؟»
13. و پادشاه عامون در پاسخ فرستادگان یفتاح چنین پیام داد:
«چون قوم ایسرائل هنگام خروج از مصر بخشهایی از سرزمین مرا که میان دو رودخانه اَرنون و یَبوق تا رود یَردِن است، گرفته اید، هم اکنون آن شهرها و اراضی را صلح جویانه به من بازگردانید.»
14. و یفتاح آن فرستادگان را بر دیگر نزد پادشاه عامون روانه کرده،
15. به وی چنین پیام فرستاد:
«این است پیام یفتاح. هرگز قوم ایسرائل بخشی از زمین موآب و عامون را دست نزده و نگرفته است.»
16. «زمانی که قوم ایسرائل از مصر بیرون آمد، از راه صحرای بی آب و علف به دریای سرخ راه پیمود تا به منطقه قادِش در نزدیکی سرزمین موعود رسید.»
17. «آن هنگام، ایسرائل فرستادگانی را به پادشاه اِدوم گسیل داشته، به وی گفت:
“بگذار تا از سرزمینت بگذریم”. اما پادشاه ادوم به این خواسته و سخن گوش نداد.
آن زمان پیامی هم به پادشاه موآب فرستاده شد؛ ولی او در این باره به قوم ایسرائل اجازه گذر از سرزمین را نداد و به این جهت، قوم ایسرائل در قادش ماند.»
18. «ناچار قوم ایسرائل آن قسمت صحرا را از راهی طولانی گذراندند. چنانکه آنان سرزمین های ادوم و موآب را دور زده، به مرز شرقی موآب رسیده، در آن سوی رودخانه اَرنون خیمه زدند؛ اما (به فرمان خد.ا) آنان از مرز موآب نگذشتند؛ چون رودخانه ارنون، همان مرز موآب بود.»
19. «پس ایسرائل فرستادگانی را به سیحون پادشاه اِموری ها – پادشاه خِشبون گماشته، چنین به وی پیام داد: “خواهشمندم تا از سرزمینت گذشته، به مکان و مقصد خود برویم.”»
20. «اما سیحون به ایسرائل در گذر از مرزهایش اعتماد نداشت.
بنابراین سیحون ملتش (سپاهش) را گرد کرده، در نقطه یاحَص با قوم ایسرائل جنگ نمود.»
21. «و خد.اوند – خد.ای ایسرائل سیحون و همه قومش را به دست قوم ایسرائل داده، آنان را چنین شکست دادند. چنان بود که قوم ایسرائل، تمام سرزمین اموری ها و ساکنانش را به دست گرفت.»
22. «نیز قوم ایسرائل، تمام سرزمین اموری ها را از رود ارنون تا رود یبوق و از صحرا تا رود یردن به دست گرفت.»
23. «پس اینک که خد.اوند – خد.ای ایسرائل، اموری ها را از برابر قومش ایسرائل رانده و خارج کرده است، آیا تو می خواهی آن اراضی را تصاحب و تصرف کنی؟»
24. «مگر این نیست که تو هم زمینهایی را که کِموش – خد.ای خودت (بت موآبی ها) به تو داده، تصرف کرده ای؟ ما نیز آنچه خد.اوند خد.ایمان از مقابلمان رانده و در اختیارمان نهاده، به دست گرفته ایم.»
25. «آیا تو از بالاق پسر صیپور – پادشاه موآب برتر و قدرتمندتری؟
آیا او هرگز با قوم ایسرائل ستیخته یا جرات نمود که علیه آنان نبرد کند؟»
(که با تمام عظمتش بر ایسرائل به جنگ نرفت و ادعای مالکیت زمینهای ایسرائل را نکرد.)
26. «هنگامی که ایسرائل در منطقه خشبون و شهرهایش و عَروعِر و شهرهایش و تمامی شهرهای دو سوی رود ارنون (زمین اموری) در سیصد سال ساکن بودند، چرا هرگز این اراضی را باز نگرفتی؟»
27. «من (به نام فرمانروا) خطایی به تو نکرده ام؛ ولی تو با لشکرکشی بر من، به من بدی کردی.
پس خد.اوند، داور اعظم و مطلق، امروز در میان قوم ایسرائل و قوم عامون قضاوت و داوری فرماید.»
28. اما پادشاه عامونی ها هیچ اعتنایی به پیام یفتاح نکرد.
29. و پس از آن، روح خد.اوند بر یفتاح قرار گرفت. وی با قدرتی معجزه آسا با لشکرش از راه گیلعاد و سرزمین منشه تا اراضی میصپه گیلعاد را دور زده، (به پشت سر) سپاه عامونی ها رسید.
30. در این هنگام، یفتاح با خد.اوند نذری چنین استوار ساخت:
31. «هر چه یا هر کسی که هنگام بازگشت پیروزمندانه ام از نبرد با عامونی ها از در خانه ام درآمده، به پیشوازم بیاید، برای خد.ا بوده و من آن را به نام قربانی سوختنی تقدیم حضور خد.اوند او می کنم.»
32. پس یفتاح به هدف جنگ با عامونی ها حرکت کرده، و خد.ا هم آنان را به دست وی انداخت.
33. یفتاح، سپاه عامون را از عَروعِر تا مینیت؛ یعنی، بیست شهر را تا آوِل کِرامیم با کشتاری بسیار عظیم شکست داد. و عامونی ها چنین برابر قوم ایسرائل مغلوب شدند.
(پس از بازگشت پیروزمندانه یفتاح به جایگاهش، دختر نوجوان وی (تنها فرزند)، نخستین کسی بود که شادمانه به پیشواز پدر از در خانه خارج شد.
اندیشمندان مذهبی با محکوم کردن شدید نذر غیر منطقی و غیرقانون یفتاح، فرجام این مطلب را دوگونه تفسیر می کنند :
الف. یفتاح پس از آن دخترش را موقوف راه خد.ا و در جایی دور از دیگران تا آخر عمر نگاه داشت.
ب. یفتاح برای غرور بسیارش ناگزیر دخترش را به پیشگاه خد.اوند قربانی کرد که این عمل برابر تمام موازین یهودی و انسانی قتل شمرده شده، امری غیرقانونی و نابخشودنی است.)