شِلَخ لِخا
سی و هفتمین هفطارا
یِهوشوعَ 2/1 – 2/24
یِهوشوعَ (هوشیعَ) پسر نون از خاندان اِفرئیم بود که پیش از در گذشت مُشه رَبِنو در سال 2488 عبری از سوی خد.اوند به جانشینی مشه برگزیده شد و تا واپسین مرحله فتح ایسرائل و تقسیم آن بین شِواطیم 1 تا 12 کتاب یهوشوع درباره ی فتح کنعان؛ 14 تا 21 شرح تسخیر ایسرائل و تقسیم آن به رهبری وی و 22 تا 24 ویژه آخرین رخدادهای دوران زندگی اوست که همه این فصول، بی درنگ پس از پایان دِواریم (تَثنیه)، به نام نخستین کتاب از نِویئیم کتاب مقدس آغاز شده است.
نگارش این کتاب را به خود یهوشوع نسبت می دهند؛ اما تکمیل و پایان آن را اثر پینحاس بن اِلعازار (نوه اَهَرون هَکُهِن) که کاهن اعظم آن زمان بود می پندارند.
هفطارای شِلَخ لِخا، گفتار آخرین روزهای اقامت قوم ایسرائل در صحراست (سال چهلم هجرت) که در کرانه های شرقی رود یَردِن آماده گذر از آن و ورود به کنعان (ایسرائل) می شده اند.
یهوشوع که خود، یکی از 12 نفر خاندان های ایسرائل بود که 38 سال پیش از آن (سال دوم مهاجرت) برای بررسی و دریافت آگاهی از این سرزمین از سوی مشه روانه شده بود؛ این بار پس از 38 سال، یک بار دیگر پیش از ورود، دو تن از سران ایسرائل را برای کسب خبر از وضع یِریحو (جِریکو) به آن سوی رودخانه یردن می گمارد؛ اما برخلاف گزارشهای ناامید کننده پیشین، بازدید کنندگان با اخبار بسیار خوش و سرور بخشی که از ایمان بی چون و چرایشان به خد.اوند سرچشمه می گرفت، به لشکر ایسرائل باز می گردند.
شرح آن در این هفطارا، همانستی آن را با پاراشای شِلَخ لِخا که جریان گسیل بازدیدکنندگان سرزمین مقدس در زمان مشه است، هویدا می سازد.
یهوشوع – فصل دو
1. و اما (در واپسین سال مهاجرت قوم در صحرا) یهوشوع فرزند نون، دو تن از مردان ایسرائل را پنهانی برای گردآوری آگاهی از شیطیم (اردوگاه ایسرائل) روانه کرده، به ایشان گفت:
«بروید، سرزمن موعد و بویژه منطقه یریحو را بنگرید (و از وضع آن آگهی بیاورید.)»
پس آنان روانه شده (پس از گذر از رود یردن و ورود به سرزمین موعود) به خانه زن مهمانخانه داری به نام راحاو رسیده و در آنجا فرود آمدند.
2. و به پادشاه یریحو خبر رسید:
«مردانی از قوم ایسرائل، امشب وارد این ناحیه شدند تا این سرزمین را بازرسند.»
3. از این رو پادشاه یریحو برای راحاو گماشتگانی فرستاده، به او پیغام داد:
«ای راحاو، مردانی را که نزد تو آمده، به خانه ات وارد شده اند، بیرون و نزد پادشاه بیاور؛ زیرا آنان به هدف بازرسی تمام این سرزمین (و یافتن اخبار از وضعیت آن) آمده اند.»
4. اما آن زن (که معجزات آسمانی خد.ا را در صحرا شنیده و ترس از او در دلش بود)، هر یک از آن دو مرد را جایی در خانه اش نهفته، فرستادگان پادشاه گفت:
«آری، آن دو مرد به مهمانخانه من آمدند؛ ولی نمی دانستم از کجا آمده اند.»(و به کجا می روند.)
5. «پس در غروب و پیش از بسته شدن دروازه های شهر، آن دو مسافرخانه مرا ترک کرده و از مسیر و مقصد آنان بی خبرم. هر چه زودتر در پی آنها بشتابید، به ایشان خواهید رسید.»
6. اما آن زن، آن دو تن را به پشت بام خود برده، در زیر شاخه های کتان که برای خشکاندن در آنجا بر پشت بام گسترده بود، نهفت.
7. بنابراین، فرستادگان شاه در پی آن دو مرد به سوی کرانه های رودخانه یردن روانه شده، تا گذرگاه آب رسیدند، چنانکه بی درنگ پس خروجشان از شهر، دروازه شهر پشت سرشان بسته شده بود.
8. و آن زن پیش از خفتن آن دو مرد، در پشت بام به دیدار آنان رفت.
9. وی به آن دو گفت: «می دانم که خد.اوند، این سرزمین را به شما و قوم شما بخشیده و برای همین، ترس از شما ما را فرا گرفته، و همه ساکنان این سرزمین از وحشت رویارویی با شما گداخته شده اند.»
10. «زیرا ما اهالی این سرزمین شنیده ایم و آگاهیم که چگونه خد.اوند، آبهای دریای سرخ را هنگام خروجتان از مصر در برابر شما خشکانده و نیز می دانیم که شما بر سر دو پادشاه اِموری ها – سیحون و عوگ که آن سوی رود یردن بودند، چه آوردید و نابودشان کردید.»
11. «هنگامی که ما اینها را شنیدیم، دلهایمان از ترس گداخته شده، هیچ جراتی از شما در فردی از اهالی اینجا نماند؛ زیرا به راستی خد.ای شما اوست که خد.ای بالا در آسمانها و پایین بر زمین است.»
12. «پس هم اکنون چون به شما احسان کرده ام، برای من به خد.اوند سوگند یاد کنید که شما نیز به هنگام تسخیر این سرزمین با خانواده پدر من به نیکویی و احسان رفتار خواهید کرد و چیزی نیز به نشان وفاداری به قولتان نزد من بنهید.»
13. «تا چنین از کشتن و نابودی پدر و مادرم، برادرها و خواهرانم و تمام دارایی آنان چشم پوشیده، جانهای ما را از مرگ خواهید رهاند.»
14. پس آن دو مرد در پاسخ وی گفتند:
«جانهای ما در برابر جانهای شما تاوان خواهد بود. اگر تو در ماموریت ما با کسی سخن نگویی، ما نیز هنگامی که خد.اوند، این سرزمین را به ما ارزانی فرماید، با تو و خانواده ات به احسان و دوستی رفتار خواهیم کرد.»
15. پس آن زن، آن دو را با طناب از پنجره ای از لبه دیوار و به پایین ره نمود؛ زیرا خانه آن زن پیوسته به دیوار شهر و بخشی از آن نیز بر خود دیوار بنا شده بود.
16. وی به آنان گفت: «به کوههای خارج شهر رفته، سه روز در آنجا مخفی شوید تا پی گرفتگان شما از کرانه های یردن به شهر بازگردند و سپس به راه خود بروید؛ چون جز این با آنان رو به رو خواهید شد.»
17. سپس آن مردان به آن زن گفتند: «هم اکنون به تو سفارش می کنیم و اگر تو آن را انجام ندهی، از سوگندی که ما را به ادای آن واداشتی، مبرا خواهیم بود.»
18. «اینک زمانی که ما (قوم ایسرائل) وارد این سرزمین می شویم، این ریسمان قرمز رنگ را بر دستگیره پنجره ای که ما را از آن به پایین ره نمودی، ببند و تمام خانواده ات را همچون پدر و مادرت، برادران و خواهرانت و همه دارایی پدر خود را درون این خانه بیاور.»
19. «اما بدان که اگر کسی از در خانه ات خارج شده و به خیابان قدم نهد، خونش بر گردن خود بوده، ما از گناه آن مبرا خواهیم بود؛ ولی اگر دستی بر هر کس که در این خانه و نزد تو باشد، بیفرازد، خونش برگردن ما خواهد بود.»
20. «نیز اگر سخنی را در گماشتی ما به دیگران آشکار کنی، ما از تعهدی که به تو درباره اش سوگند خوردیم، مبرا خواهیم بود.»
21. پس آن زن در پاسخ گفت: «چنانکه شما خواسته بودید، خواهد بود»
آنان را با این کلام روانه کرده، آن ریسمان قرمز رنگ را بر دستگیره آن پنجره بست.
22. آن دو آن مکان را ترک کرده و به کوهستان آن اطراف پناه بردند.
سه روز در آنجا نهفتند تا پی کنندگان به شهر بازگشتند.
آن متعاقبان، تمامی راه را در کاوش آن دو بازرسیدند؛ ولی اثری از ایشان نیافتند.
23. سپس آن دو مرد از کوهستان فرود آمده، پس از گذر از رود یردن نزد یهوشوع بن نون بازگشته، تمام آن رخدادها را برای وی بازگفتند.
24. آنگاه ایشان به یهوشوع چنین گفتند:
«خد.اوند به راستی، تمام ای سرزمین را به دست ما تسلیم فرموده است و همه ساکنان سرزمین نیز از ترس و وحشت رویارویی با ما سوخته و گداخته اند.»