ناسو
سی و پنجمین هفطارا
داوران 13/2 – 13/25
کتاب داوران یا شوفطیم، رخدادهای پس از درگذشت یِهوشوعَ بِن نون است که از سال 2516 عبری و 350 تا 400 سال در ایسرائل آمده است.
دوران داوران که به دوران «آغاز نزول مذهبی و فساد اجتماعی ملت ایسرائل» معروف شده است، پس از برخاستن 15 قاضی که هر کدام از 1 تا 80 سال با داوری و اندک نبوتهایشان ملت را اداره و ارشاد می کردند، با آغاز سلطنت شائول هَمِلِخ در سال 2882 عبری به پایان رسید.
هفطارای ناسو، جریان تولد شیمشون (ساسون) سیزدهمین قاضی ایسرائل در دوران قضات (داوران) است که برای 20 سال (2812 – 2832 عبری) با قدرت جسمی خد.ادادش به تنهایی با اقوام پِلیشطمی به مبارزه برخاسته، قوم ایسرائل را مدتی از اسارت ایشان رهاند. سرانجام به وسوسه زنی به نام دَلیلا (دَلیله) که سران پلیشطمی او را به دریافت رشوه فراوان تطمیع کرده و نوید داده بودند، به رمز قدرت معجزه آسای شیمشون که همانا موهای وی می بود پی برده، با بریدن آنها وی را تسلیم پلیشطیمی ها کرد. شیمشون که در این زمان دشمنانش از بینایی محرومش کرده بودند، در روز جشن و سرور آنها در معبدی بنام داگون برای لحظه ای قدرت خد.ادادش را بازیافته، با ویران کردن آن مکان و بتهایش و نابودی بیش از 3000 تن از سران و اشرافیان پلیشطیمی آن معبد، جان خود را از دست داد.
شرح تولد شیمشون به نام ناذیر (وقف شده) در راه خد.اوند، تشابه این هفطارا را با پاراشای ناسو که شرح قوانین مربوط به افراد ناذیر است نمایان می سازد.
داوران – فصل سیزده
2. و اما در شهر صُرعا (در 17 مایلی غرب یِروشالَییم) در اراضی خانوادگی دان مردی به نام مانُوَح می زیست که همسرش نازا بوده، دارای فرزند نمی باشد.
3. روزی فرشته خد.اوند بر آن زن (که بسیار صالح و پرهیزکار می بود) آشکار شده، به وی چنین گفت : «اینک تو ای زن که عقیم و نازا بوده، دارای فرزند نیستی؛ آگاه باش که بزودی باردار شده و صاحب فرزند پسری خواهی شد.»
4. «پس بیندیش که در دوران بارداری هیچ شراب و مسکراتی را ننوشی و هیچ غذای ناپاکی را نخوری.»
5. «زیرا تو دارای پسری خواهی شد (جسم و روح پاکی خواهد داشت). هیچ تیغ یا ابزار برنده ای موی سر او را لمس نکند؛ چون این طفل از رحم مادرش ناذیر (وقف شده در راه) خد.اوند بوده و در بزرگی، دوران نجات قوم ایسرائل از چنگ پلیشطیم را آغاز خواهد کرد.»
6. پس آن زن به نزد شوهر بازگشته، به وی چنین گفت:
«مردی (فرشته) از سوی خد.اوند بر من آشکار شده، سیمایش همچون فرشته خد.ا بسیار شکوهمند بود. من (از هیبت او جرات نکردم) از وی بپرسم که از کجاست و او نیز نامش را بر من ننمود.»
7. «و اما به من نویدی داد: “ای زن، تو باردار شده و پسری خواهی داست. از این رو هیچ شراب یا مسکراتی را منوش و هیچ غذای ناپاکی را نخور؛ زیرا این طفل از هنگام وجودش در رحم مادر تا روز مرگش، ناذیر (وقف گردیده) به درگاه خد.اوند خواهد بود.”»
8. مانُوَح (شوهر آن زن) به درگاه خد.اوند استغاثه نمود:
«خد.اوندا، تمنا اینکه فرستاده ات را که نزد همسرم فرستادی، بار دیگر بر ما آشکار فرما که ما را بیاموزاند تا پس از تولد این طفل با وی چگونه رفتار کنیم.»
9. خد.اوند سخن مانوح را شنیده، خواسته اش را اجابت فرمود. بار دیگر فرشته خد.اوند بر آن زن چنانکه در مزرعه نشسته بود، آشکار شد و همسرش مانوح همراه وی نبود.
10.پس زن شتافته، به شوهرش چنین گفت:
«اینک مردی که چند روز پیش نزد من آمده بود، بار دیگر بر من آشکار شده است.»
11. آنگاه مانوح برخاسته، در پی همسرش نزد آن مرد شتافت و به وی گفت:
«آیا تو همان مردی هستی که با همسر من سخن گفتی؟» و آن مرد در پاسخش گفت: «من خودم هستم.»
12. پس مانوح پرسید: «زمانی که پیام تو به واقعیت بپیوندد، زندگانی آن طفل چگونه بوده و با وی به چگونه باید رفتار کرد؟»
13. فرشته خد.اوند در جواب مانوح بیان نمود که:
«این زن (همسر تو) کاملا مراقب باشد که دستورهای مرا با دقت رعایت نماید.»
14. «هیچ چیزی از انگور نخورد. هیچ شراب یا مسکراتی را نیاشامد و هیچ غذای ناپاکی را نخورد. تمام آنچه دستور داده ام، با دقت رعایت کند.»
15. پس مانوح به فرشته خد.اوند گفت:
«تمنا که اندکی نزد ما بمان تا برایت بزغاله ای فراهم کرده، از تو پذیرایی کنیم.»
16. اما فرشته خد.اوند، مانوح را گفت:
«با اینکه مرا برای پذیرایی نگاه می داری، از نان (غذای) تو نخواهم خورد. اگر (بزغاله ای) برای قربانی سوختنی فراهم می کنی، تنها به پیشگاه خد.اوند هدیه نما.»
پس مانوح هنوز هم نمی دانست (مطمئن نبود) که آن شخص، فرشته خد.اوند است.
17. آنگاه مانوح از فرشته خد.اوند پرسید:
«پس نام تو چیست تا هنگامی که پیام تو به واقعیت بپیوندد، یاد تو را محترم شماریم؟»
18. فرشته خد.اوند خطاب به مانوح ابراز نمود:
«چرا نام مرا می پرسی؟ زیرا آن چیزی پنهانی (از قوه درک تو که انسان هستی خارج) است.»
19. پس مانوح بزغاله را گرفته، با هدیه ای آردی بر فراز صخره ای به پیشگاه خد.ا نمود.
آن هنگام، فرشته در حضور مانوح و همسرش عملی بسیار شگفت و حیرت انگیز انجام داد.
20. زیرا چنانکه شعله ای آتش قربانی از فراز صخره به آسمان زبانه می کشید، فرشته از درون آن شعله های آتش به آسمان صعود نمود.
مانوح و همسرش با دیدن این صحنه روی بر زمین نهاده و سجده کردند.
21. اما آن فرشته خد.اوند، دیگر بر مانوح و همسرش آشکار نشد.
مانوح سرانجام پی برد که او فرشته ای از سوی خد.اوند بوده است.
22. پس مانوح به همسرش گفت:
«بی گمان، ما هر دو نابود خواهیم شد؛ زیرا جلال خد.اوند را به چشم دیده ایم.»
23. اما همسرش در پاسخ وی گفت:
«اگر خد.اوند می خواست ما را بکشد، هدایای سوختنی و آردی ما را نمی پذیرفت و تمام این معجزات را به ما نشان نمی داد و این سخنان را به ما نمی فرمود.»
24. پس آن زن، فرزند پسری را به دنیا آورد و او را شیمشون (سامسون) نام نهاد.
آن طفل رشد کرده، ذات الهی وی را برکت فرمود.
25. پس روح خدایی، وی را که در اراضی خانوادگی دان، میان شهرهای صُرعا و اِشتائول ساکن می بود، نیرویی فرا انسانی عطا فرمود.