هفدهمین هفطارا
یشعیا 6/1-6/13
یشعیاهو یا یشعیا پسر آموص از اشرافزادگان ساکن یروشالییم میبود. وی در آخرین سال سلطنت عوزیاهو یا 3168 عبری درپادشاهی یهودا – جنوب ایسرائل باستان پیامبری را آغازیده، تا پایان دوران سلطنت حزقیاهو به گفتهای ؛ اوایل سلطنت منشه- پسر حزقیاهو به سال 3230 عبری پیامبری و ارشاد قوم ایسرائل را پس می گرفت.
یشعیا به سبب اشرافزادگی به گروه درباریان آن زمان راه یافته و با والایی، شیوایی و نیروی بیان و سخنوری بی همتایش ، بی درنگ در اندیشه تمام کشور یهودا جای گرفت. وی در اندک زمانی، برجسته ترین و بانفودترین روحانی ملت ایسرائل شناخته شد و با نبوتهای بسیار ژرفش بر پادشاهان و سیاستمداران آن زمان چیرگی افزونی یافت.
یشعیا در تمام دوران نبوتش بر سیاستمداران سودجو، فاسد و مخالفان عدالت اجتماعی و حقوق انسانها ایستاد و از این رو سرانجام در دوران سلطنت منشه- پادشاه یهودا در ستیزی با بت پرستان و مخالفان پیام یکتا پرستی اش کشته شد.
کتاب یشعیا دارای دوبخش اول و دوم است:
او در بخش اول (فصل1-39 ) ملت ایسرائل را از پیروی سنتهای ملت آشور که ایسرائل را در دست داشت پرهیز داده، تنها راه بقای ایشان را پیروی از تورای مشه و ایمان کامل به حد-ا یکتا می داند و دوران ظهور ماشیح و نجاتشان را در این بخش پیش بینی کرد.
بخش دوم کتاب یشعیا (فصل 40-61) یا تسلاهای یشعیا، اشاره به پایان دوران گالوت و سرگردانی های ملت ایسرائل و بازگشت به سرزمین مقدس ایسرائل دارد.
دیدن یشعیای ناوی ، رویایی از فرشتگان آسمانی و جلال ذات الهی را مشروح در هفطارای ییترو، وجه تشابهی است با دیدن قوم ایسرائل ، معجزات آسمانی را هنگام دریافت ده فرمان الهی در پای کوه سینا که در پاراشای ییترو آمده است.
یشعیا – فصل شش
1-و اما در سال درگذشت عوزیاهوی پادشاه (3168 عبری) من – یشعیای ناوی در رویا جلال خد-اوند را چنانکه از فراز تخت سلطنت عالی و پرشکوهش متجلی می بود، نگریستم که نور و جلال پایه های آن، بارگاه مقدس بت همیقداش را از روشنایی پر ساخته بود.
(عوزیاهو که خویش را خودسرانه کهن گادول خوانده بود و قصد کهانت در بت همیقداش را داشت، به خواست الهی گرفتار بَرَص شده، تا پایان عمر از آمدن به بت همیقداش باز داشته شد.
یشعیا در این رویا جلال الهی را هنگام دادرسی درباره این خطای پادشاه عوزیاهو می نگریست.)
2-در این رویا نگریستم که سِرافیم (فرشتگان آسمانی) چنانکه در خدمت ذات اقدس الهی ایستاده بودند، هر یک شش بال داشته هریک از آنان دوبال را در پوشاندن سیمایشان از بیم دیدن شکوه جلال الهی به کار می بردند. دوبال را در پوشاندن پاهایشان در نمودن فروتنی و کوچکی در برابر حد-ا داشته و از دو بال مانده در پرواز و خدمت به ذات الهی بهره می گرفتند.
3-در آن لحظات ، یکی از فرشتگان به دیگری چنین گفت:
“مقدس است، مقدس است حد-ای مخلوقات عالم هستی.”
“همان حد-ایی که تمام زمین از جلالش آکنده است.”
(سه بار تکرار “مقدس است”، تاکیدی بر پاکی، پارسایی و تقدس کامل ذات الهی است که آن خارج از دنیای جسمانی ، خرد ، درک و فهم بشر است.)
4-و اما در آن لحظه از هیبت ندای فرشتگان ، پایه های دروازه ورودی بارگاه الهی دربت همیقداش به لرزه در آمده، دیدم که آن جایگاه دادرسی الهی به نشان خشم خد-اوندی از گناهکاری عوزیاهوی پادشاه انبوه از دود شد.
(از دید یشعیا ، روشن و با جلال شدن جایگاه عدل الهی ، نشان خشنودی خد-اوند و پر شدن جایگاه از دود، نشان نارضایتی و خشم الهی است.)
5-در این هنگام بر خود فریاد برآوردم:
“وای بر من که در برابر این همه جلال و شکوه، وجود من هیچ و پوچ است؛ زیرا من انسانی با لبهای آلوده به گناهم و نیز در میان انسانهایی با لبهای آلوده به گناه میگذرانم. با آنکه چشمانم جلال پادشاه پادشاهان، خد-اوند عالم هستی را نگریست.”
(ناوی نگران است که مبادا برای انسان بودنش و آگاهی از خطا و به ویژه سخنان آلوده انسانهای پیرامونش، سزاوار خدمت به ذات الهی نباشد.)
6-اما در این لحظه، یکی از سرافیم چنانکه پاره ذغالی افروخته از مذبح (آتشدان) مقدس را با انبر در دست داشت، به سوی من پرواز کرد.
7-آن فرشته با آن ذغال افروخته دهانم را لمس کرده، گفت:
“ای یشعیا اکنون بنگر که این آتش، لبهایت را لمس نموده و چنین، لبهایت از گناه پاک شده ، کفاره شدند.”
8-و اما در این هنگام، ندای آسمانی خد-اوند به گوشهایم رسیدکه فرمود:
“ای گروه فرشتگان و مشاوران آسمانی، چه کسی رابه نام پیامبر برای ارشاد ملت ایسرائل بفرستیم؟ چه کسی این رسالت را پذیرفته، از سوی ما در برابری با گناهان ملت ایسرائل خواهد رفت؟”
و من یعشیا بی درنگ گفتم:”خد-اوندا! من آن شخص هستم. حقیر را برای منظور گسیل فرما.”
9-سپس خد-اوند فرمود: “پس برو به این ملت (ایسرائل) برسان:
ای ملت ایسرائل ، پیام خد-اوند را توسط پیامبران پیش از من شنیده و هم اکنون به زبان من هم می شنوید؛ اما برای غرور و خودخواهی تان آن را درنمییابید و معجزات آسمانی بسیاری را نگریسته ، برای بی ایمانی تان آنها را نمی دانید.”
10-“پس قلبهای این ملت را که برای گناه می تپد ، فربه کن تا ضربانشان سست شده، دیگر احساسی نداشته باشند.
گوشهایشان را سنگین کن که دیگر نشنوند و چشمانشان را ببند تا دیگر مناظر گناه آلودشان را نتوانند ببینند.
آن هنگام ناچار به سوی خد-اوند بازگشته ، پس از توبه خویش به خواست الهی درمان می یابند.”
11-سپس پرسیدم:”خد-اوندا، چه هنگام این بی ایمانی و مجازات ملت ایسرائل به طول می انجامد؟”
و ذات الهی درپاسخم فرمود:”تا روزی که شهرهای ایسرائل، ویرانه ای بی ساکنانشان شده، خانه ها بی مردمانشان و زمین ویران گردیده ، بی بهره شود.”
12-“تا روزی که سرانجام، خد-اوند ، ملت ایسرائل رابرای این بی ایمانی ها و نافرمانی هایشان به جاها دوردست به گالوت فرستاده ، سرزمینشان را کامل ویرانه ای کرده باشد.”
13-“اما اگر یک دهم از ملت ایسرائل بر زمین مقدس مانده و آنها کم کم فاسد شوند ، باز هم قوم ایسرائل نابود نخواهد شد، زیرا همچون درخت بلوط یا چناری که پس از بریدن تنه اش هنوز هم در جایش مانده و ریشه زندگی اش بوده و در خور سبز شدن دوباره باشد، ملت ایسرائل نیز به گونه جرقه ای مقدس از حیات و بقا در ریشه اش نهفته شده و هرگز نابود نخواهد شد.”