چهاردهمین هفطارا
یحزقل 28/25-29/21
اگر شبات ، روش حودش باشد، یشعیا 66/1-66/24 خوانده میشود
یحزقل ناوی که از سال 3331 عبری و در اسارت بابل، پیامبری و ارشاد ملت را آغاز کرده بود ، با دوری از سرزمین ایسرائل، پیاپی از حال افرادش که هنوز، در آنجا مانده یا به مصر گریخته بودند آگاه شده،با خبر می بود.
وی که پیام اصلی نبوتش، نوید بازگشت همه ملت ایسرائل به راه خد-اوند بود، آن را تنها به راه پشیمانی از خطاها وتوبه ملت ایسرائل ممکن می دید.
همچنین با استعداد بی همتایش در به کار گیری استعارات، تشبیهات و امثال در بیان نبوتهایش ، آینده و پایداری ملت را رهنمونی ایشان در گالوت می دانست. از این رو، با دیدی همانند یِرمَیای ناوی پیوسته قوم ایسرائل گالوت را از پیروزی زندگی مردم دیگر دور داشته، پرهیز می داد.
یحزقل در این بخش از نبوتها، آن گروه از ملت ایسرائل ساکن مصر را هشدار میدهد که مصر با تمام نیرو و شکوهش، سرانجام به خواست الهی نابود می شود و تقلید و پیروی از سنتها و روش زندگی مصریان یا بیگانگان، هیچ فرجام نیک و مثمری برای آنها نداشته و نخواهد داشت.
اشاره او به نوید رهایی و گردآوری ملت ایسرائل از گالوت ونیز شکست و برکناری (پَرعو) فرعون در این هفطارا ، شبیه است با نوید در آوردن ملت ایسرائل از مصر، بازگرداندنشان به سرزمین ایسرائل و شکست و سقوط قدرت فرعون دوره مشه ربنو که در پاراشای وائِرا آمده است.
یحزقل – فصل بیست و هشت
25-خد-اوند خالق یکتا چنین فرمود:
“پس از آنکه قوم ایسرائل پراکنده در میان ملتهای دیگر را گرد کنم و از این انجمن ، تقدس ذات اقدسم را به مردمان جهان بنمایم، ایشان (ملت ایسرائل) بار دیگر در سرزمین خودشان که به بنده خادمم-یعقوب (پدر ملت ایسرائل) بخشیدم، ساکن می شوند.”
26-“سرانجام، ایشان در آن سرزمین با امن و آسودگی خاطر زیسته، خانه هایشان را ساخته، تاکستانهای انگورشان را خواهند کاشت. همچنین پس از آنکه ذات من، حکم محکومیت را درباره تمام همسایگانی که در این مدت با ملت ایسرائل با اهانت و حقارت رفتار کرده اند فرمودم، انجام دهم؛ ملت ایسرائل به آسایش در سرزمینشان ساکن شده، در می یابند که من خد-اوند ، حد-ایشان هستم.”
فصل بیست و نه
1-و اما در روز دوازدهم دهمین ماه (طوت) از دهمین سال (سلطنت صیدقاهو آخرین پادشاه یهودا، یعنی ، دوازدهم طوت 3338، حدود 7 ماه پیش ا ویرانی بت همیقداش اول) کلام خد-اوند بر من یحزقل نازل شده، چنین فرمود:
2-“ای یحزقل – پسر انسان ، دیده و روی خود را به فرعون – پادشاه مصر نموده ، علیه وی و همه مردم مصر از سوی من نبوت نما.”
3-“سخنت را ادا کرده، چنین بگو که خد-اوند قادر مطلق چنین می فرماید:
بنگر که ذات من ضد تو برخاسته ای فرعون ، شاه مصر که همچون سوسمار و اژدهایی عظیم در میان رودخانه هایت آرمیده ای و ادعا می کنی که رودخانه نیل من از آن خودم است و خود ، آن را ساخته ام.” (یحزقل ، سرزمین مصر را به رودخانه نیل و شعبه هایش و فرعون را به سوسمار که بت پرستیده شده مصریان و در رود نیل بسیار میبود، همانند می سازد.)
4-“من خد-اوند ، قلابها را در فکرهایت فرو برده و چنانکه دیگر ماهی های رودخانه هایت را بر می انگیزم تا به فلسهایت (به خودت) بچسبند، تو را با تمام دیگر ماهی ها که به تو چسبیده اند، یکجا از رودخانه هایت بیرون خواهم کشید.”
5-“سپس همگی شما، یعنی تو و تمامی ماهیان دیگر رودخانه هایت با هم به بیابان خشک ریخته شده، بر زمین صحرا خواهید افتاد. شما را کسی برنخواهد گرفت و هیچ کس نیز گردتان نخواهد کرد، زیرا شما را برای طعمه و خوراک به جانواران زمین و پرندگان آسمان واگذار کردهام.”
(یحزقل ناوی از سوی خد-اوند نبوت میکند که فرعون را حد-ا هنگام نبرد به همراه تمام اطرافیانش و بزرگان مصر، همچون ماهیان دریا صید کرده ، نابود خواهم کرد و سرانجام پیکرهای بی جانشان نیز بر زمین صحرا طعمه حیوانات و پرندگان خواهند شد.)
6-“آنگاه همه مردم و ساکنان مصر خواهند دانست که من خد-اوند هستم و من تمامی این مصیبتها را بر سرشان آوردهام، زیرا ایشان پیوسته برای قوم، همچون عصایی ساخته از نی شکننده بوده اند.”
(مصر که پیوسته مردم و کشور ایسرائل را به مخالفت با فرمانروایی های بابل و آشور تشویق می کرد و قول اتحاد به ایشان می داد، در حمله و هجوم آن دولتها به ایسرائل ، خود را کنار کشیده ؛ همچون عصایی بی فایده از پشتیبانی و یاری به ملت ایسرائل پرهیز کرد.)
7-“تو کشور مصر، همچون عصایی بودی . هنگامی که ملت ایسرائل در نیاز به یاری و حمایت تو دستت را چسبیدند و تو پشت دادند، زیرا دست ایشان را شکستی و در نتیجه ، عضلات شانه هایشان را پاره کرده، کمرهایشان را برای نداشتن تکیه گاه از کار انداختی.”
8-پس خد-اوند خالق یکتا چنین می فرماید:
“پس خد-اوند خالق یکتا چنین می فرماید:
ای سرزمین مصر بنگر که من بر تو شمشیر فرود آورده ، مردم و حیوانات ساکنت را از تو خواهم برید.”
9-“سرزمین مصر، ویرانه و زمینی بی آب و علف می شوند و آنگاه خواهد بود که مردم مصر درمی یایند که من، خد-اوند قادر مطلق هستم که این مصیبت را برانگیختم؛ زیرا او- فرعون ادعا کرد که رود نیل از او بوده و او آن را ساخته است.”
10-“بنابراین آگاه باش و بنگر که من- خد-اوند بر تو (مصر) و رودخانه هایت هستم و با این که به فراوانی آب رودخانه هایت پشت داده و به داشتن آن به خود می نازی، سرزمین مصر را از میگدول(شمال مصر) تا سِونِه الی مرزهای کوش، ویرانه و زمینی بسیار بی آب و علف می کنم.”
(کوش، اِتیوپی یا حَبشه فعلی که جنوبی ترین نقطه مصر است.)
11-“تا جایی که پای هیچ انسان یا حیوانی از آن نگذشته و برای چهل سال در خور سکونت نباشد.”
12-“مصر را ویرانه ترین زمین در میان سرزمین های ویرانه کرده، شهرهایش را برای چهل سال خرابه هایی میان اراضی بی آب و علف خواهم کرد.”
(در هجوم و حمله آشور و بابل ، کشور ایسرائل ضمن اتکا به قدرت همسایه اش مصر و فرستادن موجودی خزانه اش به دولت آن و ابراز وابستگی میکوشید تا آنرا همدست خود ساخته و با ایشان از حمله بابل جلوگیری کند؛ اما مصر پس از گرفتن وجوه و دادن قولهای توخالی در حمله نِبوخَدنِصَر از حمایت ایسرائل پرهیز کرد.)
13- و اما خد-اوند قادر مطلق چنین می فرماید:
“سرانجام در پایان چهل سال، مردم مصر را که در میان دیگران پراکندم، گِرد خواهم کرد.”
14-“و آنگاه دوران اسارت مصر را پایان داده، آنان را به سرزمین پِتروس (شمال مصر یا مصر نخستین) و به زادگاهشان بازگردانده؛ اما این بار کشور پادشاهی حقیر و ضعیفی خواهند بود.”
15-“مصر این بار پست و خوارترین پادشاهی عالم شده و هرگز بر مردم و ملل دیگر برنمی خیزد. ذات من، ایشان را تا جایی ضعیف می سازد که فرمانروای اقوام دیگر عالم نخواهند شد.”
16-“پس از این رحد-اد است که ملت ایسرائل پند آموخته، هرگز ایمان و اعتقاد و اعتمادشان به دیگران نبوده، به یاد خواهند داشت که چگونه با اتکا به مصریان در پیشگاه ذات من خطا کرده و گناهکار شدند.سرانجام، آن هنگام در مییابند که تنها، من خد-اوند قادر مطلق هستم.”
(تنها تکه گاه و رهابخش ایشان بوده و خواهم بود.)
17-“و اما در روز اول نخستین ماه بیست و هفتمین سال (فرمانروایی نبوخدنصر، یعنی اول نیسان 3357) حکم حد-اوند بر من یحزقل نازل شده، فرمود:
18-“ای یحزقل- پسر انسان نبوخدنصر (نام اصل و اول نبوخدنصر) پادشاه بابل با سختی تمام به همراه سپاهش در برابر صور (بندری در لبنان) جنگید.
از گرمای بسیار آفتاب و طولانی شدن نبرد؛ سرهای همه سربازان بی مو شد و شانه هایشان از بار ابزار سنگین جنگی، آبله وتاول زده، پوست کنده شده، اما نه خودش و به سپاهیانش از نبرد با صور هیچ بهره ای از مزد و غنایم جنگی نبردند.”
19-“بنابراین خد-اوند قادر مطلق چنین می فرماید:
اینک من – خد-اوند سرزمین مصر را به نبوخدصر(نبوخدنصر) پادشاه بابل خواهم بخشید تا ثروت آنجا رابه یغما برده، اموالش را تاراج کند و آن را همچون طعمه برگیرد؛ تا این (مصر و اموالش) مزد و غنیمت جنگی برای سربازانش شمرده شود.”
20-“خد-اوند قادر مطلق می فرماید:
من – خد-اوند ، سرزمین مصر را مزدی در برابر خدمتی که نبوخدنصر و سپاهش با تسخیر و نابودی مصر برای من انجام دادند، به ایشان بخشیده ام.”
(تسخیر و نابودی مصر به دست نبوخدنصر و سپاه بابل و یغما رفتن ملت و همه دارایی مصر)
21-“وسرانجام در روز شکست و نابودی مصر به خواست من، شاخی برای رهایی ملت ایسرائل برافراشته خواهد شد.
آن هنگام، پیش بینی ها و نبوتهای تو یحزقل در میانشان، همچون لبهایی گشوده و آزاد مانده است و چنین؛ ملت ایسرائل خواهند دانست که من خد-اوند هستم.”
(واژه “شاخ” اشاره ای به کوروش هخامنشی دارد که با فتح بابل، قوم ایسرائل را نجات بخشیده، به سرزمین ایسرائل بازفرستاد و نیز اشاره ای به بازگشت استقلال و قدرت ملت ایسرائل است.)