دهمین هفطارا
پادشاهان اول 3/15-4/1
اگر نخستین شبات حنوکا یا روش حودش یا روز پیش از روش حودش باشد، هفطارای شبات حنوکا ، زخریا 2/14-4/7 و اگر دومین شبات حنوکا باشد، پادشاهان اول 7/40-7/50 خوانده میشود
این بخش از کتاب اول پادشاهان، شرح رویدادهای آغازین پادشاهی شلومو هملخ (حضرت سلیمان) است که 40 سال بین سالهای 2924-2964 عبری با جلال و شکوه تمام به سلطنت در سرزمین ایسرائل باستان پرداخته ، به ساختن بت همیقداش اول مفتخر شد. این پادشاه یا نوجوان هجده ساله در نخستین روزهای پادشاهی اش شبی در خواب، خود را به پیشگاه ذات الهی یافت و در پاسخ به پرسش خد-اوند برگزینش یکی از چهار نعمت بلندی عمر، دارایی، دانایی یا قدرت و جلال، عقل و توانایی را برگزید. ذات الهی با خشنودی بسیار از حسن انتخاب شلومو، نه تنها مقام داناترین انسان تاریخ بشر را به او عطا کرد، نعمات دیگر(عمر، ثروت و قدرت) را ه به وی ارزانی فرمود.
هفطارای میقص با شرح لحظه برخاستن شلوموی پادشاه از این خواب طلایی و شرفیابی به پیشگاه الهی آغاز شده است. سپس به ذکر داوری اش میان دو زن بر سر مالکیت نوزاد شیرخوارشان می پردازد که نیروی شگفت و بی همتای داوری شلومو در حل آن، دانایی و دریافت الهی وی را در دیده های تمامی سرزمین ایسرائل ثابت کرده و از این هنگام ، پادشاهی او به گونه ای حقیقی استوار می شود.
شلومو هملخ در دوران طلایی سلطنت، با اندیشه و دریافتی فراتر از انسانهای پیش و پس از خود به آسانی، توانایی بینشی آسمانی و پیامبرانه را یافت و از این رو، سه مجموعه بی نظیر و شاعرانه بر جای نهاد که پس از تورای مشه و بخش نویئیم (پیامبران)، در سومین بخش با نام کتوبیم (نوشته های مقدس) در کتاب مقدس گنجانده شده است . این سه مجموعه عبارتند از:
میشله یا امثال سلیمان ، شیر هشیریم یا غزلهای سلیمان و قوهلت یا جامعه سلیمان.
برخواستن شلومو هملخ از خواب،در نخستین آیه این هفطارا وجه تشابهی است با برخاستن پرعو (فرعون) از خوابهایش که در پاراشای میقص آمده است.
پادشاهان اول- فصل سه
15-پس شلومو از خواب برخواسته، دانست که اینک در خواب بوده است. (در این خواب بود که درخواست وی از خد-اوند برای دریافت دانایی و فراست پذیرفته شد، بی درنگ پس از بیداری از این دانایی و بینش معجزه آسا آگاه شد.)
سپس او برای شکرگزاری درگاه الهی به یروشالییم آمد و در برابر آرون ده فرمان (صندوق مقدس عهد الهی) ایستاد و قربانی های سوختنی و هدیه های ارادتی به پیشگاه الهی تقدیم کرده و جشنی برای تمام خادمانش سامان داد
.
16-آنگاه روزی دو زن (به روایتی ؛ دو زن مهمانخانه دار) به آستان پادشاه رسیده ، ایستادند.(برپایه این آیه ، پایین ترین گروه آن روزگار میتوانستند به حضور شلومو هملخ رسیده و از او درخواست داوری کنند.)
17-یکی از دو زن گفت:”ای سرور من، ما هر دو در یک خانه زندگی میکنیم. هنگامی که این زن در خانه ام بود، دارای نوزادی شدم.”
18-“سه زن پس از زایمان من، این زن نوزادی را به دنیا آورد، چنانکه در یک خانه بوده و کسی که شاهد این جریان باشد، نبود و تنها ما دو تن در آن خانه به سر می بردیم.”
19-“و شبی نوزاد این زن درگذشت، زیرا مادرش به هنگام خواب بر او غلتیده بود.”
20-“پس وی در نیمه شب برخواست ، پسر نوزاد مرا از کنار من در حالی که من- بنده کنیزت در خواب بودم برگرفته، در آغوش خود نهاد و کودک درگذشته خود را کنار بالین من گذاشت.”
21-“بامداد که برخواستم تا نوزادم را شیر دهم، او را مرده یافتم، اما پس از دقت بیشتری در روشنایی روز دریافتم که این طفل درگذشته ، پسر من نیست.”
22-آن زن دیگر گفت:”نه پسر زنده از آن من و مرده از آن تو است”؛ اما زن نخست در پاسخ مدعی شد “خیر ، همانا پسر زنده از آن من و مرده از آن تو است ” و چنین در آستان پادشاه به ستیز پرداخته و هر یک از گفته خود دفاع کرد.
23-پس پادشاه دخالت کرده ، گفت :”این زن می گوید :”پسر زنده از آن من و مرده از آن تو است و دیگری میگوید خیر، پسر مرده از آن تو و زنده از آن من است.”
24- پادشاه چنین فرمان داد:”شمشیر مرا بیاورید.” پس شمشیر پادشاه را به نزدش آوردند.
25-پادشاه فرمان داد تا کودک زنده را با شمشیر به دو نیم کرده، نیمی را به زن نخست و نیم دیگر را به زن دیگر بدهند.
26- در این هنگام ، زنی که کودک زنده مال او بود. برای اینکه قلبش توان مرگ فرزندش را نداشت، گفت: “ای آقای من- پادشاه این طفل زنده را به آن زن بده ، اما او را نکش.”
زن دیگر گفت:”ای پادشاه بگذار که پسر نه از آن من بوده و نه از آن او باشد و طفل را دونیم ساز.” زیرا مادر حقیقی او آن زنی است که پذیرفت تا طفل را به زن دیگر ببخشد، ولی راضی به مرگش نشد.(تنها عقل و هوش آسمانی شلومو این معما را حل کرد.)
28- و چون تمام مردم ایسرائل از داوری پادشاه آگاه شدند، به راستی از پادشاه ترسیدند ؛ زیرا نگریستند که وی با اینکه جوان است، عقل و دریافتی الهی دارد و از راه آن ، ایشان و کشور را داوری خواهد کرد.
فصل چهار
1-و چنان بود که شلوموی پادشاه، فرمانروای همه سرزمین ایسرائل شد.