نام دکتر روح الله سپیر در تاریخ یهودیان ایران بعنوان پزشکی انسان دوست و ایثارگر که در راه خدمت به همنوعش دانسته سر در کف نهاد و عاشق وار در جهادی مقدس جان باختگی را پذیرفت، ثبت شده است.
روح الله سپیر فرزند دوم مرحوم میرزا آقاجان و بانو نصرت، نیز نوه حکیم شلمو پزشک حاذق دربار ناصرالدین شاه قاجار بود و در سال 1290 خورشیدی در خانواده مرفه در تهران به دنیا آمد. مادرش نصرت حکیم در رشته مامایی فعالیتی پرتلاش و پرثمر داشت. روح الله سپیر تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه نور و صداقت آغاز کرد، سپس دوره متوسطه را با فراگیری زبان انگلیسی در کالج امریکایی با موفقیت به پایان رسانید. ضمن آنکه دلمشغولی هایش طی دوران تحصیل معطوف به فعالیت های فرهنگی و اجتماعی بود.
از نخستین پیش آهنگان بوده که در دبیرستان رهبری گروهی پیش آهنگان را هم عهده دار شد. مدتی در مدرسه نور صداقت به تدریس علوم طبیعی مشغول شد و زمانی هم در داروخانه به داروسازی پرداخت. اوقات فراغتش را به ورزش های شنا و کوهنوردی می گذراند، همچنین از استعدادش در امر نمایشنامه نویسی بهره می برد و گاهی نوشته هایش را در محیط آموزشی بر روی صحنه تئاتر میبرد. او زبان انگلیسی را مانند دیگر اعضا خانواده اش بخوبی می دانست.
پس از تاسیس دانشکده پزشکی دانشگاه تهران در دوران زمامداری رضاشاه، روح الله سپیر یکی از نخستین دانشجویان بوده که توانست به این دانشکده راه یابد و با موفقیت فارغ التحصیل شود.
دیری نپائید در یک بیمارستان دولتی در بخش زنان و زایمان مشغول به گذرانیدن دوره انترنی شد. طی این مدت رفتاری تلخ و غیر انسانی را نسبت به همکیشان خود (یک زن یهودی که برای زایمان مراجعه نمود) را تجربه کرد و همین امر باعث شد تا دکتر سپیر به دنبال راه چاره ای باشد تا همکیشانش در اینگونه موارد از رفتارهای آنتی سمیتیزم مصونیت داشته باشند. از این روجهت تحقق بخشیدن به اندیشه های خویش به عضویت کانون جوانان یهود درآمد و به موازات اهداف و فعالیت های خیرخواهانه این سازمان، اقدام به تاسیس تشکل هایی جهت تامین و تعمیم بهداشت عمومی و یاری رساندن به طبقه محروم جامعه نمود.
قدم بعدی ایجاد مرکز و یا پایگاهی برای ارائه خدمات درمانی و دیگر خدمات کمک رسانی بود. از بین محل های موردنظر کنیسای ملاحنینا واقع در خیابان سیروس تائید و انتخاب گردید. با وجود آنکه مسئول کنیسا (یوسف ملمد) خود در بستر بیماری بود، ضمن استقبال، آمادگی خود را برای هرگونه کمک و مساعدت اعلام نمود. دیری نپائید این مرکز با نام درمانگاه کانون خیرخواه موجودیت خود را اعلام نمود. ضمن آنکه بسیاری دیگر از اطبا یهودی از این امر استقبال نمودند و اعلام آمادگی خود را جهت همکاری صمیمانه اعلام داشتند. بویژه دکتر جوان رحیم کهن که او هم سودایی خدمت به جامعه را داشت و بیشتر اوقاتش را همراه دکتر سپیر می گذراند. برای تامین بودجه جهت نگهداری، گسترش و پیشبرد اهداف کانون خیرخواه، اعضا کانون به سرپرستی روح الله سپیر اقدام به جمع آوری کمک های مردمی مشتمل بر پول، دارو و خواربار نمودند. همچنین کنسرتی را با حضور جمعی از هنرمندان معروف (آقایان موسی و مرتضی نی داوود و با همکاری خانم ملوک ضرابی و تنی چند از دیگر هنرمندان) با موفقیت برگزار نمودند که مورد استقبال کم نظیری قرار گرفت و بدین ترتیب توانستند مسائل مالی خود را تا حدی حل نمایند. اوج فعالیت های دکتر سپیر مصادف شد با جنگ ویرانگر جهانی دوم. اواسط سال 1320 خورشیدی رضاشاه به تبعید میرود، قوای متفقین ایران را تسخیر میکنند و دنیا در آتش می سوزد. قحطی، فقر و گرسنگی، تاخت و تاز و سرایت امراض مسری گوناگون از ارمغان های شوم آن جنگ بود. طاعون، وبا، بیماری های مقاربتی، تیفوس و تیفوئید دامنگیر شهرهای ایران میشود. محله سرچال، خیابان سیروس و سرپولک هم از این امر مستثنی نمی مانند بویژه با ورود و پناهنده شدن فراریان لهستانی و راه یافتن بچه های جنگ زده به خانه های محله و بستری شدن بیماران جنگی در کانون خیرخواه. محله سرچال با فقر و فلاکت و گرسنگی بیشتری روبرو میشود، فزونی آلودگی ها، کمبود امکانات پزشکی و عدم رعایت اصول بهداشت باعث شیوع تیفوس گردید. این بیماری ستمگر بی محابا بینوایان محله سرچال را سخت دربرگرفت و چون عفریت جنگ دعوت به کشتار انسانها نمود.
کانون جوانان به سرپرستی دکتر سپیر با تلاشی بی وقفه شبانه روز صدها بیمار مشرف به مرگ را از مرگ حتمی نجات دادند و در حاشیه رسیدگی به بیماران، دکتر سپیر شخصا فعالیت خود را به عنوان پیام آور بهداشت و پاکیزگی آغاز نمود. نظارت بر بهداشت مغازه ها، قصابی ها، منازل و نیز آموزش بهداشت همگانی و فردی، مراجعه به شهرداری برای تسریع در جهت حفظ بهداشت و تمیز نگاه داشتن کوچه ها، منازل، کنیساها و دیگر اماکن عمومی. حتی تهیه و توزیع گرد DDT که برای ریشه کن نمودن شپش به تازگی به بازار آمده بود، مراجعه به اداره خواربار فروشی برای تامین سهمیه حبوبات، برنج، قند وشکر که در آن زمان جیره بندی شده بود. برای کاهش تلفات، فعالیت دکتر سپیر ابعاد گسترده تری بخود می گیرد. به کار خود را در درمانگاه توسعه بیشتری می بخشد، مرتب از بیماران مبتلا به تیفوئید و تیفوس عیادت میکند، به خانه های آنها میرود. گویی در این جهاد مقدس خودش را فراموش کرده است. سرانجام فعالیت های خستگی ناپذیر، دکتر سپیر را خسته و بی رمق میسازد. بهار 1322 فرا رسیده، چند روزی به عید پسح نمانده، دکتر سپیر احساس تب و کوفتگی میکند اما اهمیت نمیدهد حتی به هشدارها و درخواست های اطرافیان برای حفظ سلامتی خودش هم توجهی نمیکند، احساس مسئولیت لحظه ای او را رها نمیکند. باوجود آنکه بیماری تیفوئید در بیشتر نقاط تهران مهار شده ولی هنوز آثاری از این بیماری در محله سرچال وجود دارد. شاید دلیلش هم ابتلای دکتر سپیر به بیماری تیفوس می باشد، سرانجام این دکتر جوان به بستر بیماری افتاد و در 22 فروردین 1322 چشم از جهان فرو بست.
پیش از مرگ فقط یک وصیت نمود “نگذارید درمانگاه خیرخواه از هم فرو بپاشد”
امروز کانون خیرخواه با نام دکتر سپیر یکی از مجهزترین بیمارستان های جنوب تهران بشمار میرود.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *