در سال 1338 خورشیدی (1959 میلادی ) دریک خانواده متدین یهودی در شهر کوچک نهاوند پا به عرصه وجود نهاد . او فرزند آخر خانواده همراه با خواهر و دو برادرش در محله ی سنتی کلیمیان رشد کرد . پدرش “مهدی صدیقیم”در بازار به شغل خرازی مشغول بود و مادرش “راحل نصیری” خانه دار بود و کوشا در تربیت فرزندانش .
فریبا تحصیلات ابتدایی (تا کلاس چهارم دبستان) را در مدرسه آلیانس گذراند. گر چه در نهاوند امکانات دسترسی به کتاب بسیار اندک بود اما او علاقه ی خود را به ادبیات از همان دوران، با گوش سپردن به قصه ها و متل هایی که مادر می گفت نشان می داد. در سال 1348 خورشیدی به دلیل نیاز به ادامه ی تحصیل برادرانش در دانشگاه، با خانواده به تهران مهاجرت کردند.
او به امکانات کتاب و کتابخوانی در پایتخت پی برد و با علاقه، کمبودهای گذشته را با عضویت در کتابخانه ها واستفاده ی ممتد از کتاب جبران کرد. “فریبا صدیقیم” در مقدمه ی یکی از کتابهایش نوشته است:
از همان کودکی مثل خیلی های دیگر خواندن را دوست داشتم و نوشتن را توی ذهنم تمرین می کردم تا اینکه زمانی عاقبت رسیدم به یک قلم و صفحات بی شمار کاغذ . بعد زندگی یک جور دیگری شروع شد. هر بار که یک داستان می نوشتم آدم ها را به نوع دیگری تجربه می کردم، اشیا و خودم را هم ؛ هر بار احساس می کردم از خودم بلندتر و بزرگ تر شده ام و نیز خودم را خوشحال تر حس می کردم.
او در نو جوانی مطالبی را جسته و گریخته برای خود روی کاغذ می آورد، اما در کلاس های انشاء نویسی بود که توانست به شکل و ساختار نوشته پی ببرد و یاد بگیرد که با نوشتن چگونه دست و پنجه نرم کند. هم کلاسی ها که به شوق و استعداد او در نوشتن پی برده بودند گاه انشای خود را به او می دادند تا بنویسد . ضمن آنکه تشویق معلم هایش از نقطه عطف های بالا بردن اعتماد به نفس او در زندگی و نیز حتی نوشتن بسیار موثر بوده است، برایش شیرین بود که معلم ها او را ” چشم و چراغ مدرسه” می نامیدند
دوران متوسطه را در تهران و در دبیرستان کوثر( گنج دانش ) فخرآباد گذراند. درهمین سنین بود که شروع به سرودن شعر کرد؛ شعرهایی که اکثرا نوستالژیک با فضایی کدر بود. وی بیاد می آورد که حضور و سایه ی این غم و اندو در شعرها چگونه بعضی از افراد خانواده را نگران کرده بود . فریبا شعرها و نوشته های خود را در جعبه ای جمع می کرد و نگاه می داشت . این نوشته ها رنگ و بوی نوجوانی داشتند، رمانتیک بودند و از غم ها و جدایی ها و جفاهای روزگاری که هنوز تجربه ی زیادی از آن نداشت حرف می زدند. او می گوید که از همان اوان به نوعی منزه طلب بود و نگاهی حسرت بار به کمال و انسانیت را در نوشته ها یش تجربه می کرد.
او پس از گذشتن از سد کنکور به دانشگاه تهران راه یافت و در سال 1362 خورشیدی مدرک خود را در رشته ی فیزیوتراپی از دانشکده پزشکی دریافت نمود و در رشته ی حرفه ای خود مشغول به کار شد . همزمان با همسرش “مراد پژوهان” پیوند زناشوئی بست ، ماحصل این ازدواج دو فرزند پسر می باشد .
فریبا صدیقیم نوشتن را به طور جدی تر و رسمی تر از زمانی آغاز کرد که در کلاس های روانشناسی کودک در انستیتو سیمین شرکت کرد. در آنجا به ادبیات کودکان آشنایی بیشتری پیدا کرد و شروع به نوشتن داستانهایی برای کودکان کرد. با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و نیز شورای کتاب کودک آشنا شد و در آنجا با حضور استادانی مانند خانم میر هادی بیشتر آموخت و تشویق شد. او با مجله های کودکان از قبیل کیهان بچه ها همکاری کرد . حاصل این فعالیت ها 15 کتاب کودک و نوجوان است که توسط نشرهای معتبری به زیر چاپ رفت و جوایز متعددی را نصیب وی کرد.
در سال 1371 خورشیدی ، وی اولین کتابش را تحت عنوان « دو برادر دو دوست » زیر چاپ برد.
در همان سال ها فریبا صدیقیم علاوه برسرودن شعر و داستان کودکان، شروع به نوشتن داستانهایی برای بزرگسالان کرد . بعد از تجربه ی نوشتن برای بزرگسالان در مورد تفاوت نوشتاری حول محور این دو دنیای خاص و متفاوت، او در مقدمه ی یکی از کتابهایش می نویسد:
نمی دانم چرا وقتی برای کودکان و نوجوانان می نویسم کلمات شادند و می خندند . اما هنگامیکه برای بزرگسالان می نویسم کلمات غمگین هستند . این را خودم نمی گویم، نوشته هایم می گویند. شاید علتش این است که بزرگی خودم را کمتر دوست دارم.
فریبا برای ارتقاء و فراگیری بهتر در محفل و انجمن های ادبی از جمله در جلسات استاد ” ناصر ایرانی “حضور فعالی از خود نشان داد .در این کلاس ها دانشجویان ضمن آموختن از استاد نوشتار های خود را ارائه می کردند تا در مورد شان بحث و گفتگو شود . در پایان این دوره داستان « شبی که آخر نداشت» تالیف فریبا صدیقیم به عنوان بهترین داستان انتخاب شد و به او هدایایی اهدا گردید .
دیری نپائید ” فریبا صدیقیم ” با فرستادن سروده ها و نیز داستانهای کوتاه خود به مجلات و نشریات ادبی، فصل جدیدی را در فعالیت های فرهنگی خود آغاز نمود . همزمان با شرکت در کلاس های سیستماتیک دکتر براهنی با شعر، داستان نویسی و ساختار آن آشنایی عمیق تری پیدا کرد ، بیشتر آموخت و جدی تر نوشت و اجازه داد که این آموخته ها هر روز بیشتر در کارهای او نفوذ یابند و راهش را مشخص کنند.
بعدها شانس این را هم داشت که در کارگاه های داستان نویسی هوشنگ گلشیری نیز حضور یابد و از وی فرا بگیرد . در همین راستا او به نقد نیز روی آورد . نقد برای او همزاد نوشتن بود و به اندازه ی نوشتن به او هیجان می داد . چند نقد در رابطه با رمان، داستان و شعر نوشت و در مجلات به چاپ سپرد. ضمن آنکه در تعدادی از کلاس های داستان نویسی تدریس کرد و توانست کمی از مطالبی را که آموخته بود منتقل کند.
در اوایل دهه 1380 خورشیدی فریبا علاوه بر نشرکتب کودک و نوجوان مجموعه شعر ” به تعویق می اندازی ام تا کی” و مجموعه داستان “شبی که آخر نداشت” را به چاپ رساند که شامل تعداد متفاوتی داستان بود با تکنیک های مختلف . اشعار فریبا به ویژه مجموعه « به تعویق می اندازی ام تا به کی » با تکیه بر اهمیت تکنیک و بخصوص زبان در شعر در مقام پست مدرن محسوب می شدند و موج نویی را در زمان خود نمایندگی می کردند . داستان « شبی که آخر نداشت» که اسم کتاب از آن انتخاب شده، اولین داستان اوست که در مورد زنی یهودی است که با مادر و برادر خود پس از سالها به شهرستان کوچکی که در آن زندگی می کرده اند برمی گردند و به قبرستان یهودیان می روند و می بینند که بولدوزر از روی جسدهای قدیمی اقوامشان گذشته است.
در سال 2001 فریبا صدیقیم بهمراه خانواده به آمریکا مهاجرت کرد و در شهر لس آنجلس سکونت نمود . مشکلات مهاجرت باعث شد که او فعالیت نوشتن را برای مدتی متوقف کند ، به کالج برود و به تحصیل در رشته« اولتراسوند » مشغول شود ، اما او هرگز نیاز به نوشتن را به فراموشی نسپرد و همانطوردر ذهن خود نوشتن را ادامه می داد . وی در رشته ی اولتراسوند مشغول به کار و تدریس شد. عاقبت نیاز وی به نوشتن بر مشکلات زندگی روزمره فائق آمد و پس از وقفه ای سه ساله دوباره شروع به نوشتن کرد. پس از مدتی به گروهی به نام گروه ادبی« شنبه» پیوست و نوشتن را جدی تر گرفت؛ حاصل این فعالیت جدید یک مجموعه شعر بود به نام ” این قلب معمولی نمی زند” ، دو مجموعه داستان به نام های ” شمع های زیر آبکش ” و ” من زنی انگلیسی بوده ام”، سه کار کودک و نوجوان به نام های ” به اندازه ی چین چین های دامنم دوستت دارم” ، ” شما دوست مرا می شناسید؟” و ” چه کسی آب آبگیر را تمام کرد” و نیز یک رمان به نام ” لیورا”.
شعرهای او در کتاب جدید حامل تجربه های بیشتری از گذشته می باشد؛ او این بار با بکارگیری بیشتری از تصویر و تکنیک در حوزه ی شعر مدرن ، ارتباط نزدیک تری با خواننده اش برقرار می کند. وی با توجه به مهاجرتی که داشته، تجربه های جدید کسب شده را در داستان هایش ریخته و به عمق آنها کمک کرده است.
وی هرگز بند ناف خود را از موطنش نبرید ، خودش می گوید:” همیشه با کشورم از طریق انتشار کتابهایم یک ارتباط عاطفی و درونی را ادامه داده ام”
رمان « لیورا » اولین رمان اوست که نوشتنش چند سال به طول انجامیده است و در سال 2016 میلادی توسطه نشر نوگام در لندن چاپ گردید . این رمان در مورد زنی یهودی است که به علت سردی رابطه با همسرش به زندگی گذشته اش بر می گردد تا خود را کنکاش کند.
فریبا صدیقیم برای یک دوره نیز سردبیری مجله ی شوفار در لس آنجلس را به دست گرفت و در انتشار این مجله با شکرالئه برآوریان همکاری کرد.
تالیفات انتشار یافته از این نویسنده:
در زمینه ی کودکان و نوجوانان:
دو برادر دو دوست : نشر زلال سال1371 خورشیدی
من چی نقاشی کنم؟ : کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سال 71
اگر مادر بود چکار می کرد؟ : نشر زلال سال 1372 خورشیدی
سعید و اسباب بازی هایش : نشر زلال سال 72
احمد و بوته ی گل سرخ : انتشارات فرهنگ و هنر سال 1373 خورشیدی
چطور مادر را خوشحال کنم : انتشارات فرهنگ و هنر سال 73
من خودم : انتشارات فرهنگ و هنر سال 73
سفید گریه نکن : دفتر نشر فرهنگ اسلامی سال 1374 خورشیدی
کوچکترها بزرگترها : دفتر نشر فرهنگ اسلامی سال 76
نابغه ی کوچک : انتشارات نقش هنر سال 1377 خورشیدی
خانم بلوز آبی : نشر عصر سال 1378 خورشیدی
کتاب کمک درسی سوم ابتدایی : انتشارات فاِعق سال 78
دوستت دارم : انتشارات انتشارات چکه سال 1392 خورشیدی ( 2013 میلادی )
شما دوست مرا می شناسید : انتشارات پرنده آبی سال 93
چه کسی آب آبگیر را تمام کرد : انتشارات پرنده آبی سال 1395 خورشیدی
در زمینه ی بزگسالان:
به تعویق می اندازی ام تا کی : انتشارات سرواد سال 77 مجموعه ی شعر
مجموعه ی داستان شبی که آخر نداشت : انتشارات نگاه سبز سال 1378 خورشیدی
مجموعه ی داستان شمع های زیر آبکش : چاپ و نشر نظر سال 82
مجموعه ی شعر این قلب معمولی نمی زند : انتشارات مروارید سال 1391 خورشیدی
مجموعه ی داستان من زنی انگلیسی بوده ام : انتشارات ققنوس سال 91
رمان لیورا : نشر نوگام سال 1395 خورشیدی ( 2016 میلادی )