مارتین بوبر
داوید بن گوریون اولین نخستوزیر اسرائیل، مارتین بوبر را شخصیتی ماوراءالطبیعی در طبقه روحانی میدانست، مردی با معنویت کامل. او یک روزنامهنگار صهیونیست، یک راهبر سیاسی، کارشناس حسیدیسم و برای یهودیان استاد الهیات و برای مسیحیان فردی خردگرا بود. او یکی از پایهگذارانِ دیالوگ و برجستهترین فیلسوف یهودی در قرن بیستم بهشمار میرود.
مارتین بوبر با نام عبری: (מָרְדֳּכַי) مردخای بوبر در هشتم فوریۀ ۱۸۷۸ در یک خانواده یهودی ارتدکس در وین در زمان امپراتوری فرانتس ژوزف اول متولد شد. بوبر از نوادگان مستقیم حاخام قرن شانزدهم، ، مئير کتسنانبوگن[1] معروف به ماهارام (מהר”ם)، مخفف مردخای هاراو مئیر بود. سهساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند، سپس، به خانۀ پدربزرگ و مادربزرگش به شهر لمبرگ منتقل شد. او نزد پدربزرگش سولومون بوبر که یک تاجر و مزرعهدار و درعین حال یک ربای مشهور و دانشمندی برجسته در زمینه متون کهن یهودیت بود رشد یافت و این امر برتربیت فکری او بسیار تاثیرگذار بود. در دهسالگی به مدرسه سنت ژوزف رفت و گرچه این مدرسه جوِ ضد یهودی نداشت، اما فضای مسیحیِ مدرسه اثری ژرف بر وی نهاد تا جاییکه بعدها بهواسطه یک بحران مذهبی شخصی باعث شد او مدتی از آداب و رسوم یهودیت فاصله بگیرد.
در سال 1896، بوبر برای تحصیل فلسفه، تاریخ هنر و لغتشناسی(فیلولوژی) راهی وین شد. ضمن آنکه او از دوران جوانی شروع به خواندن آثار امانوئل کانت، سورن کییرکگور و فردریش نیچه کرده بود. این مطالعات الهامبخش او برای ادامه تحصیل در فلسفه در دانشگاه های وین، لایپزیک، برلین و زوریخ شدند.
در سال 1896، مارتین بوبر در حین تحصیل در زوریخ، با همسر آینده خود، پائولا وینکلر، نویسنده مشهور آلمانی از یک خانواده کاتولیک باواریایی آشنا شد و در سال 1900 این آشنایی منجر به ازدواج گردید و ماحصلش یک پسر به نام رافائل بود. در سال 1907 پائولا وینکلرکلیسای کاتولیک را ترک گفته و به یهودیت گروید.
مارتین بوبر یکی از پایهگذارانِ دیالوگ(گفتو گو) تلقی میشود. دیدگاهِ دیالوژیکیِ او تأثیر فراوانی بر دیگر متفکران گذاشته است و یکی از مهمترین متفکران قرن بیستم در اروپا بوده که تاثیر عمیقی بر فلسفه، دین، روان شناسی وعلوم انسانی گذاشت. او پژوهشهای گستردهای در باره حسیدیسم (جنبش عرفانی یهودی) انجام داد و بسیار تلاش کرد این باور مذهبی را به زبان مدرن توضیح دهد. او در آثار خود چهرهای معنوی و زنده از یهودیت ارائه داد که با عقلانیت خشک متفاوت بود.
بزرگترین موهبت بوبر برای نوع بشر مفهوم گفتو گو بود. او از کودکی بیشتر گرایش مذهبی داشت تا فلسفی، کتاب گویای او تحت عنوان من و تو نشان میدهد چگونه انسان با دنیای درونش پیوند دارد. او در تالیف کتابش دو نوع رابطه را شرح داده است: رابطه من با تو و پیوند من با ذهنیت، بهعبارتی رابطه من و تو تنها رابطه روشن و حقیقی است، در اینجا همه چیز دیدنی و قابل لمس است، گفته یا شنیده میشود و پیوند دوجانبه است. این یک گفت و گوی حقیقی است «صحبت کردن با یک وجود کامل». اما رابطه من و ذهنیت من پیوندی است که فاقد همه این صفات است. برای ذهنیت یک گفتو گوی حقیقی ناممکن است. مقدار شناخت تکنیکی با پیوند من و ذهنیت قابل افزایش میباشد فلسفه بوبر در مورد گفت و گو به نوشتن کتاب مفهوم انسانیت در فلسفه درسال 1943 انجامید، که در آن به نقش معنوی ملت یهود در بین ملل تاکید میکرد.
اواخر جنگ جهانی دوم، مارتین بوبر در شهرهای زوریخ و برلین شروع به فعالیتهای صهیونیستی کرد و در سال 1848 در سومین کنگره صهیونیسم شرکت کرد. او یکی از مدافعین آموزش برای ترویج صهیونیسم شناخته شد. برای مدت کوتاهی سردبیر مجله «دی ولت» ارگان اصلی جنبش صهیونیستی بود اما پس از اختلافش با پیروان تئودور هرتصل از این سمت کناره گرفت. پس از آن بوبر یک روزنامه اجتماعی را پایهگذاری کرد و شروع به آموزش فلسفه حسیدیسم کرد. بوبر با تئودر هرتصل در مورد جهتگیری سیاسی و فرهنگی صهیونیسم اختلاف نظر داشت. هرتصل صهیونیسم را حرکتی سیاسی تصور میکرد. در مقابل، بوبر معتقد بود که صهیونیسم باید برای غنیسازی فرهنگی به کار رود. بوبر استدلال کرد که پس از تشکیل دولت اسرائیل، نیاز به اصلاحات در یهودیت است. صهیونیستهاى سیاسى بههیچوجه از صهیونیسم فرهنگى و دینى بوبر خوششان نمىآمد و با آن از در مخالفت درمىآمدند، بعدها بوبر در فلسطین دیدگاهى عرضه کرد که باعث اختلاف و تضاد شدیدترى میان صهیونیسم فرهنگى او و صهیونیسم سیاسى حاکم شد. وى همراه با جودا ال. مگنس و ارنست سیمون و دیگران، از برنامه تفاهم میان یهود و اعراب براساس یک جامعه دوملیتى به جای راه حل دو کشوری حمایت مىکرد. گر چه او صهیونیست بود، اما اندکی بعد نشان داد که صهیونیسم او با صهیونیسم صرفا سیاسی اختلاف اساسی دارد. صهیونیسم او، فرهنگی و معنوی بود. ماهنامه درباره یهود که بوبر آن را تاسیس کرد و از سال 1916 تا 1924 آن را اداره کرد بیانگر اصلی این اندیشه بود. مارتین بوبر از زمان پیدایش نهضت صهیونیسم و مهاجرتهای دسته جمعی به اسرائیل، پیوسته به یهودیان اخطار میداد تا با اعراب روابط برادرانه و صلحآمیز برقرار کنند و با همین کار دشمنی محافل صهیونیستی را نسبت به خود برانگیخت.
او از سال 1924 تا 193۳ بین دو جنگ جهانی استاد فلسفه دین و اخلاق یهودی در دانشگاه فرانکفورت بود و سخنرانیها و نوشتههایش یک منبع الهامبخش معنوی برای جامعه ستمدیدۀ یهود بهویژه در زمان نازیها بهشمار میرفت. در این دوران تمام یهودیان آلمان از تحصیل در مدارس شهر محروم شدند. در هنگام ممنوعیت فزاینده و شریرانه در امور مذهبی بوبر رئیس دفتر آموزش یهودیان در آلمان بود. او اغلب با مخاطره انداختن خود در تمام نقاط آلمان مسافرت میکرد و بعنوان نمایندهای برای الهام بخشیدن به نیروی معنوی و پایداری یهودیان بود. در سال 1930، بوبر استاد افتخاری در دانشگاه فرانکفورت «آم ماین» شد، اما بلافاصله پس از به قدرت رسیدن آدولف هیتلر در سال 1933، در اعتراض از استادی خود استعفا داد. سپس دفتر مرکزی آموزش بزرگسالان یهودی را تأسیس کرد، که آنهم با ممنوعیت دولت آلمان، روبرو گردید .
در سال 1938 درست پیش از فاجعه هولوکاست مارتین بوبر به اورشلیم مهاجرت کرد. او به سمت استاد فلسفه اجتماعی در دانشگاه عبری منسوب شد و تا سال 1951 مشغول تدریس بود. وی به همراه آلبرت انیشتین، زیگموند فروید و حییم وایزمن از مؤسسان و اعضای اولین هیئت علمی دانشگاه عبری اورشلیم بود. در اوایل دهه 1960 عنوان افتخاری اولین رئیس آکادمی علوم اسرائیل را دریافت کرد.
بوبر از تجدید حیات ملی و معنوی یهودیت قاطانه دفاع میکرد و آثار بسیاری درباره یهودیت و ناسیونالیسم یهودی نوشت. پس از پنج سال مطالعه گسترده درباره نهضت حسیدیسم[2]، راجع به شاد بودن، رسوم مردمی و تاریخ غنی آنان دوکتاب به آلمانی منتشر کرد: حکایاتی از ربی ناخمن (۱۹۰۶) و قصه هایی از بعل شمطوو ( ۱۹۰۸). پس از آنها، آثار دیگری منتشر کرد از جمله به خاطر بهشت (۱۹۴۵)، داستانهایی از حسیدیسم (۱۹۴۷)، منشأ و معنی حسیدیسم (۱۹۶۰)، و حسیدیسم و انسان مدرن (۱۹۵۴). سایر آثار اولیه او شامل مطالعاتی درباره عرفان و یهودیت است. بوبر اولین کسی بود که توجه دنیا را به زیبایی و عظمت معجزات صوفیگری حسیدیمهای اولیه جلب کرد.
سه تن از استادانِ اثرگذار در اندیشۀ بوبر فویر باخ و ویلهام دیلتای و گئورگ زیمل بودند. بوبر از فویرباخ آموخت که «کمال انسانی در فرد رخ نمیدهد؛ بلکه در ارتباط انسان با انسان تحقق مییابد.» دیلتای تأکید داشت که «وحدت زندگی از طریق دیدگاههای متنوع در جهان حاصل میشود» و زیمل به سبب برخورداری از نگاهِ دینیِ متفاوت بر بوبر اثر گذاشت. سرچشمههای اندیشههای بوبر بیش از هر چیزی فلسفۀ هند و تائوئیسمِ چینی و کتاب مقدس و سنتِ عرفانیِ قبالا و، سرانجام، اصلیترینِ آنها حسیدیسم است.
مارتین بوبر در ۱۹۲۰ با همکاری دوستش روزنزویگ[3] مهمترین اثر ادبیاش را که عبارت بود از : ترجمه تورات به زبان آلمانی را تالیف نمود. این کتاب پس از درگذشت روزنزویگ در سال 1961 بهدست بوبر کامل شد. به نظر بوبر خواننده هرگز یک هدف نیست که تحت نفوذ نویسنده قرار گیرد بلکه کسی است که در شادی کشف تاریخ با نویسنده همراه است.
مارتین بوبر در 13 ژوئن 1965 در سن 87 سالگی در شهر اورشلیم دار فانی را وداع گفت. در تشییع جنازهاش حادثهاى غیرمنتظره رخ داد. نماینده تشکیلات دانشجویان عرب، تاج گلى بر مزار بوبر قرار داد و او را شخصى دانست که در حد امکان براى ایجاد صلح میان دو ملت اسرائیل و فلسطین کوشید.
او تا پایان عمرش به نوشتن و سخنرانی راجعبه انسانشناسی و جامعهشناسی مقدماتی ادامه داد و اغلب از عقایدش که بر پایه ارزشهای معنوی بود جانبداری میکرد. نگرانی عمده مارتین بوبر ناشی از فقدان ابعاد روحانی و اخلاقی در زندگی انسان در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی عصر بوده. این همان نکتهای است که او کسوف خداوند مینامد. بدین ترتیب، بوبر در این گفتارها، علل و فرایندهای دوری انسان از خداوند را از منظری فلسفی بیان میدارد.
برای برخی مارتین بوبر شخصیتی مهربان و استاد علوم در هستیگرایی یهودی بود. آثار مهم او تاثیر زیادی بر فرضیهپردازان و متفکرانی چون پلتی لیش، امانوئل لونیاس و کارل راجز گذاشت . بوبر بیشتر یک فیلسوف بود تا یک اندیشمند یهودی .
بدون تردید، عقاید و نظریات او در رابطه بین انسان و خدای یگانه قابل ستایش است .

[1] Meir Katzenellenbogen
[2]– حسیدیسم ، یک نهضت پارسایانه یهودی بود که بر عرفان، نیایش، جامعه مذهبی و سعادت تأکید میکرد و در قرن هجدهم در لهستان به دست بعل شمطوو پایه گذاری شد
[3] – ROSENZWEIG