آنها که متولد میشوند ، عاقبت خواهند مرد . مردگان بار دیگر زنده خواهند شد و آنها که زنده هستند عاقبت داوری خواهند شد . تا دانسته شود ، تا اطلاع داده شود و تا معلوم گردد . که او خداست ، او بوجود آورنده است ، او آفریننده است ، او مطلع است ، او داور است ، او شاهد است ، او مدعی است و او در جهان آینده همه را داوری خواهد کرد ، متبارک است او ، که بحضورش نه بی انصافی وجود دارد و نه فراموشی ، نه ملاحظه و نه رشوه خواری ، و بدان که همه چیز از روی حساب است ، نفس اماره تو را مطمئن نسازد که گور برای تو گریزگاه و پناهگاهی است زیرا بدون آنکه خود خواسته باشی بوجود آمده ای ، بدون آنکه اراده کرده باشی از مادر متولد شده ای . بدون آنکه خود بخواهی مرگ تو فرا می رسد . و خواهی نخواهی مجبور هستی پاسخگوی کلیه اعمالت در جهان آینده بحضور پادشاه پادشاهان ، ذات قدوس متبارک باشی . « میشنا آووت، 29:4 »
با استناد به مکتوبات تلمود، اعتقاد به رستاخیز (زندگی پس از مرگ) یکی از ارکان مهم دین یهود بشمار می رود . اگر چه این اعتقاد مباحثات و مجادلات بسیاری را بویژه از دوران تلمود پدید آورده و هنوز هم کم و بیش بعضی از دانشمندان معتقدند که با مردن جسم، روح نیز معدوم می شود و مرگ پایان موجودیت انسان است، افزون بر آن انکار وجود جهان آینده و انکار اصل پاداش و مجازات در این امر توام بوده، اما دیگر علمای یهود با این عقیده بشدت مخالفت کرده اند و مدعی هستند، کسی که به رستاخیز مردگان (گیلگول) معتقد نباشد و آنرا انکار کند، از جهان آخرت سهمی نخواهد داشت و این اعتقاد بقدری حائز اهمیت بوده که برای حفظ آن، این باور (گیلگول) را در قالب یکی از دعاهای مهم روزانه «برکات هجده گانه» قرار دادند و در اجتماعات مذهبی برای جماعت قرائت می کردند .
نیز همچنین در بخش تفیلاهای روزانه در صیدور ها و دیگر کتب مذهبی بدین شرح آمده : ای خدای ما خدای اجداد ما، زندگان را به احسان روزی می دهی و با کثرت رحمتت مردگان را احیا می نمائی ……ای صاحب جبروت کیست مانند تو؟! و چه کسی مثل تو است ای سلطانیکه می میرانی و هستی می بخشی و نجات را می رویانی .
مفهوم «تناسخ» یا «گیلگول»، بعبارتی فلسفه جهان پس از مرگ در فرهنگ یهود مهم و دارای ویژگی خاصی می باشد، و بر اساس اعتقاد «کنش و واکنش» همانطوری که عمل تولد ، عکس العمل مرگ را در پی خواهد داشت، مردن هم حیاتی دیگر در پی خواهد داشت . از تفحص در مکتوبات مذهبی چنین بر می آید که یهودیان از دیر باز به جهان پس از مرگ اعتقاد داشته و در قرائت دعاها، از فرایض دینی آنان محسوب می شده، از این رو علمای یهود نکات و قوانینی خاص در ارتباط با مراسم خاکسپاری و آئین سوگواری در نظر گرفته اند. که طی یکسال برای در گذشتگان خود اجرا می کنند و بازماندگان ملزم به انجام آن بعنوان یک وظیفه شرعی می باشند .
می گویند تا زمانیکه آدم و حوا در بهشت بودند مرگ وجود نداشت، اما پس از آنکه آنان از بهشت رانده شدند، و با محکومیت آدم به مرگ در دنیای خاکی، مرگ آفریده شد و اولین انسانی که طمع مرگ را چشید “هول” (هابیل) بود که توسطه برادرش “قیین” (قابیل) به قتل رسید .
اگر چه تاریخ دقیق و مشخصی یافت نشده که از چه وقت و از کجا مراسم خاکسپاری وآئین سوگواری در یهودیت شکل گرفته، اما با برسی و استناد بر نوشته های کتب مذهبی به ویژه کتاب مقدس (توراه) تا حدودی می توان براین امر واقف شد . در این راستای پاسوق های (آیه های) که نشانگر این امر می باشند بطور مختصر اشاره شده است .
در سفر برشیت اولین پاراشا، فصل دوم و سوم اشاره شده: خداوند آدم را از خاک آفرید و در بینی اش روح زندگی دمید بعبارتی آدم را بشکل معنوی خود در کالبد مذکر و مونث خلق نمود
در چهارمین فصل همین پاراشا مکتوب است : پس از آنکه قیین برادر خود هول را بقتل رساند، خدا به قیین گفت هول برادرت کجاست ! گفت نمی دانم مگر من نگهبان برادرم هستم؟ خداوند گفت چه کردی صدای خون برادرت (نسلهای بعدی) از زمین به سوی من فریاد بر می آورد. و حال تو از خاکی که دهانش را گشود تا خون برادرت را از دستت بگیرد ملعون تر هستی .
در سفر برشیت پاراشای «حیه ساراه»این چنین آمد: پس از درگذشت ساراه همسر اوراهام در سن 127 سالگی، اوراهام به منظور تهیه مکانی به عنوان آرامگاه ساراه با شخصی به نام”عفرون”فرزند “صوهر”از طایفه “حت” در مجمعی با حضور سایر بزرگان خانواده “حت” برای خرید رسمی «غار مخپلا» و زمین های اطراف آن با پرداخت 400 مالکیت آنرا صاحب شد. سپس همسر خویش ساراه را در غار مخپلا بخاک سپرد . نیز همچنین پس از در گذشت اوراهام در سن 175 سالگی، توسطه دو فرزندش ایصحاق و ایشماعل او هم در غار مخپلا در کنار همسرش دفن گردید . نیز همچنین در سفر برشیت پایان پاراشای ویشلح (هشتمین پاراشا) اشاره شده پس از وفات ایصحاق در حبرون، دو فرزندش (یعقوب و عساو) وی را در همان غار مخپلا به خاک سپردند .
در همین راستای در سفر بمیدبار پاراشای «حوقت» اشاره شده که خداوند گفت “اهرون” به (گذشتگان) قوم خود بپیوند، مشه همانگونه که خدا فرمان داده بود لباسهای کهانت اهرون را کنده و به پسرش العازار پوشانید . اهرون در کوه هور در مقابل همه جان تسلیم نمود و قوم بنه ایسرائل مدت سی روز برای وی در سوگ نشست
نیز همچنین در سفر دواریم پاراشای «وزوت هبراخا»این چنین آمده “مشه بن عمرام” طبق امر خدا در سرزمین موآو در گذشت، وی هنگام رحلت 120 ساله بود چشمش ضعیف نگشته و طراوتش نقصان نیافته بود. فرزندان ایسرائل بمدت سی روز برای مشه در سوگ نشستند و عزاداری کردند
در سفر برشیت دوازدهمین پاراشا(ویحی) اشاره شده چون یعقوب پایان روزهای عمرش را نزدیک می دید بدین جهت فرزند خویش یوسف را فرا خوانده، وی را سوگند داد، تا پس از مرگ جسد وی را از مصر به کنعان سرزمین اجدایش برده و در جوار پدرانش (اوراهام و ایصحاق) در شهر حبرون و در غار مخپلا بخاک سپارد. سرانجام در سال 2255 عبری (1504 قبل از میلاد) یعقوب دار فانی را وداع گفت . پس از سپری شدن روزهای عزاداری برای یعقوب،(هفتاد روز که چهل روز آن صرف عمل مومیائی گردید) یوسف و برادرنش و خانداشان و همراه بزرگان خاندان سلطنت و پیران مصر برای مراسم خاکسپاری به کنعان عزیمت نمودند .یوسف و برادرانش پس از اتمام مراسم خاکسپاری به مدت هفت روز دیگر در حبرون در خاکستر عزای پدر نشستند . به عبارتی سنت هفت روز عزاداری از این زمان بر قرار شد که تاکنون بر قرار می باشد .
با نگاه علمی، جسم انسان در مقایسه با دیگر جانوران هیچ برتری ندارد، زیرا جسم متشکل از عناصری متشابه هستند. و همه ی مخلوقات عالم فناپذیرند . همه از خاک بر می آیند و به خاک باز می گردند. در همین رابطه در سفر برشیت فصل سوم آیه 19 خطاب به آدم این چنین آمده ، تا برگشتنت به خاک که از آن گرفته شده ای با عرق پیشانیت نان خواهی خورد. زیرا از خاک هستی و به خاک برخواهی گشت . ناگفته نماند، خاکی که کره زمین را تشکلیل داده است از 102 عنصر تشکیل شده است و بدن انسان دقیقا دارای همان عناصر می باشد و این می تواند دلیل محکمی برای نظریه متولد شدن انسان از خاک باشد، دانش امروز با برسی های که در خصوص مرگ انجام داده به این امر پی برده که چهره انسان در اولین روز پس از مرگ قدری لاغر تر اما ظاهرا تغیری پیدا نمی کند . تا روز سوم با باد کردن جسد تغیرات ظاهری آشکار می شود و تا روز هفتم چهره و جسم متوفی رو به متلاشی شدن و متعفن می شود، تا سی امین روز جسد کاملا غیر قابل تشخیص خواهد شد و بعد از آن رو به تجزیه شدن خواهد رفت . بطوریکه بعد از یکسال جز یک اسکلت هیچ چیز باقی نخواهد ماند . بر باور کبالیست ها طی این سی روز رشد مو و ناخن ها تا سی روز به آهستگی ادامه داشته، پس از سی امین روز فوت روح کاملا از جسد خارج خواهد شد و دیگر باز نخواهد گشت و تا یکسال برای رسیدن به تکامل در دنیای پائین سرگردان و منتظر می ماند. رسم است که در روز هفتم و سی ام و در یازدهمین ماه و هر سالگرد فوت برای یادبود و تعالی بخشیدن روح شخص فوت شده از طرف بازماندگان با دعوت از نزدیکان سفره تشکیل داده همراه با گفتن انواع براخای (هااتص، … و هموتصی) مراسم سوگ برگزار می شود .
همانطور که قبلا اشاره شد عاقبت انسان و اغلب جانوران به ویژه چهارپایان سرنوشتی یکسان در انتظار دارند؛ اگر چه مرگ همه جانداران به هم شبیه است، ولی نباید از نظر دور داشت پس از مرگ با تجزیه شدن جسد، آغاز یک حیات دیگر برای جانوران دیگر (کرم و مور) شکل خواهد گرفت . بعبارتی حتی پس از ترک روح از کالبد آدمی، مرگ به معنای مطلق وجود ندارد و تحول و حیاتی متفاوت برای اجزای بجا مانده آن جسم در طی یکسال بوجود خواهد آمد، از این رو بی ارتباط نیست که نام دیگر آرامستان یا قبرستان را «بیت حییم» بمعنای خانه زندگی می نامند. و به احتمال یقین روح هم دیر یا زود (پس از یکسال) در کالبدی دیگر زندگی دیگری را پیدا خواهد کرد و به تکامل خود ادامه خواهد . و یا به ذات احدیت ملحق خواهد شد .
اما بحث روح و قدوسیت آن، نیز مسئله گیلکول (تناسخ) هنوز در پرده ای از ابهام می باشد و بجهت آنکه بحث بسیار گسترده و حائز اهمیت است و در این نوشتار نمی گنجد، مسلما نوشتاری جداگانه و فرصتی دیگر می طلبد .