شبتای صوی (زوی)

برای مدت کوتاهی در اواسط قرن هفدهم تقریبا نیمی از یهودیان دنیا باور داشتند که ماشیح که مد‌ت‌ها منتظر او بودند ظهور کرده است و نام او شبتای صوی می‌باشد.

شبتای صوی در سال 1626 میلادی در یک خانواده یهودی اسپانیایی‌تبار در شهر اسمیرنا (ازمیر) واقع در ترکیه به دنیا آمد. او در نو جوانی اصول فقه و تعلیمات دینی را زیرنظر یک ربای سفارادی (یوسف بن شائول اسکاپا) فراگرفت و در هجده سالگی به مقام حاخامی رسید. او بسیار اهل مطالعه به‌ویژه راجع‌به مسائل مرموز و ناشناخته (ماورالطبیعه) در حیطه یهودیت بود. شبتای جوانی گوشه‌گیر بود که بیشتر اوقاتش را در تنهایی در ناشناخته‌های علوم دینی به‌ویژه عقاید عرفانی و اسرارآمیز علم قبالا سیر می‌کرد و همواره هوس پیشروی داشت. شبتای ظاهری جذاب و سیمایی خوش و محسور کننده داشت. فروتن و دارای نجابتی تقریبا خاص بود. او با رفتار موقرانه و عقاید عارفانه‌اش درباره زندگی، پیروان زیادی را به‌دور خود جمع آورد. در ۲۸ سالگی از اسمیرنا به حکم ربانیم تبعید شد، زیرا در مقام یک حاخام، نام خداوند را که به زبان آوردن آن در تورات منع شده بود بر زبان آورده و خود را ماشیح خوانده بود. او اجبارا به یونان کوچ نمود. پس از مدتی در سالونیکا (مرکز مقدونیه) تصمیم گرفت ازدواج کند. هنگام اجرای مراسم کتوبا در کنیسا، شبتای تورات را عروس خود خواند از این رو ربانیم یونان هم او را اخراج کردند. در سفر به قسطنطنیه (نام پیشن شهر استانبول) باز رفتاری بحث‌انگیز داشت. در مراسمی دو متن مذهبی و چند سرود محلی یهودی را با آوازهای کفرآمیز به هم آمیخت و اعمال مکروهی را که در قانون یهود منع شده بود تمجید کرد. او دوباره طرد شد و با حالتی سرخورده به خانه خود در ازمیربازگشت .

در سال ۱۶۶۲ شبتای صوی به اورشلیم سفر کرد. با وجود آنکه در دو ازدواج قبلی‌اش با شکست روبه‌رو شده بود در یک حالت غیر عادی به گونه‌ای مجنون‌وار با یک زن بدکاره به نام سارا که از لهستان فرار کرده بود، ازدواج کرد. به تقلید از هوشع پیامبر که او هم با زن فاحشه‌ای ازدواج کرده بود. سارا کودک یتیمی بود که از کشتار خملنیتسکی در سال‌های ۱۶۴۹ و ۱۶۴۸ فرار کرده بود. در این کشتار هزاران زن، مرد و کودک به خاک و خون کشیده شدند. این فاجعه که امروز تقریبا فراموش شده مانند هولوکاست هولناک بود که به دست یک اشراف‌زاده اوکراینی به نام شیمل لنسکی که برعلیه حکومت لهستان شورش کرده بود به‌وقوع پیوست، لنسکی با آگاهی از توان اقتصادی یهودیان اروپای شرقی در راه خود تا می‌توانست  یهودیان را کشت و اموالشان را تاراج کرد. این فاجعه یهودیان اروپا را به‌شدت تکان داد، ناگفته نماند در دوران رنسانس یهودیان اروپا یکی از بحرانی‌ترین دوران‌های ملی خود را طی می‌کردند از این رو امید به ظهور ماشیح بیش از پیش در دل آنان قوت گرفته بود.

عروسی شبتای صوی با تشریفاتی با شکوه برگزار شد بسیاری از یهودیان که او را باور نداشتند مجذوب و پیرو او شدند و به ازمیر دعوتش کردند. شایع شده بود که شبتای صوی معجزه نشان داده است. پیروانش می‌گفتند که او به‌زودی کشور ایسرائل را فتح خواهد کرد و تمام یهودیان را به آن سرزمین خواهد برد و صلح ابدی و خوشبختی جاودانی را برای بشر به ارمغان خواهد آورد.

مخالفت علمای یهود رفته رفته کمرنگ‌تر شد و به مناسبت ظهور ماشیح صدای شوفار در بسیاری از کنیساهای شهرهای اروپا شنیده می‌شد. یهودیان هلند تمام دارایی خود را می‌فروختند و مواد خوراکی تهیه می‌کردند تا بتوانند برای دیدار ماشیح به سرزمین مقدس بروند. در بورس لندن یهودیان ثروتمند مبالغ گزافی شرط بندی می‌کردند که شبتای صوی تا دوسال دیگر سلطان یروشالیم خواهد شد. آنها به حدی به شبتای ایمان داشتند که بیماران خود را نزد پزشک نمی‌بردند و کاملا برخلاف قوانین مذهب یهود، نام شبتای را بر روی چوب یا کاغذی می‌نوشتند و برای شفا یافتن به بیمار می‌دادند تا آن را لمس کند.

در سال ۱۶۶۵ میلادی شبتای صوی از یک ربای جوان در غزه خبردار شد که ادعا می‌کند از فضای بی‌کران خبر دارد و قادر است به طور مستقیم در روح آدمی نفوذ کند. این ربای که به نام ناتان غزه‌ای (ابراهام ناتان لوی) یا ناتان پیامبر شهرت یافته بود در امر تبلیغات استاد بود به عنوان مشاور و سازمان دهنده کارهای صوی برگزیده شد. پیوند صوی و ناتان نشان داد که می‌توانند مشترکا در نیل به اهدافشان بسیار توانمند باشند. ناتان اصرار داشت که صوی ماشیح است. در ابتدا صوی او را باور نمی‌کرد. آنها با هم به سرزمین مقدس سفر کردند. با ورود به غزه شاید در یک حالت جنون‌آمیز خود را در حالت بسیار شادمانه‌ای احساس کرد. در سیزدهم ماه می ۱۶۶۵ با پشتیبانی مشاورش ناتان، صوی خود را ماشیح و پادشاه یهود اعلام کرد. دیری نپايید که شبتای صوی که از ترکیه برخاسته بود در تمام اروپا به ماشیح ترک معروف گردید .

در هفته‌های بعد او سوار بر اسب وارد غزه شد در حالی‌که دهنه اسبش در دست هواداران و حواریونش بود. ناتان نامه‌هایی برای شهرهای اروپایی فرستاد و ظهور ماشیح را اعلام کرد و آنها را به توبه کردن دعوت کرد. شایعات درباره معجزات و نیروی عظیم ماشیح همه‌ جا پراکنده شد و یک لشکر از نیروهای قدیمی یهودیان چند شهر عربی را فتح کردند، به‌نظر می‌رسید که پانزده قرن تحمل فشار پایان پذیرفته. کشتار شیمل لنسکی به یک خاطره تلخ و دردناک کاهش یافت، نور یک هیجان ماشیحی تاریکی و ترس قرن‌ها را برطرف کرد. بسیاری از یهودیان فقیر و ثروتمند کارهای خود را ترک کردند، یک شادمانی باور نکردنی و یک حس عجیب همه را دربر گرفته بود. جوانان برای تشکیل خانواده زود ازدواج کردند و به آنها توصیه می‌شد زودتر صاحب فرزند شوند تا ارواح به دنیا آمده در جهانی مسیحایی باقی بماند که بتواند در کالبد نوزاد سکنا گزیند.

دیگر وقتی برای تلف کردن نمانده است و پایان جهان نزدیک است. شبتای صوی رفته رفته به زیر پا نهادن قوانین و سنت‌های دین یهود پرداخت او ادعا می کرد که در نهم آو متولد شده است از این رو پیروانش که تا آن موقع در روز خرابی بیت همیقداش گریه و زاری وعزاداری می کردند، نهم آو (تیشعا به آو) را روز جشن و شادی و سرور اعلام نمودند .

شبتای به تمام خاورمیانه سفر کرد. او حمایت و پشتیبانی علمای دینی را به‌دست آورد تا نشان دهد پیش‌بینی  ماشیح حقیقت پذیرفته از این رو با مخالفت کمی روبه ‌رو شد. در راه برگشت به اسمیرانا در کنیسای قدیمی در موقع حنوکا یک سرود عاشقانه خواند و در ضیافتی با شکوه، جهان را در بین 26 نفر از مریدانش تقسیم نمود. سپس در سال نو عبری با کشتی و با تشریفات شاهانه عازم قسطنطنیه پایتخت امپراطوری عثمانی شد، سلطان محمد چهارم از شنیدن این خبر که یک یهودی می‌خواهد پادشاه جهان شود و سرزمین مقدس را از تصرف ترکیه آزاد کند و به یهودیان بازگرداند بسیار خشمگین شد و به دستور وزیر اعظمش احمد کوپرولو ماشیح به جرم توطئه‌گری بازداشت و زندانی شد. در اوایل سال ۱۶۶۶ میلادی او را به حضور سلطان بردند تا در معرض آزمایش قرار گیرد و در آنجا به مرگ محکوم شد و قبل از اجرای حکم در زندان محبوسش ساختند. در سپتامبر ۱۶۶۶ به او دو راه پیشنهاد کردند که یا مسلمان شود یا اعدام گردد. او در چهل سالگی اسلام را پذیرفت و عمامه ترکی بر سر نهاد. سلطان عثمانی به او نام محمد افندی داد نیز پرداخت حقوق ماهیانه سلطنتی تا آخر عمرش تصویب شد. همسرش سارا و تعدادی از پیروانش نیز به اسلام روی آوردند.

شبتای صوی در سال 1876میلادی در تنهایی و تبعید در شهر منته نگرو در پنجاه سالگی درگذشت و پس از مدت کوتاهی ناتان نیز جهان را وداع گفت. ناتان در آخرین سال‌های عمرش تلاش می‌کرد که با مفاهیم قبالایی توضیح دهد که چرا صوی تغییر دین داده است. لازم بود که ناتان قضیه را این‌طور توجیه کند که ماشیح به‌طور ناشناس به جهان غیر یهودی رفت تا آخرین جرقه‌های گم شده معنویت را گردآوری کند.

بازتاب این تغیر دین شبتای صوی تاثر و شرمساری بسیاری عمیقی برای یهودیان جهان به‌بار آورد باوجود آنکه شبتای مرتد شده بود، بسیاری از پیروان او هنوز به وی پایبند بوده و این حرکت او را مصلحت می‌پنداشتند. ضمن آنکه اعتقاد به این ماشیح دروغین تا چندین قرن ادامه داشت.

این حادثه شرم‌آور از چند جانب تاثیر بسیار مثبت و گسترده‌ای در دنیای یهود باقی گذارد. پس از او یهودیان خود را کاملا تنها احساس نمی‌کردند. مردم عادی برای نخستین‌بار طعم آزادی را در عرض سال‌های گالوت چشیدند. شبتای صوی شوق و هیجانی انسانی را که در پس هلاخاهای (قوانین) ربانیم مخفی شده بود آزاد کرد. به‌وجود آمدن رسم شاد زیستن حسیدیم از دستاورهای آن بود، همچنین احساس آزادی اندیشی در فرهنگ یهودیت بیش از پیش شکل گرفت. اشتیاق و آرزوی برگشت به سرزمین مقدس و امید به ظهور ماشیح واقعی فزونی یافت. به عبارتی این تحوالات در اصل سهم به‌سزائی در بقاء یهودیت داشته.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *