خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی
خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی از برجستهترین رجال ایرانی در دوران حکومت ایلخانیان مغول شمرده می شود. او پزشک، ادیب، شاعر، تاریخنگار و از همه مهمتر سیاستمدار و وزیر ارشد دربار غازان خان و اولجایتو بوده.
خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی در 629 خورشیدی (1247 میلادی) در شهر همدان در یک خانواده یهودی چشم بهجهان گشود. طبابت را در مکتب پدرش عمادالدوله ابوالخیر که از اطبای معروف همدان بود، فرا گرفت. سپس به عنوان یک پزشک حاذق به دربار ابقاخان ایلخان مغول راه یافت، دیری نپایید به سمت پزشک مخصوص خان مغول منسوب شد و به تدریج در امور اداری و دیوانی کشور نفوذ و دخالت یافت و تا مقام وزرات پیش رفت.
دو روایت در مورد مسلمان شدن خواجه وجود دارد روایت اول میگوید جد او موفقالدوله علی یک عطار یهودی بود و پدر خواجه مسلمان شده بود ولی روایت دوم میگوید که خواجه یهودی بوده و سپس خود تغییر دین داده و مسلمان شده است. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد روایت دوم یعنی مسلمان شدن خود خواجه درستتر است و مردم نیز خواجه را یهودی میپنداشتند. با استناد به شواهد تاریخی، غازانخان در سال ۶۷۴ خورشیدی (1295 میلادی) به تخت نشست و خواجه رشیدالدین به سبب لیاقت و استعدادی که داشت، سه سال پس از به تخت نشستن غازانخان به اتفاق خواجه سعدالدین محمد آوجی مشترکا به سمت وزارت غازانخان انتخاب شدند، پس از وفات غازانخان و آغاز سلطنت اولجایتو نیز وضع به همان منوال سپری شد. پایان وزارت و قتل او در دوره سلطنت ابوسعید بهادرخان جانشین ارلجایتو در ۶۹۶ خورشیدی واقع شد.
باید در نظر داشت، آنچه نام خواجه را در تاریخ ثبت کرده است طبابت وی نبوده، بلکه اقدامات مدبرانه سیاسی، ادبی و فرهنگی او بوده. از لحاظ سیاسی خواجه سیستم درهم ریخته امور مملکت را سامان بخشید و اقدامات بسیار مهمی برای انسجام و شکلگیری اداره امپراتوری مغول انجام داد. باید اشاره نمود، که غازانخان خواجه را مامور کرد که کتابی در مورد تاریخ مغول تهیه کند، خواجه رشیدالدین این حکم را پذیرفت و با جدیت شروع به کار کرد. غازان خان در سال 739 خورشیدی (1304م) در میگذرد و اولجایتو جانشین او میشود. اما خواجه کار تهیه کتاب را پس از مرگ غازانخان هم ادامه میدهد و در سال 745 خورشیدی برابر با 1310 میلادی کار تالیف کتاب با نام جامع التواریخ به پایان میرسد و چون غازانخان درگذشته بود، آن را به اولجایتو تقدیم کرد. به فرمان اولجایتو این کتاب به نام غازانخان مبارک غازانی نامیده شد.
خواجه رشیدالدین برای تهیه کتاب جامع التواریخ از گروه بزرگی از دانشمندان فضلا و نویسندگان اقوام مختلف از جمله ایرانی، هندی و مغولی کمک گرفت. دانشمندان و محققان امروزی معتقدند که هیچ تاریخنگار و محققی نمیتواند بدون یاری گرفتن از کتاب جامع التواریخ، در مورد تاریخ مغول تحقیق کند. این کتاب مهم ترین اثر خواجه رشیدالدین است، اثری بزرگ مشتمل بر چند جلد که تاریخ جهان تا زمان خود را ثبت کرده است و یکی از منابع اصلی تاریخ مغولان و ایلخانان به شمار می رود. اکتاب به زبان فارسی نوشته شده است و سبک آن بسیار علمی، دقیق و منظم است. رشیدالدین با بهرهگیری از منابع مختلف و زبانهای دیگر(مثل مغولی، عربی، ترکی و عبری ) و با همکاری دیگر دانشمندان توانست اثری جهانی خلق کند .
خواجه رشیدالدین فضل الله و دانشگاه «ربع رشیدی»:
برجستهترین کار فرهنگی و علمی که خواجه رشیدالدین در دوران وزارت انجام داد، ایجاد مجتمع عظیم دانشگاهی به نام «ربع رشیدی» است، که او در نزدیکی تبریز بنا کرد. این مجتمع، شامل سی هزار خانه، هزار و پانصد دکان، بیست و چهار کاروانسرا و حمامها، باغها، کارخانههای کاغذسازی، رنگسازی، مدرسه، بیمارستان و بسیاری دیگر امکانات بود که مجتمع را پشتیبانی می کردند. در کتاب تاریخ اولجایتو اشاره شده که خواجه برای تامین آب ربع رشیدی دستور داد کانالی صاف و هموار به طول ده فرسنگ(شصت کیلومتر) در کوههای اطراف حفر کنند، که آب را از این طریق به این شهر برسانند .کار حفر این کانال چندین سال طول کشید و سرانجام در سال 689 خورشیدی ( 1310 میلادی) آب به اندازه دو آسیاب به ربع رشیدی رسید.
مجتمع دانشگاهی عظیمی که خواجه رشیدالدین بنا کرد از لحاظ آموزشی و اداری با تمام معیارهای یک دانشگاه مدرن امروزی مطابقت میکند. او در ربع رشیدی دانشکده پزشکی و بیمارستانی ساخت که امر تربیت پزشک و مداوای بیماران در آن انجام میگرفت. خواجه پنجاه طبیب حاذق را از کشورهای هند، چین، مصر، شام و دیگر ولایات به این مجتمع آورد و به هر طبیب ده دانشجو داده شد که به آنها آموزش دهند. با توجه به پنجاه طبیبی که هر یک وظیفه تعلیم ده دانشجو را بر عهده داشتند میتوان حدث زد حداقل پانصد دانشجوی پزشکی در این مجتمع آموزشی دوره پزشکی میدیدند. زمان تحصیل هر یک از دانشجویان پنج سال بود و رشتههای آموزشی که در این دانشکده پزشکی تدریس می شد شامل چشمپزشکی، جراحی، شکستهبندی (اورتوپدی) بود.
در بین نامههایی که خواجه به پسران خود نوشته است،به برخی منابع تامین بودجه «ربع رشیدی» اشاره شده. خواجه درآمد حاصل از املاکی که در هرات، مرو و طبس داشت وقف ربع رشیدی کرده بود. او محصول روغن و پشم و کشک در حدود دویست و پنجاه هزار از گوسفندان خود را برای تامین بخشی از احتیاجات غذایی مجتمع، وقف ربع رشیدی کرده بود. بیست هزار مرغ را که به دست دهقانان تبریز و سلطانیه و همدان سپرده بود وقف بیمارستان ربع رشیدی کرده بود او هزار راس گاو نر و هزار الاغ را برای حمل میوهها و زباله و سنگ به ربع رشیدی وقف کرده بود. از دیگر منابع تامین بودجه مجتمع، جزیه دریافت شده از غیر مسلمانان روم، قسطنطنیه و هند بود: «فرمودیم که ادرارات مستمری و مقرری و میاومات حقوق روزانه ایشان را از حاصل جزیه روم قسطنطنیه کبری و جزیه هند اطلاق کنند…».
خواجه رشیدالدین فقط در تبریز نبود که بیمارستان ساخت بلکه به دستور او بیمارستانهایی در شهرهای همدان و سلطانیه ساخته شد. وی بیمارستانی را که اتابکان فارس در شیراز ساخته بودند و به علت نداشتن طبیب تعطیل شده بود تجدید بنا کرد و دوباره به راه انداخت و برای آن طبیب فرستاد و دستور داد که برای رفع احتیاجات این بیمارستان هر سال از درآمدهای حاصل از املاک شیراز از نقد و جنس به آن کمک شود
سرانجام خواجه رشیدالدین و«ربع رشیدی»
تبار یهودی خواجه رشیدالدین در زمان زندگی اوهمواره بهانهای برای دشمنان و مخالفان خواجه بود که به او حمله کنند، آنان به خواجه تهمت میزدند که اسلام آوردن او ظاهری است. دشمنان خواجه بهدنبال بهانهای بودند که او را از میان بردارند. پس درگذشت اولجایتو خان مغول در سال 697 خورشیدی (1318 میلادی) دشمنان خواجه او را متهم میکنند که داروی سمی به خان مغول داده و باعث قتل او شده است دستور قتل خواجه به این اتهام و همچنین به اتهام یهودی بودن و مرتد بودن صادر میشود و خواجه را به وضع فجیعی به قتل می رسانند. جلادان به خانه خواجه هجوم میبرند. ابتدا ابراهیم پسر شانزده ساله خواجه را در پیش چشم پدر سر میبرند و سپس خواجه را به قتل میرسانند اعضای بدن او را از یکدیگرجدا کرده و سر بریده خواجه را به تبریز فرستاده و در کوچه و بازار گردانیدند و ندا در دادند که این سر آن یهودی است که کلام خدا را تغییر داده است.
پس از قتل خواجه رشیدالدین اوباشان به ربع رشیدی حمله بردند و این مجتمع عظیم را ویران کردند و اموال آن را غارت کردند. تاریخ نویسی در مورد غارت ربع رشیدی چنین مینویسد «رند و اوباش چنین حالی از خدای میخواستند به بهانه ایشان به تاراج برخاستند و زیادت از هزار خانه که ربع رشیدی و خانههای وزیران چندان مرصعات و نقود و اقمشه و بدیشان منسوب بودند نیز غارت کردند امتعه و کتب نفیس بیرون آوردند که شرح آن را مدتی مدید باید.» دانشگاه عظیمی که این پزشک دانشمند ایجاد کرده بود از کار ایستاد و ایران از داشتن دانشگاه محروم گردید.
پس از قتل خواجه رشیدالدین فرزند او خواجه غیاث الدین محمد برای مدتی به وزارت رسید او سعی کرد که دوباره ربع رشیدی را بازسازی کند و به راه اندازد ولی او هم در 714 خورشیدی(1335 میلادی) به قتل رسید و مردم دوباره به این مجتمع حمله بردند و آن را بهکلی غارت و ویران کردند و چراغ پرفروغ این دانشگاه بهکلی خاموش شد پس از گذشت حدود سه قرن از قتل خواجه رشیدالدین و ویرانی و تاراج ربع رشیدی در سال 990 خورشیدی (1611 میلادی) شاه عباس صفوی که در پی ساخت قلعهای مطمئن بودتا از تهاجمات عثمانیان به ایران جلوگیری کند، دستور داد که در محل ویرانههای ربع رشیدی که مشرف به قسمتی از شهر تبریز بود قلعهای مستحکم بنا سازند، در اندك زمانی بر روی ویرانههای ربع رشیدی و با استفاده از مصالح، آن اثر با ارزش تاریخی قلعهای ساخته شد که ویرانههای آن هنوز وجود دارد.
جسد خواجه پس از مرگ هم آسوده نماند و در حدود سالهای 787 خورشیدی ( 1389 میلادی) میرانشاه پسر نیمه دیوانه امیر تیمور که از مذهبیون متعصب بود به این بهانه که خواجه یهودی است و نباید در قبرستان مسلمانان دفن باشد، دستور داد استخوانهای خواجه را که در زیر مسجدی در ربع رشیدی دفن شده بود از قبر بیرون آورند و در گورستان یهودیان تبریز دفن کردند.
