طالیا العازار (ژاله حاخامی) نخستین دبیر نابینای مدارس یهودی و پیشرو در آموزش نابینایان.
دومین فرزند خانواده الیاس و اشرف حاخامی در سال 1326 خورشیدی (سپتامبر 1947 میلادی) در تهران پا به عرصه وجود نهاد، از بدو تولد والدینش متوجه شدند که او نابینا است. والدین در بهت و ناباوری مصرانه در پی مداوای چشمان دخترشان کوشا بودند و پس از آنکه نتیجهای عایدشان نشد به توصیه فامیل درسال 1955 میلادی ژاله و مادرش جهت معالجه رهسپار اسرائیل شدند. دکترهای متخصص در اسرائیل پس از معاینه این عارضه را عامل ژنتیکی تشخص دادند و آن را غیر قابل معالجه دانستند. از این رو پس از چند ماه اقامت آنها به تهران بازگشتند .
در آن سالها در تهران مرکزی برای آموزش و تحصیل نابینایان وجود نداشت و اغلب از آنان در خانه نگهداری میشد و برخی را مربی خصوصی تحت تعلیم قرار میداد. ژاله در خاطراتش اشاره نموده که چگونه مادرش بهعنوان اولین مربی طوری با او رفتار کرد که کمتر احساس کند که نابینا است و با هم سن و سالهایش فرق میکند، به او آموخت که مستقل رشد کند، چگونه ارتباط برقرار کند و تنها نباشد. ژاله از کودکی کنجکاو و مشتاق آموختن و عاشق موسیقی بود، بعدها به فراگیری پیانو پرداخت. ژاله شرایط نابینائیاش را با تمامی سختیهایش پذیرفته بود.
در سال 1959 والدینش از یکدیگر جدا شدند و پدرش برای همیشه آنها را ترک کرد. نبود پدر سختی زندگی را برای ژاله بیش از پیش دشوار کرد. اما مادرش کوشش نمود تا این خلاء را برای او پر کند و برادرش بیژن همدم و همبازیاش کمکش میکرد که تلخی فراق پدر را کمرنگتر کند. پس از مدتی، مادر برای آنکه خانواده دچار مشکل مالی نشود و بتوانند درآمدی داشته باشند به آموختن فن آرایشگری روی آورد و پس از اتمام دوره آن مشغول به کار شد . دیری نپائید برای کسب شرایطی بهتر وتحصل کردن فرزندانش بهخصوص دخترش ژاله، اواخر سال 1959 میلادی به اسرائیل مهاجرت نمودند و پس از مستقر شدن، بلافاصله ژاله (طالیا) دوران ابتدائی را در یک موسسه شبانه روزی آموزش نابینایان در شهر یروشالیم آغاز نمود.
او با استعدادی و اشتیاقی که از خود نشان داد خیلی زود خط بریل را بهخوبی آموخت و همین امر باعث خوشحالی و شگفتی او شده بود. به نقل از خودش یاد گرفتن خط بریل نقطه عطفی در زندگی او پدید آورده بود، به عبارتی زندگی جدیدی را با افقی روشن آغاز کرده بود. طالیا (ژاله) پس از چهار سال گذرانیدن دوره ابتدائی به دبیرستان خاداش (ایالون) واقع در شهر خولون رفت. او تنها شاگرد این مدرسه بود که نابینا بود، علیرغم این مسئله دوستان زیادی پیدا کرد و همگی آنان در آموختن درسهایش به او کمک میکردند. طالیا پس پایان دوره دبیرستان در اداره راهنمائی و رانندگی شهر خولون به عنوان اپراتور تلفن مشغول به کار شد.
طالیا در سال 1969 با همسرش یوسی العازار، از مهاجرین رومانیایی ازدواج نمود. با وجود آنکه در ۲۲ سالگی مسئولیت پیوند زناشوئی را پذیرفته بود و در بیرون از خانه شغل خودش را هم داشت، هرگز نیازهای نابینایان را از نظر دور نمیداشت و همواره به دنبال راههای اساسی در راستای بهینهسازی آموزش کودکان نابینا بود، از این رو تصمیم گرفت تحصیلات خود را به سطح عالیه ارتقا دهد. او در سال 1974 میلادی به دانشگاه تلآویو رفت و با جدیت و با حضوری فعال در کتابخانه دانشگاه و استفاده از دستگاه ضبط صوت به فراگیری تلمود پرداخت و در سال 1978 با نمرات خوب در رشتههای تلمود، آموزش و پرورش و نیز در رشته توراه شفاهی موفق به دریافت مدرک دبیری برای تدریس در دبیرستان گردید .
طالیا پس از گذرانیدن تحصیلات دانشگاهی مایل بود به عنوان یک شخصیت نابینای با تجربه، اوقات بیشتری از وقت خود را داوطلبانه صرف آموزش خردسالان دبستانی بهویژه کودکان نابینا کند و با وجود آنکه اقداماتی بهعمل آورد تا در دبستانی در خولون به عنوان آموزگار استخدام شود، ولی درخواست او بهدلیل شرایطش (نابینائی) پذیرفته نشد. او در دوران تحصیلات هیچگاه از خود ضعف نشان نداد و حتی از کار تمام وقت در اداره ی راهنمایی و رانندگی دست نکشید هرچند برایش طاقت فرسا بود و گاهی ناامید کننده میشد، اما هرگز تسلیم نشد. چون این توانائی را در خود می دید که به آرزوهایش خواهد رسید.
طالیا از حافظه خوبی برخوردار است و نیز محجوب، مهربان و خوش برخورد است او با شش زبان دنیا (فارسی، عبری، انگلیسی، روسی، رومانیایی و ارومیهای که شاخه ای از آرامیت است، آشنایی دارد .
طالیا بر این امر واقف بود که در سیستم آموزشی یک معلم نابینا مشکل میتواند شغلی بیابد از این رو برای نیل به اهداف مقدش درسال 1984 میلادی راهی لس آنجلس شد، دیری نپائید در مدرسه نصح ایسرائل برای دانشآموزان ایرانی مشغول به تدریس زبان عبری، تاریخ و فرهنگ یهود شد. یک سال بعد دو مدرسه یهودیان امریکائی (تمپل امانوئل و یونیورستی سینگو) از او برای تدریس دعوت به همکاری نمودند.
در سال 1988 میلادی طالیا اطلاع یافت برادرش بیژن در یک تصادف رانندگی جان باخته است از این رو بلافاصله به اتفاق همسرش به ایسرائل بازگشت، با وجود این ضربهی سخت و هولناک او با خویشتنداری این حادثه تلخ را قبول کرد و پس از مدتی کوتاه طالیا و همسرش یوسی العازار سه دختر بهجا مانده از برادرش را به فرزندی قبول نمودند.
پس از وقوع انقلاب اسلامی، مهاجرت جمع کثیری از یهودیان ایران (از اوایل 1980) به ایسرائل آغاز گردید و چون طالیا العازار دارای سابقه تدریس به دانشآموزان ابتدائی در لسآنجلس بود، در آغاز سال تحصیلی 1988 میلادی از او رسما دعوت به همکاری نمودند. این برای اولین بار بود که یک آموزگار نابینا در مدارس معمولی مشغول به تدریس شده بود.
طالیا در سال 2002 میلادی با فرا رسیدن دوران بازنشستگی با بیش از بیست سال ایثارگری، عشق و شایستگی از کار تدریس کناری گیری نمود. اما فعالیتهای اجتماعی را کماکان دنبال مینمود. او با حضور و سخنرانی در محافل فرهنگی و خصوصی به عنوان مشاور خانواده راجع به آموزش و پرورش خردسالان به ویژه اطفال نابینا، والدین و نیز اشخاص نابینا را راهنمایی مینمود.
طالیا العازار از نخستین روزهای گشایش «موزه ی بچههای شهر خولون» درچهارچوب برنامهایی با عنوان “گفتگو در تاریکی”تا پایان سال 2017 به مدت سیزده سال داوطلبانه و با صمیمیت راهنمای موزه بود. طی این مدت در کشور اردن موزه مشابهی تاسیس شد و طالیا جهت راهنمایی و راه اندازی چند هفته در این موزه انجام وظیفه نمود.
در اواسط سال 2015 یکی از نویسندههای صاحب نام اسرائیل که زندگی و شخصیت طالیا مورد توجه او قرار گرفته بود تصمیم به تالیف زندگینامه این بانو فرهیخته میگیرد، پس از چندین جلسه مصاحبه و رایزنی به سبب جزئیات مهم و نکات احساسی، از طالیا میخواهد که خودش شخصا اقدام به نوشتن زندگینامه خودش کند . اگر چه طالیا در ابتدا از این امر اجتناب می کند ولی سرانجام می پذیرد. در سال 2016 اولین کتاب طالیا با عنوان «دشواریهای زندگی من» به زبان عبری منتشر گردید و با استقبال نسبتا خوبی در رسانههای خبری روبهرو گردید، ضمن آنکه این احساس در او شکل گرفته که انتشار این کتاب توانسته دایره ارتباطش را بیش از پیش گسترش دهد. همزمان به عضویت جامعه نویسندگان ایرانیتبار در ایسرائل در آمد و در پروژه کاستن تنهایی افراد سالخورده شهر خولون با سخنرانیهایش نقش مثبت و فعالی از خود نشان داد. در سال 2022 میلادی طالیا العازار به عنوان یک نویسنده نابینا، سخنران و فعال اجتماعی مجموعهای از داستانهای کوتاه را در دومین کتاب خود با نام «افسانه و حقیقت» منتشر نمود .
طالیا (ژاله) همراه مادرش اشرف حاخامی – تهران 1334 خورشیدی
طالیا (ژاله) هنگام رقص در جشن عروسی پرویز نظریان سمت چپ ایستاده نفر اول – تهران 1335 خورشیدی
مراسم جشن عروسی طالیا حاخامی و یوسی العازار- خولون 1969 میلادی
مراسم جشن حنوکا با حضور طالیا العازار همراه با دانشآموزان ایرانی در مدرسه نصح ایسرائل لسآنجلس – 1986 میلادی
طالیا العازار در بین فامیل سمت چپ نفر اول ثریا نظریان نفر وسط یونس نظریان – خولون اواخر 2006 میلادی